آداب تسميه


[گفتن بسم الله الرحمن الرحيم]

از امام رضا عليه السلام درباره ي تفسير «بسم الله» سؤال شد. حضرت پاسخ داد: «وقتي كسي مي گويد بسم الله، يعني من بر خود «سمه»اي از سمه هاي خدا مي نهم و آن سمه، عبادت است». راوي پرسيد: «سمه به چه معنا است؟» فرمود: «نشانه». [1] .



[ صفحه 153]



داخل شدن در منزل «تسميه» ممكن نيست؛ مگر در صورتي كه سالك در منزل استعاذه وارد شده و بهره ي كافي برده باشد. تا وقتي كه انسان تحت سلطنت شيطان است، نشانه هاي شيطاني دارد. اگر شيطان بر تمام باطن و ظاهرش غلبه كند، با تمام وجود، آيه و علامت شيطان مي شود. در اين حالت اگر بسم الله هم بگويد با اراده، قوه و زبان شيطان خواهد گفت؛ اما اگر به توفيق الهي از خواب غفلت برخاست و حالت يقظه [2] به او دست داد و فهميد كه بايد با نور فطرت و تعليمات قرآن و انبياء و ائمه عليهم السلام به سير الي الله بپردازد، آرام آرام حالت استعاذه به او دست مي دهد. در اين حال وارد منزل استعاذه مي شود. وقتي از آلودگي هاي شيطاني پاك شد، به اندازه ي پاكي باطن و ظاهرش نور الهي در سالك پيدا مي شود. در ابتدا نور و ظلمت مخلوطند، شايد غلبه با ظلمت هم باشد؛ اما هر چه سلوك قوت مي گيرد، نور بر تاريكي غلبه مي كند و نشانه هاي ربوبيت در او آشكار مي شود. در اين صورت تا اندازه اي تسميه ي او حقيقت مي يابد و نشانه هاي شيطاني از ظاهر و باطن او به تدريج رخت بربسته و به جاي آن نشانه هاي الهي جايگزين مي گردد. وقتي مملكت وجود انسان، الهي شد و از شياطين جن و انس خالي گشت و نشانه هاي الهي در آن پيدا شد، خود سالك به مقام «اسميت» مي رسد.

پس در ابتدا تسميه ي سالك، متصف شدن به نشانه هاي الهي است. پس از آن به مقام اسميت مي رسد كه اوائل قرب نافله است و وقتي به قرب نافله رسيد، به تمام اسميت نائل مي شود. در اين جا است كه ديگر چيزي از عبد و عبوديت نمي ماند. اگر كسي به اين مقام رسيد، تمام نمازش با زبان خدا خوانده مي شود كه چنين نمازي فقط در تعداد كمي از اوليا محقق مي شود.

متوسطين و امثال ما ناقصين، بايد در هنگام «تسميه» نشان عبوديت را به قلب بگذاريم و آن را از آيات و نشانه هاي الهي با خبر كرده و به لقلقه ي زبان بسنده نكنيم؛



[ صفحه 154]



باشد كه از عنايات خداوند، شمه اي شامل حال ما شود و جبران گذشته را نمايد.

ممكن است مقصود از «سمه» در اين روايت، علامت رحمت «رحمانيه» و رحمت «رحيميه» باشد. اين دو اسم شريف از اسمائي هستند كه تمام عالم هستي از اين دو به وجود آمده و به كمال مي رسد. حتي رحمت رحيميه هم شامل همه مي شود. اين خود انسان ها هستند كه با سوء استفاده از اختيار خود از زير سايه ي اين رحمت بيرون مي روند.

اگر شخص سالك مي خواهد كه تسميه ي او حقيقي باشد بايد رحمت رحيميه و رحمانيه را به قلب خويش برساند. علامت حصول رحمت الهي در دل آن است كه به بندگان خدا با ديده ي لطف و عنايت بنگرد و خير و صلاح آنان را بخواهد. اين نگاه، نگاه انبياء و اولياي كامل الهي است. آن ها هم به سعادت جامعه توجه مي كنند و هم دغدغه ي سعادت فرد را دارند. قوانين الهي هم كه به دست آن ها تأسيس، كشف و اجرا مي شود، هر دو سعادت را مد نظر قرار داده است. حتي در اجراي حدود و قصاص نيز هر دو سعادت منظور است؛ چرا كه اين امور در تربيت بيشتر مردم و رساندن آن ها به سعادت دخالت كامل دارد. كشتن كساني هم كه از نور ايمان بي بهره اند، براي خود آن ها صلاح است؛ زيرا آن ها هر چه بيشتر در اين عالم بمانند، عذاب هاي گوناگون و بيشتري را براي خود جمع مي كنند. حكم امر به معروف و نهي از منكر نيز حاصل رحمت رحيميه ي خداوند است. پس آمر به معروف و ناهي از منكر بايد رحمت رحيميه را به قلب خود بچشاند. او نبايد در امر و نهي به دنبال خودنمايي و خودفروشي باشد؛ چرا كه با اين نيت، هدف امر به معروف و نهي از منكر كه سعادت بندگان و اجراي حكم خدا است به دست نمي آيد.

گاه مي شود كه از يك امر و نهي جاهل كه از روي هواي نفس و اهداف شيطاني انجام گرفته، نتيجه ي معكوس به دست آمده و چندين منكر به وجود مي آيد. از آن سوي اگر امر و نهي برخاسته از حس رحمت و شفقت باشد و كيفيت بيان و ارشاد



[ صفحه 155]



از قلبي رحيم برخيزد، در دل مخاطب اثر گذاشته و قلب هاي سنگ را نيز تا اندازه اي متأثر مي كند.

افسوس كه ما از قرآن استفاده نمي كنيم. انسان بايد در اين آيه تفكر كند تا راه هايي از معرفت و درهايي از اميد به رويش باز شود. آن جا كه خداوند فرمود: «به سوي فرعون برويد كه همانا سركشي كرده، پس با او سخن نرم بگوييد؛ شايد پند گيرد يا بترسد». [3] فرعون طغيانش به جايي رسيد كه گفت: «من والا پروردگار شمايم». [4] و تا آن جا فساد كرد كه: «پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را زنده نگاه مي داشت». [5] اما خداوند رحمن به رحمت رحيميه ي خويش متواضع ترين و كامل ترين انسان در زمان او؛ يعني نبي عظيم الشأن موسي بن عمران - علي نبينا و آله و عليه السلام - را انتخاب كرد، او را با دست تربيت خود تعليم داد، «چون به (سن) توانمندي پاي نهاد و به حد كمال رسيد به او حكمت و علم داديم و اين چنين نيكوكاران را پاداش مي دهيم». [6] پشت او را با برادر بزرگواري همچون هارون عليه السلام قوت بخشيد، او را برگزيد و چنان مراقبش بود كه فرمود: «تا پيش چشم من (تحت نظر من) ساخته شوي» [7] ، او را با ورزش روحي ورزيده كرد. «و آزمايشت كرديم آزمايشي (سخت)». [8] سال ها موسي را به خدمت شعيب، مرد راه هدايت و ورزيده ي عالم انسانيت فرستاده و فرمود: «سال ها در ميان مردم مدين ماندي، آن گاه مطابق آنچه مقدر شده بود بيامدي اي موسي!» [9] ، سپس براي آزمايش سخت تر او را در بياباني در راه شام فرستاد و راه را بر او گم كرد. در اين هنگام باراني بر او باريدن



[ صفحه 156]



گرفت و تاريكي بر او چيره شد و درد زائيدن بر همسرش عارض گرديد. وقتي تمام درهاي طبيعت به روي او بسته شد، به سوي حق منقطع گرديد و سفر روحاني الهي او در اين بيابان بي پايان به آخر رسيد. «از سوي كوه طور آتشي ديد... چون به آن نزديك شد از كنار وادي ايمن در بقعه ي مباركه از درخت او را ندا آمد: اي موسي! همانا من الله پروردگار دو عالم هستم». [10] .

بعد از اين همه امتحان و تربيت روحي، خداوند موسي را به چه كاري، مأمور كرد؟ براي ارشاد و نجات يك بنده ي سركش كه فرياد (انا ربكم الأعلي) مي زد و در زمين تا چه اندازه فساد مي كرد! خداوند مي توانست او را با صاعقه اي برخاسته از خشم خويش بسوزاند؛ ولي با رحمت رحيميه براي او دو پيامبر بزرگ مي فرستد و به آن دو سفارش مي كند كه با او به نرمي سخن بگويند؛ شايد كه به ياد خدا بيفتد و از كردار خويش و عاقبت كار بترسد. اين كيفيت ارشاد فرعون است. حال تو كه مي خواهي امر به معروف و نهي از منكر كني از اين آيات درس بگير و با بندگان خدا با دلي پر از محبت برخورد كن و وقتي دلت را رحماني و رحيمي يافتي، به امر و نهي و ارشاد بپرداز تا برق عاطفه ي قلبت، دل هاي سخت را نرم كند. [11] .



[ صفحه 157]




پاورقي

[1] التوحيد، ص 229، باب 31، ح 1؛ معاني الاخبار، ص 3، ح 3.

[2] [بيداري كه در منازل السالكين، اولين منزل است.].

[3] طه (20): 43 - 44.

[4] نازعات (79): 24.

[5] قصص (28): 4.

[6] قصص (28): 14.

[7] طه (20): 39.

[8] طه (20): 40.

[9] طه (20): 40.

[10] قصص (28): 29 - 30.

[11] (-)اين غير از بحث حب و بغض به خاطر خدا است كه انسان بايد با دشمنان دين داشته باشد.


بازگشت