تفكر


معناي تفكر در اين جا آن است كه به هنگام قرائت به دنبال مقصد و مقصود آيه باشيم. مقصد قرآن همانطور كه خود مي فرمايد خارج كردن انسان از همه ي درجات ظلمت و وارد كردن به عالم نور و هدايت به راه مستقيم است. به همين دليل كه انسان با تفكر در قرآن بايد سلامت نفس را از كمترين درجه ي آن كه مربوط به اعضاي ظاهري است تا بالاترين درجات آن كه حقيقت قلب سليم است به دست آورد. [1] .

اگر قواي انساني از تصرف شيطاني در امان بماند و انسان راه سلامت را به دست آورد و عمل كند، هر مرتبه از سلامت را كه طي مي كند، نور الهي به همان نسبت در آن تجلي مي كند تا جايي كه همه ي ظلمت ها از وجودش بيرون رفته و نور مطلق در قلب او تجلي مي كند.در اين هنگام است كه اين نور، انسان را به راه مستقيم انسانيت كه در اين مقام راه پروردگار است، هدايت مي كند. «به درستي كه پروردگار من بر راه راست است». [2] .

قرآن كريم انسان را به تفكر دعوت نموده و از آن تعريف و تمجيد فراواني كرده است. «و اين قرآن را به سوي تو نازل كرديم تا براي مردم آنچه به سويشان نازل شده است، براي آن ها بيان كني و اميد كه بيانديشند». [3] اين آيه جايگاه رفيعي براي تفكر قائل شده؛ چرا كه هدف از نزول قرآن، اين كتاب بزرگ آسماني را احتمال تفكر معرفي كرده است. تفكر بايد قدر و منزلت بالايي داشته باشد تا احتمال آن موجب اين كرامت بزرگ؛ يعني نزول قرآن باشد. در آيه ي ديگري مي فرمايد: «پس



[ صفحه 132]



داستان ها را حكايت كن باشد كه بيانديشند». [4] از اين قبيل آيات در قرآن بسيار است.

درباره ي تفكر روايات فراواني هم آمده است. وقتي آيه ي «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و در آمد و شد شب و روز نشانه هايي است...» [5] نازل شد، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «واي بر كسي كه آن را بخواند و در آن نيانديشد». [6] .

مهم ترين نكته درباره ي تفكر آن است كه بدانيم تفكر ممدوح كدام است و الا در اين كه در آيات و روايات تفكر، مورد ستايش قرار گرفته ترديدي نيست. بهترين تعبير درباره ي تفكر ممدوح را خواجه عبدالله انصاري آورده است كه: «تفكر پي جويي بصيرت [7] براي رسيدن به مقصود و نتيجه؛ يعني غايت كمال مي باشد.» [8] پرواضح است كه مقصود، سعادت مطلق است كه با كمال علمي و عملي به دست مي آيد. پس بايد در آيات قرآن و قصه هاي آن به دنبال مقصد انسان؛ يعني سعادت بود. از آن جا كه سعادت، رسيدن به سلامت مطلق و عالم نور و صراط مستقيم است، انسان بايد از قرآن راه هاي رسيدن به آن را بخواهد. اگر قاري قرآن مقصد را پيدا كرد، به سوي آن گام برداشته و در اين صورت راه استفاده از قرآن در مقابل او باز مي شود. در اين هنگام ديگر عمر كوتاه و عزيز خود را در اموري كه مقصد قرآن نيست صرف نخواهد كرد. مدتي كه با بصيرت و چشم دل در مقصود اصلي قرآن تفكر كرد و از امور ديگر صرف نظر نمود، تفكر در قرآن براي نفس او عادي مي شود و پس از آن معارفي از قرآن خواهد فهميد كه تاكنون متوجه آن ها نبوده است. حال معناي اين آيه را كه فرمود: «ما از قرآن آنچه را كه براي مؤمنان شفا و



[ صفحه 133]



رحمت است نازل مي كنيم و آن ستمكاران را جز زيان نمي افزايد» [9] مي فهمد و مفهوم كلام اميرالمؤمنين علي عليه السلام را متوجه خواهد شد كه فرمود: «قرآن را فرا گيريد كه بهار دل ها است و از نور آن شفا بجوييد كه شفاي سينه ها است». [10] چنين كسي از قرآن فقط شفاي مرض هاي جسماني را طلب نمي كند؛ بلكه بيشتر همت خود را صرف شفاي مرض هاي روحي مي كند؛ همان كه مقصد اصلي قرآن است. قرآن براي شفاي مرض هاي جسماني نازل نشده؛ اگر چه چنين امراضي را هم شفا مي دهد؛ همان طور كه انبياء عليهم السلام براي شفاي مرض هاي جسم فرستاده نشده بودند؛ اما اين امراض را هم شفا مي دادند. آن ها طبيب نفس و شفا دهنده ي دل ها هستند.


پاورقي

[1] (-)طبق تفسير اهل بيت عليهم السلام قلب سليم، قلبي است كه در حالي خداوند را ملاقات كند كه جز حق در آن نباشد. الكافي، ج 2، ص 16، ح 5.

[2] هود (11): 56.

[3] نحل (16): 44.

[4] اعراف (7): 176.

[5] آل عمران (3): 190.

[6] نور الثقلين، ج 1، ص 423، ح 481.

[7] (-)چشم قلب.

[8] منازل السائرين، قسم البدايات، باب التفكر.

[9] اسراء (17): 82.

[10] نهج البلاغه، ص 330، خطبه ي 109. (با زيادتي در عبارت).


بازگشت