توبه؛ روي گرداني از گناه


براي بسياري از انسان ها، وجود اعمال و افكار شيطاني و حرام، مانع لذت هاي معنوي و كسب فضائل اخلاقي است. انسان پس از آن كه خود را شناخت و بر سستي و آلودگي خود واقف گشت، بايد به سوي خدا بازگردد تا خداوند نيز توفيق كمالات و فضائل را به او عطا كند. از همين رو اولين گام ها براي خودسازي - كه از لوازم اين راه نيز محسوب مي شود و بايد همواره بر آن مداومت داشت -، «توبه» است.



[ صفحه 146]



اشتباه است اگر كسي نااميد باشد و اصرار ورزد كه با هزار توبه هم، باز آثار گناه باقي است و مي گويند «صفحه نانوشته، بهتر از صفحه پاك شده است!» از اين گونه خطورات ذهني، نبايد هراسان بود و با وسوسه ي شيطان، دست از طريق برداشت. نبايد اميد بر بيم غلبه كند و بلكه بايد به ميزان و اعتدال باشد. اما وعده ي الهي را چه كنيم:

الا من تاب و ءامن و عمل عملاً صالحاً فأولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفوراً رحيماً؛ [1] مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند. پس خداوند بدي هايشان را به نيكي ها تبديل مي كند، و خدا همواره آمرزنده ي مهربان است.

خداوند همان طور كه محسنين و متقين و صابرين و متوكلين [2] را دوست دارد، نيز «توبه كنندگان را دوست دارد» [3] و در حديث قدسي فرمود: «ناله ي گنه كاران در نزد من محبوب تر از تسبيح تسبيح كنندگان است.» [4] و نيز فرموده باشد: «كسي كه يك وجب به سوي من نزديك شود، من يك ذراع به سوي او مي آيم.» [5] حديث مشهور نبوي نيز اين بشارت را بر گنه كاران داده است: «كسي كه از گناه توبه كند، چنانست كه گناه نكرده باشد». [6] .

در حديث ديگري از ايشان نيز آمده است: «آيا مي خواهيد از درد و درمان شما خبر دهم؟... درد شما گناه و درمان شما استغفار است.» [7] .

در خبر است كه داود عليه السلام وقتي زبور مي خواند و نام گنه كاران بسيار مي آمد، او از غيرت و صلابت در دين مي گفت: بار خدايا، خطاكاران را ميامرز! ندا آمد: «اي داود! زنهار از نامهرباني بر گنه كاران. باش تا



[ صفحه 147]



محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم قدم در دايره وجود نهد و بر گناه ناكرده ي امت خويش استغفار نمايد!» داود عليه السلام از سر حيرت و پشيماني در محراب عبادت نشسته و ديده بر زبور داشت و به ذكر و عبادت پرداخته... از آن پس تغيير حال بداد و پيوسته مي گفت: «خداوندا! گناهكاران را بيامرز، باشد كه داود هم در ميان آنان آمرزيده شود». [8] .

آري؛ طلب مغفرت، داروي شفابخش گناهان است و جزء توصيه هاي هميشگي اولياء الهي بوده است. مانند مرحوم آية الله قاضي رحمه الله كه قرائت ذكر استغفار سفارش عمومي ايشان بوده است: «أستغفر الله الذي لا اله الا هو، من جميع ظلمي و جوري و اسرافي علي نفسي و أتوب اليه؛ از خداوندي كه معبودي جز او نيست به خاطر تمامي ظلم ها و گناهانم و ستمي كه بر خود روا داشته ام، طلب بخشش مي كنم و به سوي او باز مي گردم.» [9] .

از حضرت آية الله العظمي بهجت (حفظه الله) سؤال شده بود: «ما آلوده به پستي هاي دروني و بيروني هستيم، ما را طبابت كنيد و در پيمودن اين طريق ما را راهنمايي بفرماييد.» فرد ديگري درخواست داشت: «لطفاً دستورالعملي بدهيد تا عمل نمايم و به لطف الهي به درجات عاليه نائل شوم؟» ايشان نوشته بودند: «زياد بگوييد أستغفر الله و خسته نشويد و خاطر جمع باشيد اين علاج است: داؤكم الذنوب و دواؤكم الاستغفار» [10] [11] در پاسخ به پرسش دوم نيز فرمودند: «عنه صلي الله عليه و آله و سلم ألا اخبركم بدائكم و دوائكم داؤكم الذنوب و دواؤكم الاستغفار. كلمه ي استغفار را تا مي توانيد از روي اعتقاد كامل، صميمانه، با التزام به لوازم حقيقيه ي معلومه اش، تكرار



[ صفحه 148]



نماييد.» [12] از اين دو بيان و نيز ديگر دستوراتي كه براي طالبين راه داده اند، معلوم مي شود نخست بايد پرده هاي غفلت را به وسيله ي استغفار كنار زد و سپس قدم در راه عمل گذارد؛ چرا كه با انجام استغفار، توبه كار محبوب خداوند مي گردد و وقتي محبوب شد، او نيز لطف خود را شامل حال بنده خويش مي كند.

حضرت آية الله العظمي بهجت (حفظه الله) در جايي ديگر در بياني لطيف و جدي فرموده اند: «يك استغفار جدي و صادق، عذر همه ي اين مصائب و كبائر را مي خواهد. حالا تا چه موقع اثر آن مي ماند، ما نمي دانيم. ما از حالا قصد داريم كه اگر خدا به ما توفيق داد، ديگر معصيت خدا را نكنيم. خصوصاً با اين همه الطافي كه خدا دارد كه انسان را مجبور به معصيت نمي كند». [13] .

آري؛ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز فرموده بود: «هيچ شفيعي براي نجات از گناهان همانند توبه، كارساز نيست». [14] .

داشت از كوچه عبور مي كرد كه صداي ساز و آواز از خانه اي بلند شد.

از كنيزي كه از آن خانه خارج شد، پرسيد:

- «صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟»

- آزاد است.

- «آزاد است كه هر كاري مي خواهد مي كند. اگر بنده بود، چنين معصيت نمي كرد».

كنيز به داخل خانه رفت و صاحب خانه از تأخيرش سؤال كرد و گفت: چرا دير آمدي؟ كنيز گفت: شخصي با من چنين و چنان گفت. بشر بيرون آمد و متوجه ي موسي بن جعفر عليه السلام شد. با پاي برهنه دويد و خود را به آقا رساند و گفت:

- مي خواستم بگويم، صاحب اين خانه، بنده است و آزاد نيست.



[ صفحه 149]



- «بنده است و اين كار را مي كند؟!»

بشر، به عنوان مسئول امور مالي دولت هارون الرشيد فعاليت مي كرد و از همان جا، از امام تقاضاي راه و رسم بندگي كرد كه امام فرمود: «بايد اموال مردم را به آنها برگرداني».

پس از مدتي، بشر آن قدر فقير شد كه امام شلواري برايش فرستاد تا بپوشد و برهنه نباشد!

بشر به سبب اين كه پابرهنه توبه كرده بود، به بشر حافي (پابرهنه) معروف شد. [15] سرانجامش چنان شده بود كه گفته اند: تا زماني كه زنده بود، چون پابرهنه بود، هيچ حيواني كوچه ها را آلوده نمي كرد. تا اينكه شبي حيواني، كوچه را آلوده ساخت. صاحب حيوان گفت: بدانيد بشر از دنيا رفته است؛ و وقتي تحقيق كردند، دانستند راست بوده است. [16] .


پاورقي

[1] فرقان / 70.

[2] به ترتيب: بقره / 195، آل عمران / 76، 146 و 159.

[3] بقره / 222.

[4] «أنين المذنبين احب الي من تسبيح المسبحين»؛ نقل شده از شهيد استاد مطهري رحمه الله؛ آزادي معنوي، ص 58.

[5] «من تقرب الي شبراً تقربت اليه ذراعاً»؛ مستدرك الوسائل، ج 5، ص 298.

[6] «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 75.

[7] «ألا انبئكم بدائكم من دوائكم؟ داؤكم الذنوب و دواؤكم الاستغفار»؛ بحارالانوار، ج 90، ص 282.

[8] تفسير ادبي و عرفاني كشف الاسرار، ج 2، ص 270؛ به نقل از: جميل بي بديل، ص 77.

[9] عطش، ص 307.

[10] ترجمه ي كامل حديث نبوي صلي الله عليه و آله و سلم چنين است: «آيا مي خواهيد از درد و درمان شما خبر دهم؟ درد شما گناه و درمان شما استغفار است»؛ بحارالانوار، ج 90، ص 283.

[11] به سوي محبوب، 68.

[12] همان، ص 66.

[13] گوهرهاي حكيمانه، ص 24.

[14] «لا شفيع أنجح من التوبة»؛ بحارالانوار، ج 8، ص 58.

[15] اين داستان، به چند طريق و با اندك اختلافي در جزئيات نقل كرده اند. ر. ك: قلب سليم، ج 1، ص 300.

[16] ر. ك: گزيده ي تذكرة الاولياء، ص 100؛ دكتر مرتضي آقاتهراني، از مرحوم آية الله العظمي اراكي رحمه الله چنين نقل مي كند: «بشر حافي بعد از اين كه توبه كرد، در كوچه ها پابرهنه مي رفت و وقتي پرسيدند چرا پابرهنه مي روي؟ مي گفت: «زماني كه ايمان آوردم، پابرهنه بودم.» از كوچه هايي كه بشر رفت و آمد مي كرد، حيوانات، آن جا را كثيف نمي كردند.».


بازگشت