دعاي حضرت مهدي در تعقيب نمازهاي واجب


25- از جمله تعقيبات مهم، دعايي است كه به روايت صحيح از مولايمان حضرت مهدي عليه السلام در تعقيب نمازهاي واجب وارد شده است.

ابونعيم محمد بن احمد انصاري مي گويد: من و گروهي به تعداد سي نفر مرد -



[ صفحه 318]



كه تنها محمد بن ابي القاسم از ميان آنان مخلص و شيعه بود - در روز ششم ذي الحجة سال 293 هجري قمري در «مكه» نزد «مستجار» بوديم، ناگهان جواني كه دو لنگ «ناصح» كه در آن احرام بسته بود و بر تن داشت و در حالي كه نعلين او در دستش بود، پس از طواف خانه ي خدا به سوي ما آمد، وقتي او را ديديم، همگي به خاطر هيبت و ابهت او بپا خاستيم و هيچ يك از ما بر زمين نشسته نماند، او بر ما سلام نمود و در وسط نشست و ما در گرد او، سپس به راست و چپ نگاه كرد، آنگاه فرمود: آيا مي دانيد كه امام صادق عليه السلام در دعاي «الحاح» چه مي فرمود؟ عرض كرديم: چه مي فرمود؟ فرمود كه آن بزرگوار چنين دعا مي نمود:

«أللهم، اني أسألك باسمك الذي به تقوم السمآء و به تقوم الأرض، و به تفرق بين الحق و الباطل، و به تجمع بين المتفرق، و به تفرق بين المجتمع، و به أحصيت عدد الرمال و زنة الجبال و كيل البحار، أن تصلي علي محمد و آل محمد، و أن تجعل لي من أمري فرجاً.»

- خداوندا، به حق آن اسمت كه به وسيله ي آن آسمان برپا، و زمين پابرجاست، و ميان حق و باطل جدايي مي افكني، و ميان [امور و يا اشخاص] پراكنده جمع مي نمايي، و بين جمع جدايي مي افكني، و شماره ي سنگريزه ها و وزن كوهها و پيمانه ي درياها را با آن حساب مي نمايي، از تو درخواست مي كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستي، و در امر من فرج و گشايشي قرار دهي.

سپس برخاست و داخل طواف شد، ما نيز به واسطه ي قيام او بپا خواستيم، تا اينكه رفت، و ما او را نشناختيم. و تا فردا همان وقت به خود مي گفتيم: او چه كسي بود؟ تا اينكه باز فردا پس از طواف به سوي ما آمد و مانند روز گذشته در برابر او قيام نموديم، و در وسط مجلس ما جلوس فرمود، و نظر به راست و چپ انداخت و آنگاه فرمود: آيا مي دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از نماز واجب چه مي فرمود؟ عرض كرديم: چه مي فرمود: فرمود كه حضرتش همواره چنين دعا مي نمود:

«اليك رفعت الأصوات، و عنت الوجوه، و لك خضعت الرقاب، و اليك التحاكم في الأعمال، يا خير من سئل و خير من أعطي، يا صادق، يا بار، يا من لا يخلف الميعاد، يا من أمر بالدعآء و



[ صفحه 319]



وعد بالاجابة، يا من قال: (أدعوني، أستجب لكم)، [1] يا من قال: (و اذا سألك عبادي عني، فاني قريب أجيب دعوة الداع اذا دعان، فليستجيبوا لي، و ليؤمنوا بي، لعلهم يرشدون.) [2] و يا من قال: (يا عبادي الذين أسرفوا علي أنفسهم، لا تقنطوا من رحمة الله، ان الله يغفر الذنوب جميعاً، انه هو الغفور الرحيم.) [3] لبيك و سعديك، ها، أنا ذا بين يديك، ألمسرف، و أنت القائل: (لا تقنطوا من رحمة الله، ان الله يغفر الذنوب جميعاً.)

- صداها تنها به سوي تو بلند، و چهره ها تنها در برابر تو فروتن، و گردنها فقط براي تو خاضع هستند، و داوري در اعمال تنها به درگاه توست. اي بهترين كسي كه از او درخواست مي شود، و بهترين كسي كه عطا مي فرمايي، اي راستگو، اي نيكوكار، اي كسي كه خلف وعده نمي فرمايي، اي كسي كه دستور دعا و وعده اجابت دادي، اي كسي كه فرمودي: «مرا بخوانيد، تا دعاي شما را اجابت نمايم.» اي كسي كه فرمودي: «و هرگاه كه بندگانم درباره ي من درخواست نمايند، [بگو] من نزديكم و دعاي دعا كنندگان را هرگاه كه مرا بخوانند اجابت مي نمايم، پس بايد آنان [بندگان] دعوت مرا پذيرفته و به من ايمان آورند، اميد كه رهنمون گردند.» و اي كسي كه فرمودي: «اي بندگان من كه بر نفس خويش اسراف نموديد، از رحمت خدا نوميد نشويد، چرا كه حتماً خداوند همه ي گناهان را مي آمرزد، براستي كه اوست بسيار آمرزنده ي مهربان.» آري و آري، هان، اينك من همان اسراف كننده ي [بر نفس خويش] هستم، و تو فرموده اي: «از رحمت خدا نوميد نشويد، براستي كه خداوند همه ي گناهان را مي آمرزد.»

بعد از اين دعا، به راست و چپ نظر انداخت و فرمود: آيا مي دانيد كه اميرالمؤمنين - عليه افضل السلام - در سجده ي شكر چه مي فرمود؟ عرض كرديم: چه مي فرمود؟ فرمود: آن بزرگوار چنين دعا مي نمود:

«يا من لا يزيده كثرة الدعآء الا سعة و عطآء، يا من لا تنفد خزآئنه، يا من له خزآئن السمآء و الأرض، يا من له خزآئن ما دق و جل، لا تمنعك اسآئتي من احسانك أن تفعل بي الذي أنت



[ صفحه 320]



أهله، [فأنت أهل الجود و الكرم و العفو و التجاوز. يا رب، يا ألله، لا تفعل بي الذي أنا أهله، فاني أهل العقوبة] و قد استحققتها، لا حجة لي و لا عذر لي عندك، أبوء لك بذنوبي كلها، و أعترف بها كي تعفو عني، و أنت أعلم بها مني، أبوء لك بكل ذنب أذنبته و كل خطيئة احتملتها [يا: أخطأتها]، و كل سيئة عملتها، رب اغفر و ارحم، و تجاوز عما تعلم، انك أنت الأعز [الأجل] الأكرم.»

- اي خدايي كه بسيار دعا كردن جز بر گسترش عنايت و عطاي او نمي افزايد، اي كسي كه گنجينه هايش تمام نمي شود، اي كسي كه گنجينه هاي آسمان و زمين از آن اوست، اي خدايي كه گنجينه هاي تمام امور كوچك و بزرگ براي اوست، بدي من جلوي احسان و نيكي تو را نگيرد تا آنچه را كه شايسته آن هستي به من روا نداري، [زيرا تو اهل بخشش و بزرگواري و عفو و گذشت هستي. اي پروردگار من، اي خدا، با من آنچه را كه سزاوارم مكن، كه من اهل عذاب هستم،] و اينك مستحق عقوبت توام، و حجت و دليلي و عذري در نزد تو ندارم، به همه ي گناهانم در نزد تو اقرار و اعتراف مي كنم تا از من درگذري. و تو نسبت به من از خودم آگاهتر هستي، در درگاه تو به هر گناه و خطا و بدي كه مرتكب شدم اقرار مي نمايم. پروردگارا، بيامرز و رحم آر، و از تمام آنچه مي داني درگذر، كه تو سرافرازترين [بزرگترين] و بزرگوارترين هستي.

بعد بپا خاست و داخل طواف شد، ما نيز به خاطر قيام او ايستاديم، فردا نيز در همان وقت بازگشت، باز با آمدن او به سوي ما مانند گذشته بپا خاستيم، و او در وسط مجلس نشست و به راست و چپ نظر افكند و فرمود: علي بن الحسين عليهماالسلام، سرور عبادت كنندگان پيوسته در سجده اش در همين جا - و با دست به حجر اسماعيل زير ناودان اشاره نمود - مي فرمود:

«عبيدك بفنآئك، مسكينك بفنآئك، فقيرك بفنآئك، [سآئلك بفنآئك]، يسألك مالا يقدر عليه غيرك.»

- بنده ي كوچك تو در آستانه توست، مسكين و بيچاره ات در درگاه توست، نيازمند به تو در درگاه توست، [سائل تو در آستانه ي توست]، و از تو آنچه را كه غير تو بر آن قادر نيست، درخواست مي نمايد.



[ صفحه 321]



سپس به راست و چپ نظر انداخت و از ميان ما به محمد بن قاسم نگريست و فرمود: اي محمد بن قاسم، ان شاء الله عقيده ي تو خوب است، و محمد بن قاسم به اين امر [يعني تشيع و ولايت ائمه عليهم السلام] اعتقاد داشت.

بعد بپا خاست و داخل طواف شد. و با اينكه همه ي ما دعايي را كه او ذكر كرده بود به ياد داشتيم، ولي از يادمان رفت كه اين امر را به ياد يكديگر بياوريم. تا اينكه در آخر آن روز ابوعلي محمودي گفت: اي قوم، آيا اين شخص را مي شناسيد، به خدا سوگند، اين صاحب زمان شماست، گفتيم: اي ابوعلي، چگونه دانستي؟

وي گفت: مدت هفت سال به درگاه پروردگارش دعا مي نمودم و درخواست مي كردم كه صاحب الزمان را به من نشان دهد.

و افزود: عصر روز عرفه با دوستان گرد هم بوديم، ناگهان همان مرد را ديدم كه دعايي را كه من نيز حفظ بودم، مي خواند، از او پرسيدم: كيستي؟ فرمود: از مردم. گفتم: از كدامين مردم؟ فرمود: از عرب. عرض كردم: از كدام عرب؟ فرمود: از برترين آنها. عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: بني هاشم. عرض كردم: از كدام بني هاشم؟ فرمود: از بلندمرتبه ترين و ناب ترين آنها. عرض كردم: از چه كسي؟ فرمود: از كسي كه سرهاي كافران را مي شكافت، و نيازمندان را اطعام مي نمود، و در حالي كه مردم در خواب بودند شبها به نماز مشغول مي شد. دانستم كه علوي است و به همين خاطر او را دوست داشتم. سپس او را از پيش رويم گم كردم، و ندانستم كه چگونه رفت. از مردمي كه گرداگرد او بودند پرسيدم: آيا اين علوي را مي شناسيد؟ گفتند: بله، هر سال با ما پياده به حج مي آيد. از روي تعجب، به خود گفتم: سبحان الله، به خدا سوگند كه من اثر و ردپاي شخصي را نمي بينم. تا اينكه غمگين و اندوهگين بر فراقش به سوي مزدلفه روانه شدم، و آن شب را خوابيدم، ناگهان رسول خدا صلي الله عليه و آله را خواب ديدم. به من فرمود: اي احمد، كسي را كه مي خواستي ديدي؟ عرض كردم: اي آقاي من، چه كسي را؟ فرمود: كسي را كه عصر و شام گذشته ديدي، صاحب زمان تو بود.



[ صفحه 322]



وقتي ما اين جريان را از وي شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را آگاه ننمودي، وي گفت: اين امر را تا زماني كه براي شما بازگو كردم فراموش نموده بودم.


پاورقي

[1] غافر (40): 60.

[2] بقره (2): 186.

[3] زمر (39): 53.


بازگشت