تطبيق


تطبيق به اين معنا است كه انسان در هر آيه اي كه تفكر مي كند، مفاد آيه را با حال خود مقايسه كرده، نقص خود را به وسيله ي آن به كمال تبديل نموده و مرض خود را شفا دهد؛ مثلا در قصه ي خلقت آدم عليه السلام بيانديشد و ببيند چه چيزي موجب شد كه شيطان با آن همه سجده ها و عبادت هاي طولاني از بارگاه الهي رانده شود. وقتي علت را پيدا كرد، وجود خود را از آن علت پاك و بري كند؛ چرا كه مقام قرب الهي جاي پاكان است كه با اوصاف و اخلاق شيطاني نمي توان به آن بارگاه راه يافت.

از آيات قرآن چنين برمي آيد كه دليل سجده نكردن ابليس بر آدم، خودبيني و عجب بوده است. او مي گفت: «من بهتر از اويم، مرا از آتش و او را از گل آفريدي». [1] اين خودبيني، سبب خودخواهي و استكبار در برابر حق شد و اين هم او را به خودرأيي كشاند؛ يعني خود را در برابر خدا مستقل ديد و از فرمانش سرپيچي كرد. در اين هنگام بود كه از درگاه الهي رانده شد. ما از ابتدا شيطان را ملعون و



[ صفحه 134]



رانده ي درگاه الهي خوانده ايم؛ در حالي كه خودمان به اوصاف او آلوده هستيم. تا به حال هم به اين نكته نيانديشيده ايم كه آنچه سبب رانده شدن شيطان از درگاه الهي بود، سبب رانده شدن ما هم خواهد شد. مي ترسم ما در لعن هايي كه بر ابليس مي فرستيم شريك باشيم.

همچنين در قصه ي آدم عليه السلام و برتري او بر فرشتگان هم بيانديشيم. ببينيم چه چيزي موجب مزيت او بر فرشتگان بوده و پس از آن كه پاسخ اين پرسش را يافتيم خود نيز به دنبال آن باشيم. با توجه به آيات قرآن بايد گفت دليل برتري «تعليم اسماء» بوده است. خداوند مي فرمايد: «و همه ي اسماء را به آدم آموخت» [2] درجه ي بالاي «تعليم اسماء» آن است كه انسان مظهر اين اسماء بشود. انسان با رياضت هاي قلبي مي تواند مظهر اسماء خداوند شود. در حديثي آمده كه: «همانا پيوند روح مؤمن به روح خدا استوارتر از پيوستگي پرتو آفتاب به آن است». [3] در حديث ديگري نيز آمده: «وقتي بنده با نافله به من نزديك شد، او را دوست خواهم داشت و چون او را دوست داشتم من گوش او مي شوم كه با آن مي شنود و چشم او مي گردم كه با آن مي بيند و زبان او خواهم شد كه با آن سخن مي گويد و دست او مي شوم كه با آن مي گيرد». [4] در حديثي هم روايت شده كه «علي چشم خدا و دست خدا است» [5] و در روايتي ديگر نقل شده كه: «ما اهل بيت اسماي حسناي خدا هستيم». [6] .

مثال ديگري براي تطبيق آن است كه در قرآن آمده: «مؤمنان تنها كساني هستند



[ صفحه 135]



كه چون ياد خدا شود، دل هايشان ترسان گردد و چون آيات او بر آنان تلاوت شود، ايمانشان را بيفزايد و بر پروردگار خويش توكل كنند». [7] .

سالك بايد اين سه ويژگي را بر خود تطبيق كند و ببيند آيا وقتي ذكر خدا به ميان مي آيد، دلش بيمناك مي شود؟ وقتي آيات قرآن خوانده مي شود، نور ايمان در دلش بيشتر مي شود؟ و آيا اعتماد و توكل او بر خدا است؟ اگر مي خواهد ببيند كه از خدا مي ترسد يا نه، به اعمال خود توجه كند و ببيند آيا مبتلا به حرام مي شود؟ انساني كه از خدا بيم دارد به حرام آلوده نمي شود. اگر با خواندن آيات قرآن نور ايمان در دلش بيشتر مي شود، بايد نور ايمان به ظاهر او هم سرايت كند. امكان ندارد كه دل نوراني باشد و زبان و كلام، چشم و نظر، گوش و استماع نوراني نباشد. كسي هم كه بر خدا توكل مي كند، چشم طمع از ديگران برداشته، نياز خود را فقط به درگاه غني مطلق عرضه مي كند. معيار سعادت و شقاوت، قرآن است و هر اخلاقي كه با كتاب خدا مخالف باشد، باطل و بيهوده است.


پاورقي

[1] اعراف (7): 12.

[2] بقره (2): 31.

[3] الكافي، ج 2، ص 166، ح 4.

[4] همان، ج 2، ص 352، ح 7.

[5] در يكي از خطب اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: «أنا عين الله و لسانه الصادق و يده...» معاني الاخبار، ص 17، ح 14، التوحيد، ص 165، ح 2.

[6] الكافي، ج 1، ص 143، ح 4.

[7] انفال (8): 2.


بازگشت