اما علم


اينكه بداند، اين آخرت است كه بهتر و ماندني است، و اين گناه است كه موجب بدبختي بزرگ در دنيا و آخرت است، و اين توبه است كه نجات دهنده از آن بدبختي، و موجب محبت خدا، و رساننده ي به جوار الهي و ديدار اوست. و نيز بداند كه لذت لقاء الهي همان است كه «نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب احدي خطور كرده» و چه لذت و شادي و سروري دارد.

بنابراين علم با غفلت و بي توجهي به آن، هيچ سودي به حال آدمي نخواهد داشت، مگر اين كه انسان متذكر شود. و يادآوري وقتي سودمند خواهد شد، كه فكر درباره آن دوام و ثبات داشته باشد. و علامت فكر سودمند و نافع، تأثير آن در تغيير حال آدمي است، مانند تأثير فكر در عاقبت بدي كه به خاطر كم كاري و كوتاهي در يك مسئله زودگذر دنيوي رخ مي دهد؛ مثل اين كه اگر پنهاني به پادشاهي ناسزا گويد، و بشنود كه ناسزاي او به پادشاه رسيده، و پادشاه او را براي عقوبت احضار كرده، حالش چگونه خواهد بود وقتي به مجازات و كيفر اجتماعي سلطان بيانديشد؟ و چگونه خوشي اش پايان يافته، و به كوتاهي اش حسرت خورده، و خود را به كاري كه كرده ملامت مي كند. چطور ترس و اندوهش زياد خواهد بود. به حالش در حضور سلطان مي انديشد، كه چگونه و به كدام نوع از انواع مجازات ها و



[ صفحه 93]



شكنجه ها وي را عقاب خواهد كرد، و حالش چگونه خواهد بود آنگاه كه به سربازان فرمان دهد وي را بگيريد، و به جلاد امر كند كه زبانش از كام بيرون كشد!

و خلاصه به هر نوع مجازاتي كه از سوي سلطان احتمال مي دهد، مي انديشد و دردمند و نالان مي گردد. حتي ديده شده جنايتكاري كه انتظار مجازات را مي كشد، از زيادي ترس مي ميرد، يا از شدت غصه، عقلش را از دست مي دهد. اين حالات، نتيجه فكر نافع است، كه با مثال بيان كرديم، و لذا فكر كامل صحيح، تأثيرش در قلب آدمي بيشتر از خود آن چيزي است كه انسان، درباره آن مي انديشد.

بنابراين، وقتي انسان در بزرگي و عظمت اتفاقات اخروي، از نعمت ها و بهجت و سرور بهشت، و حسرت محروميت از آن ها بيانديشد، و نيز جهنم و انواع درد و رنج، و وقوع آن ها را بر خود، تصور كند، - نظير تفكر در لذات و آلام دنيوي - لامحاله چنان تأثيري خواهد گذاشت، كه چاره اي جز توبه براي انسان نخواهد ماند!


بازگشت