يا دروغ يا ايمان


حسن بن محبوب مي گويد: «از امام صادق عليه السلام سؤال كردم: آيا ممكن است مؤمن بخيل باشد، فرمود: بله. گفتم: آيا ممكن است ترسو باشد؟ فرمود: بله. گفتم: ممكن است دروغ گو باشد؟ فرمود: نه، مؤمن خائن نيست. سپس فرمود: مؤمن هر طور باشد، مرتكب خيانت و دروغ نمي شود». [1] كسي دروغ مي گويد كه ايمان نداشته باشد و مؤمن هيچ گاه دروغ نمي گويد. همان كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «از دروغ بپرهيزيد، اگر چه در آن نجات خود را ببينيد». [2] .

از حضرت امام جواد عليه السلام نقل شده كه در نصيحت اصحاب خود فرمود: «اگر از شما پرسيدند آيا از خدا مي ترسيد يا نه؟ جواب نگوييد و خاموش باشيد؛ زيرا اگر بگوييد نمي ترسم، كافر باشيد و اگر بگوييد مي ترسم،



[ صفحه 72]



دروغگوييد. چرا كه معامله ي شما، خلاف معامله ي ترسكاران است.» [3] .

حضرت آية الله جوادي آملي (دامت بركاته) در پاسخ به سؤال فردي مبني بر اينكه «كسي كه خيانت مي كند و ايمان دارد بهتر است، يا كسي كه ايمان ندارد و خيانت نمي كند؟» فرموده بودند: «هيچ چيز مثل ايمان نيست. اگر كسي ايمان داشته باشد، از آغاز راست گفته است. كسي كه خدا را قبول كرده است، به حقيقت راست گفته است و مگر مي شود كسي كه خدا را قبول نكرده، بگوييم راست گو است؟! بلكه از همان آغاز كه خدا را قبول نكرده، دروغ گفته است». [4] .

آري، اگر ايمان باشد، بسياري از لوازم ايمان نيز در شخص مي آيد. پس بايد مواظب بود كه مبادا برخي از اعمال ما منجر به بي ديني شود كه فرموده اند: «شخص گناه كار در حين گناه، مؤمن نيست». [5] و نيز حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: «زناكاري زنا نمي كند كه هنگام زنا مؤمن باشد و دزد، دزدي نمي كند كه هنگام دزدي ايمان داشته باشد» [6] يعني از انسان مؤمن در حين ايمان، زنا و دزدي صادر نمي شود؛ بلكه در غير ايمان زنا و دزدي صورت مي گيرد. پس چنان چه شخص در حال گناه بميرد، كافر از دنيا رفته است.

از جمله مباحث بسيار مهمي كه در اين موضوع مي توان اشاره كرد، مربوط به ادعاي محبت و برائت از آتش است. اين تفكر كه «هر كس محبت امام علي عليه السلام داشته باشد، به آتش نمي سوزد.» البته حقيقت همين است، اما محبت ما آيا نبايد در ظاهر و اعمال و رفتار ما اثر داشته باشد؟ دو روايت زير، پاسخ بسياري از سؤالات را خواهد داد:



[ صفحه 73]



از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «از شيعيان ما نيست كسي كه به زبان بگويد شيعه ام، اما در اعمال و رفتار مخالف ما باشد. بلكه شيعه ي ما كسي است كه به زبان و در دل موافق ما بوده و به رفتار و اعمال ما باشد. اينان شيعيان ما هستند.» [7] .

محمد بن مارد مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: حديثي از سوي شما به گوش ما رسيده كه اگر معرفت به اهل بيت عليهم السلام پيدا كردي، هر كاري دلت مي خواهد بكن. فرمودند: «بله؛ اين طور گفته ام». عرض كردم: حتي اگر آن فرد زنا كند، دزدي كند و شراب بخورد؟ فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون. به خدا قسم، انصاف را در حق ما رعايت نكرده ايد. كار بد مرتكب شوند و ما گرفتار شويم؟ من منظورم اين است اگر معرفت پيدا كردي، هر كار خيري را انجام بدهي، چه كم باشد چه زياد، حتماً از تو قبول مي شود.» [8] .

شاعري بنا بر اين پندار، چنين سروده بود:



حاجب، اگر محاسبه ي حشر با علي است

من ضامنم، هر آن چه خواهي گناه كن



همان شب، حضرت را در خواب ديد كه فرمودند:



حاجب، اگر محاسبه ي حشر با علي است

شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن



امام باقر عليه السلام به جابر فرمود: «آيا كسي كه خود را به شيعه ببندد، همين بس باشد كه دوستي ما خاندان را دارد؟ به خدا شيعه ي ما نباشد جز كسي كه



[ صفحه 74]



از خدا بپرهيزد و او را فرمان برد... اي جابر، به خدا نتوان نزديك شد جز به اطاعت. ما برات آزادي از دوزخ براي او نداريم و احدي را بر خدا حجتي نيست. هر كه مطيع خداست، دوست ما است و هر كه نافرمان خداست، دشمن ماست. به ولايت ما، جز با عمل و ورع نمي توان رسيد.» [9] .

آري؛ ايمان، تنها به زبان نيست. جايگاه ايمان، دل است و بايد دانست دل، به راحتي به چيزي ايمان نمي آورد. مانند شخص مرده اي كه همه مي دانيم كاري با ما ندارد، اما حاضر نيستيم لحظه اي با او بنشينيم يا در آن جا بخوابيم؛ چون دل هنوز باور ندارد. زماني به باور مي رسد كه در عمل جديت داشته باشيم. از همين رو فرد غساله از مرده نمي ترسد، چون با مرده زندگي كرده است. ايمان با زبان، آسان است، ولي دل بايد به باور برسد. در قرآن شريف آمده است:

قالت الأعراب ءامنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم؛ [10] - برخي از - باديه نشينان گفتند: «ايمان آورديم». بگو: «ايمان نياورده ايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم. و هنوز در دل هاي شما ايمان داخل نشده است.»

ادعا، زحمتي ندارد. ما در زبان، پهلوان و شيعه ايم و حالي كه شيعه واقعي كسي است كه دنباله رو اهل بيت عليهم السلام باشد و قدم جاي قدم آنان بگذارد. آنان را ميزان اعمال خود قرار دهد، تا بداند چه اندازه درست عمل كرده است.

اگر به راستي خدا را باور كنيم، ديگر معصيت نخواهيم كرد. البته اقرار



[ صفحه 75]



به زبان و رعايت ظواهر لازم است، اما كافي نيست. بلكه ايمان با اعضا و جوارح لازم است كه خود، داراي مراتب متعددي است. خداوند خطاب به مؤمنين مي فرمايد:

يا أيها الذين ءامنوا ءامنوا بالله و رسوله و الكتاب الذي نزل علي رسوله و الكتاب الذي أنزل من قبل؛ [11] اي كساني كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر او و كتابي كه بر پيامبرش فرو فرستاد، و كتاب هايي كه قبلاً نازل كرده بگرويد.

گناه، راه ايمان و باور قلبي را مسدود مي كند و اگر پرهيز كرديم، ايمان اعضاي بدن را نيز فرا مي گيرد و شخص در ظاهر و باطن مؤمن مي شود. خداوند وقتي مؤمنان را توصيف مي كند، ايمان آنها را به اعضا و جوارحشان نيز نسبت مي دهد:

قد أفلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون و الذين هم عن اللغو معرضون و الذين هم للزكوة فاعلون و الذين هم لفروجهم حافظون... و الذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون و الذين هم علي صلواتهم يحافظون؛ [12] به راستي كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بيهوده روي گردانند، و آنان كه زكات مي پردازند، و كساني كه پاكدامنند،... و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مي كنند و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي نمايند.

در جايي ديگر مي فرمايد:

انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم، ءاياته زادتهم ايماناً و علي ربهم يتوكلون الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون اولئك هم المؤمنون حقاً؛ [13] مؤمنان، همان كساني اند كه



[ صفحه 76]



چون خدا ياد شود دل هايشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توكل مي كنند. همانان كه نماز را به پا مي دارند و از آنچه به ايشان روزي داده ايم، انفاق مي كنند. آنان هستند كه حقاً مؤمنند.

هم چنين در سوره ي حجرات آمده است:

انما المؤمنون الذين ءامنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله أولئك هم الصادقون؛ [14] در حقيقت، مؤمنان كساني اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و - ديگر - شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده اند؛ اينانند كه راست كردارند.

بنابراين ممكن است برخي دستشان ايمان داشته باشد، اما پاي آنان هنوز مؤمن نباشد. يا گوششان مؤمن باشد، برخلاف زبان و چشمشان كه ايمان ندارد. چنين ايماني ناقص است؛ چرا كه براي ايمان، هفتاد باب ذكر كرده اند و بلكه فرموده اند: «ايمان از هفتاد در زيادتر است كه بالاترين آنها شهادتين است و كمترين آن رفع مانع از سر راه مردم است». [15] مانند انساني كه از چند جزء تشكيل شده: بهترين آن روح و قلب و پايين ترين آن، نظافت است كه از مشخصات انساني محسوب مي شود. [16] مرحوم نراقي رحمه الله در معراج السعاده مي نويسد: «كسي كه شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر او بدهد، وليكن اعمال او موافق مؤمنين نباشد، ايمان او مانند انساني است كه دست و پاي او بريده و چشم هاي او كور شده باشد... كسي كه اصل ايمان را داشته باشد، وليكن در اعمال خود تقصير و كوتاهي كند، ايمان او به زوال نزديك و به يك حمله ي شيطان در حين مرگ از دست مي رود. پس گناه كار و بي گناه، اگر چه هر دو در اسم ايمان شريكند، وليكن شراكت



[ صفحه 77]



ايشان مانند شراكت درخت كدو و چنار است كه هر دو را درخت گويند، وليكن فرق آنها وقتي معلوم مي شود كه بادهاي قوي به وزيدن آيد». [17] .

شيعه حقيقي، اعضا و جوارحش به خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم ايمان دارد و جز در مسير بندگي حركت نمي كند. و بايد توجه داشت كه «ايمان» و «عمل»، رابطه ي متقابل دارند؛ هر چه عمل بهتر شود، ايمان شخص نيز كامل تر خواهد شد؛ و هر چه ايمان كامل تر باشد، عمل بهتري از شخص سر مي زند. و قرآن كريم راه نجات را براي كساني قائل است كه چنين ويژگي اي داشته باشند:

الذين ءامنوا و عملوا الصالحات [18] ؛ كساني كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته انجام داده اند.

اين دو، شرط ايمان واقعي است؛ از همين رو، ايمان و اظهار محبت ظاهري بدون عمل، فايده اي براي صاحبش ندارد؛ هم چنان كه عمل بدون ايمان و محبت ظاهري نيز فايده نمي بخشد. از همين رو خداوند به پيامبرش مي فرمايد: مدعيان ايمان، بيشتر مشركند!

و ما يؤمن أكثرهم بالله الا و هم مشركون؛ [19] و بيشترشان به خدا ايمان نمي آورند، جز اينكه - با او چيزي را - شريك مي گيرند.

امام صادق عليه السلام در تبيين اين حقيقت كه چگونه اكثر مؤمنان مشركند؟ فرمود: «همين كه مي گويند: اگر فلان شخص نبود مشكل من حل نمي شد، اين تفكر با ايمان سازگار نيست». بنابراين اگر كسي بگويد مشكل مرا اول خدا و بعد شما حل مي كنيد، نوعي شرك است؛ زيرا خدا، مستقلي است كه مستقل ديگر را نمي پذيرد. از همين رو آن شخص به امام عرضه داشت:



[ صفحه 78]



«چه طور است اگر گفته شود: خدا بر من منت گذاشت و مشكل مرا به دست فلاني حل كرد و گرنه هلاك مي شدم»، امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر اينگونه گفته شود، مانعي ندارد». [20] .


پاورقي

[1] «عن الحسن بن محبوب قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام يكون المؤمن بخيلاً؟ قال: نعم، قلت: فيكون جباناً؟ قال: نعم، قلت: فيكون كذاباً؟ قال: لا، و لا خائناً؛ ثم قال: يجبل المؤمن علي كل طبيعة الا الخيانة و الكذب.» مستدرك الوسائل، ج 14، ص 13.

[2] «اجتنبوا الكذب و ان رأيتم فيه النجاة»؛ همان، ج 9، ص 88.

[3] نقل با تصرف: لطايف الطوايف، ص 55؛ به نقل از: جميل بي بديل، ص 93.

[4] به نقل از استاد دكتر مرتضي آقاتهراني.

[5] محاسن برقي، ج 1، ص 192؛ به نقل از: مراحل اخلاق در قرآن، ص 164.

[6] «لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن و لا يسرق السارق حين يسرق و هو مؤمن»؛ الكافي، ج 5، ص 123.

[7] «ليس من شيعتنا من قال بلسانه و خالفنا في أعمالنا و آثارنا ولكن شيعتنا من وافقنا بلسانه و قلبه و اتبع آثارنا و عمل بأعمالنا اولئك شيعتنا»؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 247.

[8] «حديث روي لنا انك قلت: اذا عرفت فاعمل ما شئت؟ فقال: قد قلت ذلك. قال: قلت: و ان زنوا أو سرقوا أو شربوا الخمر. فقال لي: انا لله و انا اليه راجعون و الله ما انصفونا أن نكون أخذنا بالعمل و وضع عنهم. انما قلت: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قليل الخير و كثيره فانه يقبل منك»؛ الكافي، ج 2، ص 464.

[9] «جابر عن ابي جعفر عليه السلام قال: قال لي: يا جابر! أيكتفي من انتحل التشيع أن يقول بحبنا أهل البيت فو الله ما شيعتنا الا من اتقي الله و أطاعه... يا جابر! و الله ما يتقرب الي الله تبارك و تعالي الا بالطاعة و ما معنا برائة من النار و لا علي الله لاحد من حجة، من كان لله مطيعاً فهو لنا ولي و من كان لله عاصياً فهو لنا عدو، ما تنال ولايتنا الا بالعمل و الورع»؛ همان، ص 74.

[10] حجرات / 14.

[11] نساء / 136.

[12] مؤمنون / 1 - 9.

[13] انفال / 2 - 4.

[14] حجرات / 15.

[15] معراج السعاده، ص 658.

[16] الاخلاق (فارسي)، ص 335.

[17] نقل با تصرف: معراج السعاده، ص 658 و 659.

[18] ر. ك: بقره / 25، 82، 277؛ آل عمران / 57؛ نساء /57، 122، 173؛ مائده / 93؛ اعراف / 42؛ يونس / 4؛ رعد / 29؛ مريم / 96؛ ابراهيم / 23 و....

[19] يوسف / 106.

[20] «عن أبي عبدالله عليه السلام في قول الله تبارك و تعالي «و ما يؤمن أكثرهم بالله الا و هم مشركون» قال: هو قول الرجل لولا فلان لهلكت و لولا فلان لما أصبت كذا و كذا... قلت: فنقول: لولا أن الله من علي بفلان لهلكت، قال: نعم لا بأس بهذا و نحوه»؛ بحارالانوار، ج 5، ص 148.


بازگشت