شدت شرم انسان، در قيامت از اعمال زشت خود


وقتي، انسان در حكم اين روايت انديشيد و حقيقت حيا را درك كرد، به راستي از خداوند شرم نموده و همين حيا او را از شرمندگي روز عرضه اعمال به خداوند و نيز از عذاب آن، نجات خواهد داد و آن روز، در سلامت خواهد بود.



[ صفحه 39]



روايتي از امام صادق عليه السلام نيز، به همين مضمون نقل گرديده، كه آن حضرت فرمودند:

«انه، لو علم الناس ما في حياء العرض علي الله، لما سكنوا العمران، و اختاروا رؤس الجبال، و ما اكلو و ما شربوا الا عن اضطرار» [1] .

«اگر مردم، شرم عرضه شدن به خداوند را مي دانستند، در شهرها و آبادي ها ساكن نمي شدند و سر به كوه و بيابان، مي گذاشتند و جز به ضرورت نمي خوردند و نمي آشاميدند.»

- من نقل به معنا كردم، عين روايت در ذهنم نبود - اگر خواستي بداني كه چرا بايد از خدا حيا نمود، بدان كه شدت شرم، ناشي از شدت زشتي عمل است و زشتي هر عملي، خود، اسبابي دارد، و اين اسباب تا بي نهايت در زشتي اعمال بنده با خالقش، موجود است و وقتي محسوس مي گردد كه با زشتي هاي معمول ميان مردم، مقايسه گردد.

وقتي انسان مرتكب عمل زشت و مخالفت با كسي مي گردد، در درون خويش، شرمسار است. و عقلا، عمل وي را تقبيح مي كنند، حال اگر شخصي كه بدي در حق او انجام شده، از ياران و بزرگان باشد، زشتي و شرم از مخالفت وي، بيشتر مي گردد، و هر اندازه به عظمت و جلالت آن شخص افزوده گردد، به زشتي عمل و شرم از آن افزوده خواهد شد، تا برسد به كسي كه عظيم ترين و با جلالت ترين در عالم هستي است.

آنگاه چه خواهد شد، وقتي كه اين نافرماني، با كسي صورت پذيرد كه نهايتي



[ صفحه 40]



براي بزرگي و جلالتش نيست؛ زيرا زشتي و قباحت هر عمل زشت و منكري، نسبت به او بي نهايت است.

و هم چنين هرگاه تصور شود كسي كه با او مخالفت شده، در جهتي از جهات، بر انسان ولايت دارد، در اين صورت، به زشتي خلاف و شرمندگي اش، افزوده گشته و هر چقدر اين جهات بيشتر و بيشتر شود، به زشتي مخالفت و شرم افزوده شده، تا برسد به ولايت عظيم «هستي بخشي» او، به فرد جفاكار.

هم چنين، به زشتي عمل، و شرمندگي شخص، افزوده مي گردد، كه نعمت دادن و منعم بودن وي، بر ديگر صفاتش نيز افزوده شود، تا به نعمت هاي بي شمارش برسد. و هم چنين اگر ثابت شود، مخالف، جنايت و عصياني ديگر در پرونده عملش دارد، اين بر زشتي عمل و شرمندگي او خواهد افزود، تا برسد به جنايات بي حد و اندازه ي وي. خلاصه، هنگامي كه روز قيامت فرارسيد (و بدا لهم من الله ما لم يكونوا يحتسبون) [2] «و براي آنان از سوي خداوند، آنچه گمانش نمي كردند، ظاهر شد»، و زشتي عمل ها برايشان، آشكار گشت، و هر كسي، كرده ي خويش، حاضر ديد، در اين هنگام، حقايق امور، آشكار گشته و ميزان حسنات و سيئات دانسته شود.

اين در حالتي است كه، پروردگار مهربان، حق واجب از شكر نعمت هايش را از بندگان، بازخواست كرده و فرموده:

«اي بنده من، آيا عدم و نيستي مطلق نبودي، و من تو را ايجاد كردم، بدون اين كه از بودنت نفعي حاصل كنم؟ بلكه مرادم از خلقت تو تنها براي سود بردن تو



[ صفحه 41]



بوده، و همه مملكت و ممالكم را قبل از هستي ات آفريدم، و تقصيرهايت در شكر نعمت هاي بي شمارم، مانع نشد تا نعمت هايم - مانند روزيت و تكريمت و ساير نعمت هايم را - از تو دريغ كنم. و تو را با لطف و طلب نيكو، مي خواندم تا آن جا كه هر شب، فرشته ي بزرگواري را به سويت فرستادم تا تو را به توبه فراخواند، و از سوي من، تو را وعده پذيرش دهد، و خبر دهد كه اگر مرا بخواني، اجابتت كنم و از توبه ات، به غايت، شاد خواهم شد، و تو را به انس و مناجات و قرب و وصالم، بخواند، ولي تو فرستاده ام را رد كرده، متابعت دشمنم نمودي! اما من، نعمت و رحمت و حسن رفتارم را از تو قطع نكردم؛ ولي اين همه، جز رويگرداني در تو نيافزود، و در من، جز لطف و نعمت و اصرار در دعوت و حسن طلب. تا كار، به آن جا رسيد كه مثلا در وقتي از شب، يكي از بندگان فقيرم را به سوي تو فرستادم تا از تو، چيزي از نعمت هاي بزرگم را كه در نزد توست، بخواهد در حالي كه پيش از آن، به تو خبر داده بودم، كه اگر چيزي را به او عطا كني، در واقع، به من قرض داده اي، گيرنده آنچه مي دهي من هستم، و در زماني كه در آن زمان به آن محتاج تري، به تو باز خواهم گرداند، و اگر سائل را رد كني، مرا رد كرده اي، اما تو به نعمتم، كافر شدي و چيزي به او ندادي، و از نزد تو، نااميد بازگشت و گرسنه خوابيد!

اي بنده من، چرا جوابم كردي و به من قرض ندادي؟ از فقر من ترسيدي كه نتوانم آنچه را داده اي، بازگردانم؟ يا ترسيدي خيانت كرده، و در وعده هايم به تو دروغ گفته باشم؟

بنده ي من، چرا در معامله با بندگانم وفاداري، ولي با من چنين نيستي؟ چطور شد كه از همه ي مخلوقات و بندگانم، در نظرت، خوارتر شدم؟

تو را چه شده كه وقتي با دشمنانت روبرو مي شوي - در حالي كه مي داني در



[ صفحه 42]



دل، با تو دشمن اند - از اين كه از آنان رو بگرداني حيا مي كني، ولي از من حيا نمي كني؟ در حالي كه مي داني، توجه من به تو، از زمان خلقتت، بلكه قبل از آن بوده است، به اين كه، همه ي نعمت هايم، با فروعات و جزئياتش را براي تو خلق و مهيا نمودم، تا تو در وقت نياز از آن ها، استفاده كني، اكنون مرا، ناسپاسي مي كني؟

قبل از آن كه تو را خلق كنم، آسمان و زمين و خورشيد و ماه و آب و خاك و ملائكه را براي تو خلق كردم، تا همه براي تو كار كنند، و در نعمت هاي اساسي ام كه خوردن و آشاميدن و پوشيدن و مسكن و غير اينهاست، تو را خدمت كنند. [3] .



چگونه پس از اين توجه و نعمت عام، و محبت كامل، و لطف فراوانم، از رو گرداني ات، شرم نمي كني؟ و با معصيت و نافرماني و اطاعت از دشمنانم، با من دشمني مي كني؟

خلاصه، روزي فرارسد كه باطن ها آشكار و پرده از حقيقت نفس انسان برداشته شود، و شرح اين احوال و مخالفت ها و ناسپاسي ها و دشمني با پروردگار مهربان، و سلطان غالب و منعم، روشن گردد، و آن فرموده امام صادق عليه السلام، از حياء و شرم و رسوايي، براي او تحقق يابد، و از آن، دردمند شود، بالاتر از دردي كه آتش به جان زند. چنان كه در برخي از اخبار به آن اشاره شده است كه وقتي خداوند، در روز قيامت، از بعضي از بندگانش سئوال فرمايد: آيا تو نكردي؟ چنان شرمساري براي بنده حاصل شود، كه از خداوند بزرگ استدعاي ورود به آتش جهنم مي كند، تا از شدت اين خجالت و شرمندگي رهايي يابد.



[ صفحه 43]




پاورقي

[1] مصباح الشريعه: باب 84 و بحارالانوار، ج 68، ص 265.

[2] زمر: آيه ي 47.

[3] شعر:



ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري.


بازگشت