در بيان حالاتي كه موجب كمال نماز است


حالاتي كه سبب كمال نماز است، و عقل به لزوم آن حكم مي كند، و در شرايع الهي وارد شده اند، شش امر است كه عبارتند از: حضور قلب، فهم معاني، تعظيم امر الهي، هيبت، اميد، حياء و شرم.

مراد از حضور قلب آن است كه در هنگام نماز قلب متوجه نماز باشد، نه چيز ديگر. اگر چه اين حضور قلب در ظاهر اعمال و اقوال نماز باشد، نه در تدبر باطن و اسرار آن ها، و همين مقدار در تحقق حضور قلب كافي است. [1] .



حضور قلب داراي اقسامي است، يكي: اين است كه قلب متوجه وجهي از وجوه نماز باشد مثل اين كه متوجه باشد كه در محضر خداوند است، و اين توجه او به فعل يا قول ديگري مشغول سازد، و يا اين كه متوجه تصحيح مخارج حروف يا



[ صفحه 213]



تصحيح لحن عربي يا تصحيح صورت افعال نماز باشد، و يا اين كه مشغول تدبر در معناي فعل يا قولي از اجزاء نماز باشد؛ مثل اين كه در معناي تكبير يا قيام يا ركوع يا غير اين ها باشد، و به اين فكر تا آخر نماز مشغول باشد، و بهتر از همه اين است كه نزد هر فعل يا قولي بخصوصه، حضور قلب را مراعات كند، و هنگام انجام هر عملي متوجه آن عمل باشد، و با دخول در جزء ديگر مشغول به جزء سابق نباشد، بلكه هنگام هر عملي يا ذكري متوجه اين باشد كه اين فعل به امر الهي است، و از او طلب توفيق در اين امر كند چنان كه او امر فرموده است.

اين قسم از احوال در مراحل كامل، شامل قسم دوم كه فهم معاني است نيز مي باشد؛ زيرا فهم همان حضور قلب در هنگام فهم معاني افعال و اقوال است. و مبتدي بايد معناي هر فعل يا قولي را به نحو اجمال قبل از آن در نظر آورد، سپس با توجه به آن فعل يا قول، داخل آن شود، سپس به معناي جزء ديگر را در نظر آورد قبل از آنكه داخل آن ها شود. و به همين ترتيب درباره ي اعمال البته بايد توجه داشت كه قصد عمل قبل از عمل به نحو تفصيلي است، و وقتي داخل ذكر شد، اجمالي است، و تفكر در فهم دقيق از حقايق اذكار، تفصيلي است.

محل بيان كيفيت فهم حقايق افعال و اذكار مقام ديگري است، و همين وظيفه اصلي نمازگزار است كه سبب ظهور آثار در اين معجون الهي است؛ زيرا كه قلب با تفكر در اسرار عظيم و صفات عالي از صفات و مقامات بلند از معارف سير مي كند، و به واسطه آن از عالم پست مادي به عالم ملكوت عروج مي كند، و قلبش براي دريافت حقايق قرآني و اسرار عالم از اهل عالم ملكوت و مافوق آن آماده مي شود. و همين حالات است كه سبب نهي از فحشاء و منكر است، اگر چه بعضي از مراتب آن بدون حصول اين حالات هم محقق مي شود.



[ صفحه 214]



اين درجه از فهم معاني نيز با قسم سوم از احوال يعني تعظيم همراه است؛ زيرا تعظيم از علم به عظمت الهي و علم به حضور و قدرت او بر رد و قبول اعمال و اكرام و توهين آن نشأت مي گيرد. وقتي عبد در نماز خود عظمت پروردگار را درك كند، و بداند كه خداوند مي تواند با فضل و اكرامش، عملش را بپذيرد و او را مورد اكرام قرار دهد، و مي تواند با او با عدلش رفتار كند، و از او طلب اخلاص و صدق حقيقي كند، و او را از درگاه خود براند، و به جهت قصور و تقصيرش عذابي سخت كند، پس در اين مقام بايد از خطر اين امر در خوف باشد، و اين خوف كه از تعظيم امر الهي نشأت مي گيرد، همان قسم چهارم است كه رهبت است.

وقتي علاوه بر اين اگر به لطف پروردگار با بندگانش و بقيه صفات جماليه او توجه كند، نور اميد در قلبش روشن گردد، و از اعمال سوء و تقصيراتش، و اين كه در مقابل احسان او نعمت هايش را كفران نموده، شرمگين گردد كه اين همان مقام آخر است كه با اميد و شرم اين احوالات ششگانه به پايان مي رسد.

اولين و مهمترين اين امور اهتمام و توجه است، وقتي شخص در هنگامي عمل اهتمام داشته باشد، خواه ناخواه حضور قلب دارد، پس اين حالت با توجه و اهتمام آغاز مي شود، و منشاء آن ها ايمان و اعتقاد و تصديق به اين كه آخرت بهتر و پايدارتر است، و اين كه بداند نماز وسيله وصول به نعمت هاي اخروي است، و وقتي ايمان داشت به آن اهتمام دارد.

البته اگر حب دنيا مانع اين اهتمام نشود، زيرا مجرد ايمان به آخرت كافي براي بقاي اين اهتمام نيست، مگر با دل كندن از محبت دنيا و آنچه قلب را از آخرت و نماز غافل مي كند، بلكه افكار و خواطري كه منافي با آن است از دل بيرون كند؛ چرا كه محبت و علاقه به هر چيز خواطر را به سوي خود مي كشاند، و كسي كه چيزي را



[ صفحه 215]



دوست بدارد، بسيار ياد او مي كند، و ياد محبوب لا محاله بر قلب هجوم مي آورد.

همين خصلت دنيا است كه نمازهاي ما خالي از خواطر نيست، اگر چه ما در منع خواطر تلاش بسيار كنيم، اما قلوبي كه از حب دنيا خالي است، آن ها هميشه در نمازند [2] بلكه نماز چشم روشني آن هاست بلكه لذت هاي دنيا براي آن ها هيچگاه لذت محسوب نمي شود، بلكه به دنيا آگاهي ندارند و به آن مشغول نمي شوند تا براي دفع خواطر آن كوشش كنند. بلكه اينان كساني هستند كه اگر چشم بهم زدني از خدا غافل شوند از شوق الهي جان دهند، چنان كه در مصباح الشريعه آمده است. پس عمده در اهتمام و توجه در نماز، تبديل حب دنيا به حب آخرت و حب خداوند است.



[ صفحه 216]




پاورقي

[1] محمد بن مكي بغدادي در كتاب تبصرة العارفين از ائمه ي هدي سلام الله عليهم اجمعين روايت كرده است: «إن الأعمال الجسد انية إذا لم يعرف معناها لا يقع لها في الآخرة أجر» «اعمال بدني مانند نماز و دعا اگر معني آن را نفهمد، در آخرت اجري براي عامل آن نخواهد بود. و در حقيقت نمازي كه زبان به آن متكلم بوده و قلب به جاي ديگري توجه داشته است نماز نيست.



آن نماز او نيرزد نيم جو

زانكه با اغيار دل دارد گرو.

[2] شعر:



خوشا آنان كه دائم در نمازند

بحمد و قل هوالله كارشان بي.


بازگشت