تنزيل قرآن


در اين آيه و بسياري از آيات ديگر تنزيل قرآن را به ذات مقدس خداوند نسبت مي دهد؛ مثل اين كه مي فرمايد: «ما آن (قرآن) را در شبي مبارك نازل كرديم». [1] يا «همانا ما قرآن را فرو فرستاديم و هر آينه ما آن را محفوظ نگاه مي داريم». [2] .

در برخي آيات هم تنزيل را به جبرئيل كه روح الامين است نسبت مي دهد؛ مثل آيه اي كه مي فرمايد: «روح الامين آن را نازل كرد». [3] .

اهل ظاهر در اين موارد مي گويند: اين نسبت، نسبت مجازي است؛ مثل «اي هامان از براي من قصري بنا كن». [4] در مسأله ي تنزيل هم نسبت تنزيل به خداوند از



[ صفحه 202]



اين باب است كه خداوند متعال سبب تنزيل و آمر آن است يا آن كه تنزيل نسبت به خداوند، حقيقت بوده و از آن جا كه روح الامين واسطه ي وحي است، تنزيل را به صورت مجاز به او هم نسبت مي دهند. اين نوع توجيه از آن رو گفته مي شود كه اين ها ميان نسبت كار خدا با خلق خويش و نسبت كار خلق نسبت به خودشان تفاوتي نمي گذارند. به همين دليل مأموريت عزرائيل و جبرائيل از سوي خدا را مثل مأموريت هامان از سوي فرعون و مأموريت بناها از سوي هامان مي دانند؛ اما اين قياسي باطل بوده و وجهي ندارد. فهم نسبت خلق به حق و فعل خلق و خالق از مهم ترين معارف الهي و مسائل فلسفي است كه گره بسياري مسائل ديگر؛ مثل جبر و تفويض با حل آن گشوده مي شود.

تمام عالم وجود از نظر ذات و صفت و فعل، فاني در حق مي باشند؛ چرا كه اگر موجودي در يكي از شئون استقلال داشته باشد، از دايره ي ممكن الوجودها خارج و واجب الوجود خواهد شد كه بطلان اين امر هم روشن است. اگر اين نكته ي لطيف در قلب استوار شد؛ سري از اسرار قدر و نكته اي لطيف از امر بين الامرين [5] براي او كشف مي شود.

با توجه به مطالب گذشته مي توان گفت كه آثار و افعال كمالي را همان طور كه به خلق مي توان نسبت داد، به خداوند نيز مي توان منسوب كرد؛ بي آن كه مجازي وجود داشته باشد. اين با توجه به وحدت و كثرت و جمع بين الامرين ممكن مي شود. آري، كسي كه گرفتار كثرت محض بوده و از وحدت محجوب است، فعل را به خلق خدا نسبت مي دهد و از حق تعالي غافل مي شود. كسي هم كه وحدت در



[ صفحه 203]



قلبش جلوه كرده، از خلق غافل شده و همه ي افعال را به حق نسبت مي دهد؛ اما عارف بين «وحدت» و «كثرت» جمع مي كند و در عين حالي كه بدون شائبه ي مجاز فعل را به حق نسبت مي دهد، بدون شائبه ي مجاز به خلق هم منسوب مي كند. آيه ي شريفه (و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي) [6] نيز به همين نكته اشاره مي كند. در اين آيه انداختن تير را، هم به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت داده و هم از او نفي كرده است.

با توجه به اين مقدمه، نوع نسبت «تنزيل» به حق و جبرئيل و «زنده كردن» به اسرافيل و حق و «ميراندن» به عزرائيل و ملائكه ي موكل و حق مشخص مي شود. اين يكي از معارف قرآن است كه پيش از قرآن در هيچ كتاب ديگري سابقه نداشته است.


پاورقي

[1] دخان (44): 3.

[2] حجر (15): 9.

[3] شعراء (26): 193.

[4] غافر (40): 36. [در اين آيه فرعون به هامان مي گويد براي من بنايي بلند بساز تا از آن بالا رفته و از خداي موسي آگاه شوم. مقصود از نسبت مجازي، آن است كه در اين آيه اگر چه ساختن به هامان نسبت داده شده؛ اما هامان واسطه ي ساختن است و اصل بنا توسط كارگران ساخته مي شود].

[5] [در ميان مسلمانان درباره ي اختيار سه نظريه وجود داشته كه يكي از آن ها اعتقاد به جبر و ديگري اعتقاد به تفويض تمام كارها به انسان است. در اولين نظر، انسان در اين عالم بي تأثير است و در دومي تأثير خداوند در افعال انسان نفي شده؛ اما نظريه ي سوم كه اعتقاد شيعه مي باشد مي گويد: «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين»؛ نه جبر و نه تفويض بلكه حقيقت، چيزي ميان اين دو است. ر.ك: آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 75 - 74].

[6] هنگامي كه تير انداختي تو نيانداختي، بلكه خداوند انداخت». انفال (8): 17.


بازگشت