راه تحصيل حضور قلب


كسي كه باطنش مملو از حب دنيا شود و به اعراض و زينتهاي دنيا علاقه مند باشد، و در تحصيل آن و حفظ و زيادتي آن بكوشد، البته نه به مقدار ضرورت بلكه براي جذب لذات شهوات باشد اين همان دنياي مذموم است كه مانع ذكر الهي است.

چنين شخصي اميد نداشته باشد كه طعم محبت الهي و مناجات با او آن چنانكه زاهدان در دنيا در نمازها و عباداتشان مي چشند، درك كند؛ زيرا كسي كه به دنيا مسرور مي گردد، از ذكر و مناجات با خدا مسرور نمي گردد، توجه مرد با آن چيزي است كه روشني چشم او به آن است. پس اگر روشني چشم او دنيا باشد توجه و هم او نيز همان است، و اگر روشني چشم او نماز باشد همت او نيز در نماز است.



[ صفحه 219]



و اين راه راه اصلي درمان خواطر است، ولي افراد ضعيف و ناتوان نبايد مقداري كه برايشان ممكن است، ترك كنند و به مقدار توان شان در مجاهده در اين امر دست بردارند، و شايسته است كه در حد امكان قلب را متوجه نماز نمايند و اسباب مشغوليت را از خود دور كنند. [1] .

خلاصه اين كه به كارگيري مسكنات اگر چه در كندن ماده فساد و كمال نماز كافي نيست، ولي خالي از فايده نيست، و چه بسا فضل و رحمت الهي او را شامل شود و فايده آن فزوني يابد؛ زيرا كه مجاهد در اين راه در معرض لطف و رحمت او است، و نفع بزرگي مي برد. به خلاف شخص مأيوس و غافل كه نفع كامل را از كوشش خود نمي برد بلكه چه بسا تلاش هاي خود را به هدر مي دهد، و اين سبب حسرت او در روز قيامت خواهد بود، و از اين حسرت عذاب دردناكي نصيب او مي شود. از اين خذلان و خواري به خدا پناه مي بريم.



[ صفحه 220]



ولكن مسأله رفع خواطر و بيماري آن مشكل تر از آن است كه ما بيان كرديم؛ زيرا خواطر با تعلقات دنيا همراه است، بلكه بعضي براي انسان ضروري است ولي گاهي اين تعلقات بيش از تعلقات ضروري است كه براي حفظ نفس و نوع لازم است؛ مانند عوارض و امراضي كه لازمه عالم طبيعت است، و امر بر انسان شدت مي يابد، و بايد مجاهده شديدتري نمايد، و با حالت اضطرار و بيچارگي به خداوند پناه برد تا خداوند با اسباب غيبي و طلوع سلطان معرفت در قلبش آن را برطرف سازد و چنان قلبش مشغول به پروردگارش باشد كه غير او حتي خودش را فراموش كند.

و از آنچه گفتيم معلوم مي شود كه حضور قلب و فهم، منشاء آن ها همت و كمال توجه است، و تعظيم، منشاء آن معرفت عظمت خداوند و قدر او، و معرفت حقارت دنيا و پستي نفس، و معرفت به اين كه خود عبدي مسخر و مربوب پروردگار است كه نفع و ضرر و موت و حيات و برانگيختني را براي خود مالك نيست.

اما هيبت: منشاء آن علم به عظمت خداوند و جنايات خود و تفكر در عذاب ها بلاهايي كه بر امت هاي سابقه از قهر الهي وارد شد بلكه مصيبت هاي دنيوي كه بر انبياء و اولياء وارد شد، و تامل در تحمل آن ها در اين مصيبت هاي بزرگ.

اما اميد و رجاء: منشاء آن معرفت به لطف و مداراي پروردگار با بندگانش، و زيادي نعمت ها و عفو و بخشش او، و بي نيازي او از اين كه از گناهان بندگان به او ضرري برسد، و معرفت به عظمت بخشش و قدرت او، و سبقت رحمت او بر غضبش، و اين كه اگر كسي از او طلب كند بي جواب نمي ماند.

خلاصه اين كه منشاء اميد معرفت به صفات جماليه پروردگار و مشاهده ي رفتار نيكوي او با مؤمنين است.

اما شرم و حيا: منشأ آن مشاهده عظمت و نعمت هاي او، و حقي كه بر بندگان



[ صفحه 221]



دارد، و تقصير بندگان در اداي حق، و مشاهده آفات عمل و معرفت به عيوب نفس و حضور پروردگار است. اين امور سبب مي شود كه بنده شرمسار و خجل شود.

هم چنان كه اگر بنده به حضور سلطاني كه در تمام عمرش به او نيكويي كرده و نعمت داده اما او در مقابل تقصير كرده، وارد شود و بداند كه سلطان به اعمال او و سوء باطن او آگاه است، در عين حال با كرمش با او مواجه مي شود، و با بردباري از او طلب توبه مي كند، و به او وعده قبول مي دهد، اما او با كسالت و سستي، از اداء حق او و اجابت دعوت او اباء مي كند، لاجرم از اعمال قبيح خود خجل و شرمگين خواهد شد.

و اين خصلت هاي ششگانه كه بيان كرديم در نماز، لازمه كلي نماز است، و اين منافاتي ندارد كه بعضي از اجزاء نماز خصوصياتي داشته باشند كه به بعضي از اين خصلت ها بيش از ديگري نياز باشد؛ براي مثال تشهد و سلام مناسبت با حال رجاء و اميد دارد، و قيام و ركوع و سجود با حال تعظيم و رهبت مناسب ترند، و اجزاء آن ها از افعال و اقوال نيز هر يك حال مخصوص به خود دارند، مثلا كسي كه حمد و تسبيح مي گويد، حالت مناسب با او حالت ثناء و تنزيه است، و كسي كه اياك نعبد مي گويد، حالت اخلاص براي او مناسب تر است؛ مثلا وقتي الحمدلله مي گويي، معنايش اين است كه همه نعمت ها از خداوند است و بايد قلبت با زبانت موافق باشد، و هنگام اين ذكر همه نعمت ها را از خداوند بداني، نه از ديگران. و كسي كه چنين باشد تملق ديگران نمي گويد، و همچنين بقيه اذكار نماز. و به زودي تفصيل اين مطلب را در هر يك از اجزاء نماز بيان خواهيم كرد. انشاء الله.



[ صفحه 223]




پاورقي

[1] مرحوم عارف رباني حسينعلي نخودكي در كتاب اسرار الصلاة خود حضور قلب پيدا كردن در نماز را مانند تمرين نوشتن خط خوش مي داند، و مي فرمايد: وقتي انسان در پي آموختن خط مي رود. اقل مرتبه ي آن همان است كه بتواند چيزي بنويسد، و به وسيله ي نوشتن و محاسبه مثلا، اموالش را حفظ كند. و يك مرتبه ي عالي دارد؛ مثل خط خوشنويساني همچون احمد نيريزي در نسخ و درويش عبدالمجيد در شكسته نستعليق، و ميرعماد در نستعليق و بايسنقر در ثلث كه تا به امروز كسي مثل آن ها ننوشته است. نماز را نيز به همين نحو فرض كن. يك مرتبه ي آن چنين است كه بگويند: مسلمان است و بدن او پاك است و نمازگزار است. سپس اين نماز بالا مي رود تا به مرتبه اي برسد كه نمازگزار ابدا در نماز، خيال دنيا را به خود راه نمي دهد و از آن بالاتر اين كه خيال هيچ چيز، حتي خيال آخرت را نيز در او راهي نباشد، و تمام توجه او معطوف به راز و نياز و مناجات با رب الارباب است. و حصول اين مرتبه هم چون خوشنويسي، بدون زحمت و مشقت و طول زمان، ممكن نيست. نيك بنگر كه وقتي كسي مي خواهد خوشنويس شود چقدر بايد زحمت بكشد و مشق كند، و خدمت اساتيد كند و از آن ها تعليم بگيرد تا بتوان او را خوشنويس ناميد.


بازگشت