اما حدود و دستورات نماز


در عيون اخبار الرضا عليه السلام و علل الشرايع از امام رضا عليه السلام روايت مي كند كه فرمودند: «للصلاة أربعة آلاف باب» [1] «باب براي نماز چهار هزار درب است.»

و در مناقب از امام صادق عليه السلام نقل مي كند: «للصلاة اربعة آلاف حدود» و در روايت ديگري «اربعة آلاف باب» «باب براي نماز چهار هزار حد يا درب است.» [2] .

مي گويم: ممكن است مراد از دربها، دربهاي آسمان باشد كه نماز از آن ها بالا مي رود، و روحي كه متصل به آن هاست، و يا دربهاي فيض و فضل الهي، و مراد از حدود، مسائل متعلق به اجزاء و شرائط نماز است كه در صحت و كمال آن مؤثر است و اسباب معنوي براي ارتباط با جناب قدس پروردگار است، و يا مراد ارتباط بنده در هنگام نماز است.

اما مراد از اين كه نماز ناهي و زاجر از فساد و فحشاء است، اين آيه كريمه بر اين مطلب كافي است: (إن الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر) [3] و آن نمازي كه چنين نباشد، ثمره اي جز دوري از خداوند ندارد به شهادت روايت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم: «من لم تنهه الصلاة عن الفحشاء و المنكر لم يزدد من الله إلا بعدا» «نمازي كه بنده را از فحشاء و منكر بازندارد ثمره اي جز دوري از خدا نخواهد داشت.» [4] .

در روايتي آمده است كه شخصي از انصار نماز را با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به جا مي آورد و مرتكب فواحش مي شد، و اين را براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل كردند، فرمودند: «نمازش روزي او را از اين كار باز خواهد داشت، و طولي نكشيد كه توبه



[ صفحه 203]



كرد.» و در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است، «من احب أن يعلم أن صلاته قبلت أم لم تقبل فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء و المنكر فبقدر ما منعته قبلت منه»

«كسي كه دوست دارد كه بداند نمازش مورد پذيرش قرار مي گيرد يا نه، بنگرد كه آيا نمازش او را از فحشاء و منكر باز مي دارد يا نه؟ و به همان اندازه كه او را از فساد باز دارد مورد قبول واقع مي گردد.» [5] .

مي گويم: اين سخن حقي است كه چاره اي جز قبول آن نيست؛ زيرا اين خاصيتي است كه قرآن براي نماز ثابت دانسته، و نمازي كه اين خاصيت را نداشته باشد، و تنها به صورت نماز باشد چنين عملي محض نفاق است؛ زيرا از روح و حقيقت نماز تهي است. و هر مقدار كه واجد اين حقيقت باشد به همان اندازه مانع از فحشاء است. و وقتي چنين تأثيري نداشت علامت اين است كه از روح نماز خالي است. و اگر نمازي به مقدار كمي هم از اين حقيقت برخوردار نبود، چنين عملي نفاق است، و نفاق خاصيت آن دوري از خداوند است.

گمان مكن كه نفاق به واسطه افزايش خشوع اعضاء بر قلب حاصل مي شود، و الا اگر چنين بود همه نماز حتي نماز مؤمنين هم مورد قبول واقع نمي شد؛ زيرا نمازي كه هيچ يك از اجزاء آن به انسان غفلت دست ندهد، حتي از خواص مؤمنين هم صادر نمي شود، پس بايد اين جزئي كه در آن نمازگزار غفلت داشته، مصداق نفاق باشد، و موجب بعد از خداوند باشد، در حالي كه آنچه كه مصداق قطعي نفاق و بعد است، نمازي است كه تمام اجزاء آن خالي از حقيقت و روح نماز باشد. و اين در افرادي كه معتقد به نماز هستند حتي عوام مردم، نادر است؛ زيرا همين افراد اگر



[ صفحه 204]



با اعتقاد به انجام وظيفه به جهت و يا نماز را شروع كند، اولين جزء نماز به همراه حقيقت و روح نماز است، بلكه همه اجزاء نماز هم اين چنين نيست كه هيچ مرتبه يا از مراتب حضور قلب، در نماز را نداشته باشد؛ زيرا حضور قلب مراتبي دارد:

گاهي قلب با تمام حقيقت و سر و ظاهر و باطن خود متوجه عمل است،

گاهي با ظاهر متوجه نماز است ولي در باطن متوجه چيز ديگري است.

نمازي كه هيچ يك از مراتب حضور قلب نداشته باشد، آن نماز غافل يا خواب آلوده و امثال آن است. و نمازي كه از تمام مراتب حقيقت نماز خالي است آن نماز هيچ اثري در نهي از فساد و فحشاء ندارد، اما اگر مقداري از آن را دارا باشد، به همان اندازه تأثير مي كند.

البته اين چنين نيست كه اگر چيزي از حقيقت و روح نماز را دارا باشد، حتما مورد قبول است، و به آسمان بالا مي رود بلكه در بعضي از روايات [6] است كه نمازي كه به قدر يك دهم آن به همراه حضور قلب و توجه باشد، به همان اندازه بالا مي رود، و اگر از اين مقدار كمتر باشد اصلا بالا نمي رود.

خلاصه آنكه نمازي از همه جهات خالي از حقيقت و روح نماز باشد، سبب بعد از خداوند است، مانند عمل شخص رياكار و مسخره كننده، و امثال اين ها و نمازي كه يك دهم آن با توجه همراه باشد، به همان مقدار مورد قبول است.

اگر توهم شود كه در اشيائي كه مركب از اجزاء هستند اگر جزئي ناقص باشد آن كل ناقص خواهد بود، و تحقق پيدا نمي كند، و لازمه آن اين است كه با فقدان روح



[ صفحه 205]



بعضي از اجزاء نماز، باطل شود؛ زيرا آنچه در نماز مطلوب است اجزائي است كه واجد آن روح باشد، و اگر يكي از اجزاء هم منتفي شود همه اجزاء منتفي مي شود.

جواب اين توهم اين است كه طبق قاعده اين چنين است، اما در بعضي از روايات [7] آمده است كه نماز ناقص با نافله جبران مي شود، پس مانعي ندارد كه با فضل الهي اين نقيصه جبران شود.

البته مخفي نماند كه ممكن است مراد از نافله نافله هاي غير واجب باشد نه فقط نافله هاي نمازهاي ناقصه، بلكه ممكن است مراد مطلق نافله هاي امور عبادي باشد. البه بعيد نيست كه به قرينه مناسبت بين نمازها، جبران كننده از جنس همان نماز ناقص باشد؛ مثل اين كه سجده ناقص، با سجده با توجه جبران شود، و آن سجده در نماز نباشد يا آن سجده در عبادتي باشد كه در آن روح سجده لازم است و امثال آن.



[ صفحه 206]




پاورقي

[1] بحارالانوار: ج 79، ص 303 و اصول كافي: ج 3، ص 272 و تهذيب الاحكام: ج 2، ص 242.

[2] مناقب: ج 4، ص 249.

[3] سوره ي عنكبوت: آيه ي 396.

[4] بحارالانوار: ج 79، ص 198 و بحارالانوار: ج 81، ص 263 و بحارالانوار: ج 67، ص 239.

[5] بحارالانوار: ج 16، ص 204.

[6] بحارالانوار: ج 81، ص 260 و وسايل الشيعه: ج 5، ص 479 (با كمي اختلاف) و مستدرك الوسايل: ج 3، ص 58.

[7] اصول كافي: ج 3، ص 268 و وسايل: ج 4، ص 108 - 73 و علل الشرايع: ج 2، ص 328.


بازگشت