در بيان اوقات نماز


بدان كه اوقات مانند مكان ها و ساير موجودات، بعضي از آن ها خوش يمن و بعضي شوم و بعضي والا و ديگري پست هستند، و به هر حال براي آن ها احكام مختلفي است كه از كارهائي كه در آن ها انجام مي شود و بلكه موجوداتي كه در آنها پاي به هستي مي گذارند، روشن مي شود، و اين به علت مناسبات ذاتي و حقيقي است كه از انطباق عوالم با يكديگر شناخته مي شود، و هم چنين به سبب مناسبات عرضي و اعتباري است كه از علم به حوادث زماني، و حكم تأثير همجواري دانسته مي شود، خلاصه علم به تمامي آن ها را كسي جز خداوند كه دانا به آشكار و نهان است و يا رسول و ولي كه او مرضي اويند، ندارد.

به هر حال اوقات نماز در همه شرايع و به خصوص در شريعت پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم احكامي آمده است، و وظيفه هاي مفصلي براي سال ها، و ماه ها، و هفته ها، و روزها، و شب ها، و ساعت ها، وارد شده است.

در روايات بسياري آمده است كه زمان در روز قيامت به صورت قابل ديدن [1] ،



[ صفحه 151]



بلكه به صورت انسان آورده مي شود، در مورد ديگر اعراض نيز چنين امري وارد شده است، اگر چه عقل هاي ناتوان اين امر را انكار مي كنند، اما مؤمن نبايد امثال اين امور را انكار كند، بلكه بايد بگويد پيامبران و امامان عليه السلام به آنچه گفته اند داناترند. و از خدا كمك بجويد كه فهم آن روايات را روزي اش كند.

تصوير امكان اين روايات از آنچه پيش از اين گفتيم دانسته مي شود كه براي هر موجودي در هر عالمي صورتي مناسب با آن عالم است، و گواه آن تعبير خواب ها است. كسي كه خواب مي بيند كه بر گردن خوك ها مرواريدهاي درشت مي آويزد، معبر خواب به او مي گويد: تو به فاسق حكمت مي آموزي، و كسي كه خواب مي بيند كه بر دهان و شرم گاه مردم مهر مي زند، معبر به او مي گويد: تو كسي هستي كه در ماه رمضان قبل از سپيده صبح اذان مي گويي، و همين گونه هم هست.

از اين جا دانسته مي شود كه صورت حكمت در عالم خواب كه از عوالم مثاليه است به صورت مرواريد گرانبها است. و صورت اذان پيش از وقت به صورت مهر، است.

خلاصه اين كه براي هر معنائي در هر عالمي حقيقت و چهره و قالبي مخصوص است و براي هر صورت آثار مختلفي به اختلاف عوالم وجود دارد، نتيجه اين كه اين عالم از اين جهت كه عالم طبيعت تنگ و تاريك مرده است، براي حقايق در اين عالم نيز صورت ها و اين آثاري كه بالعيان مي بينم مي باشد. و عالم مثال از آن جهت كه ماده ندارد. و حقايق آن جا فقط با صورت و اندازه بدون ماده طبيعي هستند [2] ، آثاري جز اين آثار دنيايي مادي دارند از اين رو مي بيني كه انسان در خواب



[ صفحه 152]



مي پرد و از ديوار مي گذرد.

اما عالم عقلي از آن جهت كه دار حيات و زندگي است، همه حقايق در آن جا صاحب حيات و شعور هستند چنان چه وارد شده است كه: «در بهشت تخت شادمان مي شود، وقتي مؤمن بر آن مي نشيند و از شادي خود حركت مي كند.» [3] به هر حال سنجيدن آن عوالم بالاتر با اين عالم، و بعيد دانستن احوالات آن عوالم، صورت درستي ندارد.

بعضي از مدعيان كشف گفته اند «هر چه در روايات آمده است، و تو به حكم اين عالم آن را مجاز مي داني، در عالم مثال حقيقتي دارد بدون نياز به مجازگوئي، و ما آن ها را به همان گونه كه در روايات آمده در عالم مثال ديده ايم.» [4] .

براي اين عالم عقلي بعضي خواصي ذكر كرده اند كه عقول اكثر مردم آن را نمي پذيرد، و براي آن اخبار وارده در حالات افراد كامل و صفاتشان گواه آورده اند؛ از قبيل اين فرمايش معصومين عليهم السلام كه: «كلنا محمد و كلنا واحد» [5] «همه ما محمد هستيم و همه ما يكي هستيم.» و اين كه در نوشيدني بعضي از نهرهاي بهشت، طعم همه خوردني ها و آشاميدني ها است. [6] .

مي گويند اين از آن جهت است كه موجودات آن عالم عقلي، حاضر و در كنار يكديگر هستند، پس انسان در هر لحظه، همه لذات موجود در هر شي ء را در مي يابد كه هر يك از آن ها داراي طعم مخصوص به خود، و لذت خاص خود است،



[ صفحه 153]



بدون اين كه هيچ خصوصيتي را از دست بدهد.

آنان حرف هاي ديگري نيز گفته اند كه ما راهي براي ردشان نداريم، لذا آن ها را ممكن مي شماريم، بلكه با تقريبات و تنبيهات ذوقي و اشارات و تلويحات نقلي، گمان به راست بودن آن ها داريم، تا زماني برسد كه خداوند شناخت بالعيان درك آنها را به فضل و كرمش روزي ما كند.

خلاصه بر عاقل واجب است، آنگاه كه فهميد براي اوقات و زمان ها احكام و اشاراتي است، و زمان او در طول عمرش گرانبهاترين سرمايه است، به گونه اي كه مي تواند در هر لحظه اي با آن سودهاي بزرگ و ملك هاي بسيار، بلكه سلطنت هميشگي به دست آورد؛ بايد از اتلاف بي فايده ي عمر خودداري كند، چه رسد به اين كه به جاي اين منافع بسيار گرانبها، اسباب شقاوت دائمي و عذاب دردناك هميشگي را براي خود فراهم كند.

عاقل بايد از آنچه از عمر و وقتش گذشته به خاطر مسائلي كه در ذيل مي آيد پند گيرد:

اول اين كه: آنچه گذشته است با تمام لذت ها و دردهايش از بين رفته است، نه لذتي مانده و نه دردي، بلكه آنچه مي ماند نتيجه و مزد است.

ديگر آن كه: اعتماد كردن بر آنچه از عمر مانده است، حتي تا پايان روز و شب، صحيح نيست، پس دغدغه ي چنين مسأله ي ناپايدار و زودگذري بر مسئله اي قطعي و هميشگي و خطير مقدم نمي گردد.

ديگر اين كه خوشبختي و بدبختي، يا لذت و درد در اين روزگار، به قضا و قدر است، نه به سعي و تلاش، و نه به تهيه اسباب، كه بين تلاش كردن و رسيدن به هدف، و هم چنين بين اسباب و نيل به آرزوها رابطه ي عموم و خصوص من وجه برقرار است.



[ صفحه 154]



آري اگر انسان از اين مسائل پند گرفت، و هنگام عزم به كارهاي مهم آنها را به ياد آورد، و در مورد آن ها تفكر كرد تا اين كه در قلبش اثر بگذارد، ديگر دغدغه ي دنيا براي او بيش از آخرت نخواهد بود، تا آن تبعاتي كه براي اختيار كردن دنيا بر آخرت است، دامن گير او شود، همان طور كه در روايت آمده است:

«كسي كه صبح كند و مهم ترين دغدغه اش دنيا باشد، در نزد خدا هيچ جايگاهي ندارد، و خداوند قلب او را به چهار خصلت همراه مي كند، اندهي كه هيچ گاه از او جدا نمي شود؛ مشغوليتي كه هيچ گاه از آن فراغت نمي يابد؛ و فقري كه هيچ گاه به بي نيازي نمي رسد؛ و آرزويي كه هرگز به آن دست نمي يابد.» [7] .



[ صفحه 155]




پاورقي

[1] مانند آنچه در جمال السبوع: ص 449، بحارالانوار: ج 87، ص 91 آمده است.

[2] در عالم برزخ موجودات مثالي و برزخي حقيقتي مجرد و لطيف دارند كه از جرم مادي بري ء و منزه اند و تنها شكل و صورت دارند و آثار خصوصيات اجسام مادي را دارا نمي باشند.

[3] با اين مضمون كافي: ج 8، ص 97، ح 69 و بحارالانوار: ج 8، ص 157، ح 98 و تفسير قمي: ج 2، ص 246.

[4] فتوحات مكيه: ج 1، ص 130، باب 8.

[5] بحارالانوار: ج 26، ص 5 و ج 26، ص 16.

[6] بحارالانوار: ج 5، ص 294 و ج 18، ص 303.

[7] مجموعه ورام: ج 1، ص 130.


بازگشت