نكوهش وارد شدن در نماز با حالت كراهت


از ديگر امور مهم براي نمازگزار اين است كه با حالت كراهت و ناخوشايندي از نماز، وارد آن نشده، و در تمام كردن آن عجله نكند؛ زيرا خداوند - جل جلاله - درباره ي برخي از كساني كه آرزويشان را نوميد، و امكان اقبال و توجهشان به خدا را از بين برده، مي فرمايد:

(ذلك بأنهم كرهوا ما أنزل الله، فأحبط أعمالهم.) [1] .

- و اين به خاطر آن بود كه آنان از آنچه خداوند فروفرستاده بود كراهت داشتند، لذا خداوند اعمال آنان را نابود گردانيد.

و ياد نماز از مصاديق «ما أنزل الله» مي باشد، پس از آن كراهت نداشته باش، تا مبادا به هلاكت و نابودي گرفتار گردي.

مبادا گفتار كسي را بپذيري كه مي گويد: «نماز تكليف است، و انجام تكليف بر



[ صفحه 280]



دلها سنگين مي باشد.»؛ زيرا اين سخن از خشنودي خداوند آگاه به اسرار بدور است. و تو را همين بس كه قرآن به صراحت هشدار داده كه نماز براي غير كساني كه در برابر خداوند رحمان خشوع و فروتني دارند، سخت و گران است، و روشن است كه خاشع نبودن نقص است، آنجا كه خداوند - جل جلاله - مي فرمايد:

(و انها لكبيرة الا علي الخاشعين.) [2] .

- و براستي كه نماز جز بر فروتنان سخت و سنگين است.

اگر نماز براي تمام نمازگزاران تكيلف سنگين بود، خداوند - جل جلاله - خاشعان و فروتنان را مدح و ستايش ننموده و استثنا نمي كرد، و نمي فرمود كه نماز بر آنان سنگين و گران نيست.

همچنين در پاسخ او، اين كلام مقدس قرآن را بخوان كه خداوند - جل جلاله - به صراحت مي فرمايد:

(جبب اليكم الايمان، و زينه في قلوبكم، و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان.) [3] .

- خداوند ايمان را در نزد شما محبوب گردانيد و آن را در دلهايتان بياراست، و كفر و گناه و نافرماني را در نزدتان ناخوشايند جلوه داد.

و نيز بگو: تو برخلاف اين سخن مي گويي، و نسبت به خداوند بهتان روا مي داري، آيا با وجود كراهت داشتن تو از خدمت و بندگي و تقرب به او، اين گفتار تو كه مي گويي او - جل جلاله - از تو خواسته كه حضرتش - جل جلاله - را دوست بداري، و تو ادعا مي كني كه او - جل جلاله - را دوست مي داري، قابل قبول است؟ آيا نزد عقل صحيح است كه عاشق از عمل براي كسب خشنودي محبوبش احساس سنگيني كند، يا از اموري كه او را به محبوبش نزديك مي كند بدش بيايد؟

اينكه مي گوييم: پيرامون مطلبي كه بدان اشاره نمودم، روايت نيز وارد شده و عقل را ستوده، از آن جمله محمد بن ابي عمير به نقل از شخصي كه خود از امام



[ صفحه 281]



صادق عليه السلام شنيده آورده است كه آن حضرت فرمود: «هر كس معصيت خدا را بكند، خدا او را دوست ندارد.» سپس حضرت شعر زير را به عنوان شاهد بازگو نموده و فرمود:



تعصي الاله و أنت تظهر حبه

هذا محال في القياس بديع



لو كان حبك صادقاً، لأطعته

ان المحب لمن يحب مطيع



- آيا با اظهار محبت معبوديت از او نافرماني مي كني؟ مقايسه اين دو امر كار نوظهوري است.

اگر محبتت راست بود، مسلماً از او اطاعت مي نمودي، زيرا عاشق، همواره فرمانبر معشوق خويش است.

شايد كسي بگويد كه اين دو بيت از «محمود وراق» است. ولي ما مي گوييم: امام صادق عليه السلام آن دو را به عنوان شاهد بازگو نموده، و راويان اين حديث به اتفاق مورد اعتماد هستند، و روايتهاي مرسل «محمد بن ابي عمير» در نزد همه شيعيان مانند روايت سنددار مي باشد.

و نيز در روايتي يونس بن ظبيان مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: آيا اين دو مرد را از آن مرد بازنمي داريد؟ فرمود: كدام مرد و كدامين دو مرد؟ عرض كردم: آيا حجر بن زايده و عامر بن جذاعه [يا: خزاعه، يا: خداعه] را از مفضل بن عمر بازنمي داريد؟ فرمود: اي يونس، از آن دو خواستم كه از او دست بكشند ولي اين كار را نكردند، سپس آن دو را خواندم و از آنها تقاضا نموده و درخواست كردم، ولي از وي دست برنداشتند، خداوند آن دو را نيآمرزد، به خدا سوگند، مسلماً «كثير عزة» در مودت و دوستي اش از آن دو در آنچه از مودت من به خود انتساب مي دهند، راستگوتر است آنجا كه مي گويد:



لقد علمت بالغيب أن لا احبها

اذا أنا لم يكرم علي كريمها



- از آنجا كه من كسي را كه نزد معشوقه ام بزرگوار است گرامي نداشتم، به صورت نهاني دانست كه من عاشق او نيستم و او را دوست نمي دارم.



[ صفحه 282]



بله، به خدا سوگند، اگر مرا دوست مي داشتند، مسلماً هر كس را من دوست مي دارم، دوست مي داشتند.»

آيا به كلام منقول از امام صادق (صلوات الله عليه) كه با عقل نيز سازگار است، گوش فرانمي دهي كه «هر كس معصيت خدا را بكند، خدا او را دوست نمي دارد.» پس اگر معصيتكار، دوستدار خداوند بزرگوار نباشد، چگونه كسي كه اموري را كه موجب قرب او به خداوند سبحان است، سنگين مي شمارد، دوستدار او به شمار خواهد آمد، و يا چگونه به بهره ها و فوايد اقبال خداوند، معرفت خواهد داشت؟

و نيز به حديث ديگر و سوگند پرفروغي كه دربردارد بنگر، آنجا كه فرمود: «بله، به خدا سوگند، اگر مرا دوست مي داشتند، هر كس را كه من دوست مي دارم دوست مي داشتند.»

و چيزي نيز عقل را از اعتقاد داشتن به اين مطلب باز نمي دارد؟

پس مبادا با عذرهاي نادرست و باطل مغالطه كني، عذرهايي كه در نزد خداوند آگاه به اسرار، و آنگاه كه با سر باز و در حضور اولين و آخرين، در پيشگاه او براي محاسبه مي ايستي سودي به حال تو نمي بخشد. چگونه ممكن است با وجود كراهت داشتن از نماز و يا سنگين شمردن آن به مقام والاي خداوندي كه تو را به سوي نماز فراخوانده و تشويق نموده معرفت داشته باشي؟ آيا نمي داني كه خداوند با زبان اعلام كنندگان و راوياني كه تعداد آنها به تواتر [و به حد يقين] مي رسد و كار به آنجا رسيده كه گويي تو آن سخنان را از زبان سرور پيامبران فرستاده شده يعني رسول اكرم صلي الله عليه و آله مي شنوي. باز خداوند - جل جلاله - به اين قناعت ننموده تا اينكه خود شفاهاً تو را به سوي نماز و محافظت بر آن فراخوانده، و با جلال و عظمت و حرمت و هيبت خويش بر تو روي آورده و فرموده است:

(حافظوا علي الصلوات و الصلاة الوسطي، و قوموا لله قانتين.) [4] .

- بر همه ي نمازها، به ويژه بر نماز ميانه، محافظت نماييد، و با حالت خضوع براي خداوند بپا خيزيد و او را عبادت كنيد.



[ صفحه 283]



حال اگر كه با وجود شناخت و معرفت به تمام آنچه كه خداوند از سعادت دنيا و دين تو را به سوي آن فراخوانده شادمان نگردي، چگونه از مسلمانان و تسليم شوندگان و تصديق كنندگان خواهي بود؟


پاورقي

[1] محمد (47): 9.

[2] بقره (2): 45.

[3] حجرات (49): 7.

[4] بقره (2): 238.


بازگشت