آداب و اسرار تكبيرهاي اذان و اقامه


[تكبير در لغت به معناي بزرگ شمردن و بزرگ دانستن و به بزرگي ياد كردن خداوند و الله اكبر گفتن است. ر.ك: دانشنامه ي جهان اسلام، ج 8، ص 763]

همان طور كه گفته شد اذان، اعلام حضور به نيروهاي ملكي و ملكوتي است؛ حضور در مقابل ذات مقدس خداوند با جميع اسماء و صفات؛ اما سالك در ابتدا متوجه مقام كبريايي حضرت حق مي شود؛ در نتيجه اولا به نيروهاي ملكي و ملكوتي خويش، ثانيا به ملائكه اي كه براي نيروهاي مختلف در نفس گماشته شده اند، ثالثا به موجودات عالم غيب و شهادت و رابعا به ملائكه ي گماشته شده در ملكوت آسمان ها و زمين اين مقام كبريايي را چهار بار با گفتن الله اكبر اعلان مي كند. اعلام اين تكبير، خبر دادن درباره ي عجز از ثناي شايسته ي خداوند مي باشد. به همين دليل هم هست كه تكبير در اذان و اقامه و جاي جاي نماز مرتب تكرار مي شود تا اعتقاد ناتواني ذاتي نمازگزار و مقام كبريايي خداوند در قلب سالك راسخ شود. از همين جا ادب تكبير نيز مشخص مي شود. سالك در هر تكبير بايد وجود خود را به عجز خويش و مقام كبريايي حق متوجه كند.

اين چهار تكبير، تأويل ديگري نيز مي تواند داشته باشد. تكبير اول اشاره دارد به اين كه خدا بزرگ تر از آن است كه ذاتش به وصف در آيد؛ تكبير دوم، خدا بزرگ تر از آن است كه صفاتش به وصف در آيد؛ تكبير سوم، خدا بزرگ تر از آن است كه اسمائش به وصف در آيد؛ تكبير چهارم، خدا بزرگ تر از آن است كه افعالش به وصف درآيد.



[ صفحه 85]



اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود: «وجه ديگر «الله اكبر» اين است كه كيفيت و چگونگي را از او نفي مي كند؛ گويي مؤذن مي گويد: خدا والاتر از آن است كه وصف كنندگان، صفت او را [آن چنان كه هست] ادراك كنند. وصف كنندگان به قدر ادراك خود او را وصف مي كنند؛ نه به قدر عظمت و جلال او. خدا بسيار برتر از آن است كه وصف گويان، صفت او دريابند». [1] .

از آداب مهم اين تكبيرها آن است كه سالك تلاش كند تا با رياضات معنوي، قلب را محل عظمت و كبرياي حضرت حق كند و از ديگر موجودات مقام كبريايي را سلب نمايد. بايد دانست كه اگر در قلب سالك اثري از عظمت كسي باشد و او آن را اثر كبرياي حق نبيند، قلبش مريض و در تصرف شيطان مي باشد. ممكن است بر اثر تصرفات شيطاني كار به جايي برسد كه عظمت غير خدا از كبريايي او در دل بيشتر شود كه در اين صورت انسان در زمره ي منافقان به حساب مي آيد. علامت اين مرض خطرناك آن است كه انسان رضاي مخلوقات خدا را بر رضاي خداوند ترجيح داده و براي خشنودي مردم، خدا را به خشم مي آورد.

امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامي كه تكبير گفتي، غير خدا از عرش تا فرش را در مقابل مقام كبريايي حق كوچك شمار؛ زيرا اگر خداوند بنده اي را ببيند كه تكبير مي گويد؛ اما در قلبش از حقيقت تكبير رويگردان است، [2] مي فرمايد: «اي دروغگو! مرا فريب مي دهي؟ به عزت و جلالم قسم كه تو را از شيريني ياد خويش محروم و از قرب به خود و شادي مناجات با خويش محجوب مي كنم.»» [3] .

اي عزيز! اين كه دل هاي بيچاره ي ما از شيريني ياد خداوند محروم است و روح ما لذت مناجات با او را نچشيده و از رسيدن به مقام قرب الهي محروم هستيم، از آن



[ صفحه 86]



رو است كه دل هاي ما مريض است؛ توجه به دنيا و پايبندي به زمين، ما را از معرفت مقام كبريايي حق محروم كرده است. تا وقتي كه ما به موجودات عالم با نظر استقلالي و جداي از ذات حق مي نگريم، تا وقتي كه براي كسي غير از خدا عزت و كبريا و عظمت قائليم، مقام كبريايي خداوند در قلب ما تجلي نخواهد كرد.

پس ادب تكبير آن است كه در ظاهر آن متوقف نشده و به صرف واژه ها و لقلقه ي زبان بسنده نكنيم؛ بلكه در ابتدا با استدلال و نور علوم الهي، عظمت كبريايي خدا و فقر و ذلت موجودات ديگر را به دل بفهمانيم. سپس با رياضت و انس با خدا قلب را زنده كرده و به آن زندگي عقلي و روحاني ببخشيم. وقتي اعتقاد فقر و ذلت موجودات و عظمت و كبريايي حق تعالي در دل سالك راسخ شد و تفكر در اين مطلب و تذكر به آن به حد مطلوب رسيد و قلب آرام گرفت، آن گاه در همه ي موجودات آثار كبريايي و جلال خداوند را مشاهده مي كند و مرض هاي قلبي نيز علاج مي شود. در اين هنگام است كه شيريني ذكر خدا و لذت مناجات با او را مي فهمد و در ظاهر و باطن او آثار كبرياي حق آشكار مي شود. با اين حالت وقتي سالك تكبير مي گويد باطن و ظاهر، ملك و ملكوت او همه با هم تكبير مي گويند و يكي از حجاب هاي بزرگ برطرف و يك مرحله به حقيقت نماز نزديك مي شود.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 81، ص 132، ح 24.

[2] [در متن آمده علتي است از حقيقت تكبير كه به نظر اشتباه مي آيد.].

[3] مصباح الشريعه، ص 87، باب 39، المحجة البيضاء، ج 1، ص 385؛ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 96، ح 9.


بازگشت