آداب معنوي پاك كردن نجاسات


از بين بردن حدث [1] خارج شدن از منيت است؛ تا در وجود بنده آثاري از منيت باقي است، مبتلا به حدث اكبر است. در اين حالت عابد و معبود او شيطان و نفس



[ صفحه 53]



است. اگر سالك براي رسيدن به مقامات، منازل سير و سلوك را طي كند، سالك واقعي نيست و از حدث اكبر كه همان منيت مي باشد پاك نشده است. اگر سالك از حدث اكبر پاك شد، عابد و معبود خداوند مي شود كه فرمود من گوش و چشمش مي شوم. [2] تا وقتي كه اندكي از اين منيت باقي باشد، طهارت حاصل نگرديده كه در روايت آمده است: «در زير هر مويي جنابتي است». [3] .

پس آلودگي هاي معنوي موجب حدث و تطهير آن نيز از امور غيبي مي باشد و فقط يك امر ظاهري نيست. البته ناگفته نماند كه وضو نوري محدود و غسل نور مطلق است. در روايتي هم آمده است: «كدام وضو پاكيزه تر از غسل است؟» [4] .

آداب معنوي تطهير نجاسات اين است كه وقتي سالك مي خواهد در محضر حق حاضر شود، بداند كه با آلودگي هاي شيطاني نمي توان به محضر الهي راه يافت. تا وقتي كه از اخلاق هاي مذموم كه انسان را فاسد مي كند جدا نگردد، راهي به مقصد پيدا نخواهد كرد.

شيطان در شمار ملائك و در عالم قدسي جاي داشت؛ اما به جهت همين اخلاق هاي خبيث از درگاه ربوبي و مقام مقربين رانده شد. ما كه جاي در اسفل السافلين داريم و در طبيعت فرو رفته ايم، چگونه مي توانيم با اخلاق هاي شيطاني از مقربين درگاه الهي گرديم؟

شيطان خودبيني كرد و آتش بودن خود را ديد و گفت: «من از آدم بهتر هستم» [5] خودبيني شيطان موجب خودپرستي و كبر او شد و آدم را تحقير كرده، به او توهين نمود. به خدا گفت: «تو آدم را از گل آفريدي»؛ اما از مقام روحاني و معنوي آدم غافل بود. از آدم، ظاهر او را كه گل بود ديد و از خود، آتش بودن را ديد و از شرك و



[ صفحه 54]



خودخواهي و خودبيني خويش غافل شد. سرانجام حب نفس، موجب تكبر و خودرأيي شد و از همين جا بود كه از معراج قدس به ظلمت خانه ي طبيعت تبعيد شد.

پس سالك الي الله بايد به هنگام تطهير آلودگي هاي ظاهري، آلودگي هاي باطني شيطاني را نيز پاك كند. او بايد با آب رحمت الهي و رياضات شرعي، خانه ي دل را شست و شو دهد و حب جاه و شرف را از دل بيرون كند تا قلبش لياقت تجلي حق را پيدا كند.

ابتدا بايد تقواي ظاهري را بر طبق دستور دين حاصل كرد. پس از آن بايد به تقواي قلبي رسيد. سپس به تقواي روحي سري حقيقي دست پيدا كرد. تمام مراتب تقوا مقدمه ي اين مرتبه است كه آن عبارت است از ترك هر چه غير خدا است.

تا ذره اي از منيت در وجود سالك باشد، خدا بر باطن او تجلي نخواهد كرد. البته گاهي به جهت رحمت الهي امداد غيبي شامل سالك مي شود و با عنايت حضرت حق باقي مانده ي منيت در وجود سالك مي سوزد.

در اين جا بايد نكته ي بسيار مهمي را كه ندانستن آن ريشه ي بسياري از گمراهي ها است تذكر دهيم و آن اين كه شخص سالك بايد از افراط و تفريط برخي از جاهلان اهل تصوف و غافلان اهل ظاهر دوري كند تا سير الي الله براي او ممكن شود. جاهلان اهل تصوف معتقدند كه علم و عمل ظاهري، قالبي زائد است كه براي جاهلان و عوام مردم مي باشد. كساني كه اهل سر و حقيقت هستند، احتياجي به اين اعمال ندارند. اعمال ظاهري براي رسيدن به حقايق است. وقتي سالك به حقيقت رسيد، پرداختن به مقدمات كه همان اعمال ظاهري است موجب دور شدن او از حقيقت مي شود.

غافلان اهل ظاهر نيز تمام مقامات معنوي و اسرار الهي را انكار كرده، به چيزي جز ظاهر اعمال و پوسته ي آن ها اعتقاد ندارند. آن ها اسرار و مقامات را از اوهام و خيالات اهل عرفان مي دانند؛ اما هر دو گروه ره به خطا رفته؛ يكي به سوي افراط و



[ صفحه 55]



ديگري به طرف تفريط متمايل شده است. حق آن است كه اعمال و عبادات ظاهري فقط براي به دست آوردن ملكات روحي و رسيدن به حقايق نيست؛ بلكه اين مقصد، يكي از اهداف اين اعمال است؛ نه همه ي آن. اگر چه اهل معرفت معتقدند در تمام عبادات نبايد در ظاهر متوقف شد؛ بلكه بايد از ظاهر عبادت به سر و باطن آن رسيد.

اگر سالك در امور ظاهري گوش به فرمان حضرت حق نباشد و در اين امور در برابر حق تعبد و تواضع نداشته باشد، معلوم است كه هنوز از منيت بيرون نيامده و به همين دليل هم سير او به سوي نفس است؛ نه خدا. هدف از سير و سلوك در ميان اهل الله آن است كه ظاهر جسم خويش را هم به رنگ الهي در بياورند. پس اين كه كسي ظاهر اعمال خود را از حيطه ي بندگي خارج كرده و سر خود عمل نمايد، نشان دهنده ي اوج جهالت او به مقامات اهل معرفت است. چنين پنداري از دام ها و فريب هاي شيطان است كه براي هر گروهي دامي مناسب با خودشان گسترانده است.

محدود كردن شريعت به ظاهر اعمال و اعمال ظاهري و غفلت از اسرار و آداب معنوي آن ها نيز نشان دهنده ي نهايت جهالت و غفلت است.

اين دو گروه از صراط مستقيم به دور هستند. عارف الهي، هم به اعمال ظاهري توجه كرده و هم اسرار و آداب باطني را از نظر دور نگاه نمي دارد. پس حالا مي توان گفت يكي از مراتب از ميان برداشتن خبث، از بين بردن توهمات فاسدي است كه مانع قرب الي الله و معراج مؤمن است.

امام صادق عليه السلام فرمود: «مستراح را مستراح ناميده اند چون نفس ها در آن جا از سنگيني نجاسات آسوده مي گردند و پليدي ها (از بدن) خارج مي شود، و شخص مؤمن عبرت مي آموزد كه خالص ترين متاع دنيا (غذا) در پايان بدان صورت تبديل مي گردد؛ آن گاه به آساني از مال دنيا روي گردان مي شود و به سويش نمي رود، جان



[ صفحه 56]



و دل را از مشغول شدن بدان آزاد مي كند و همچنان كه از نجاست و پليدي خويش اجتناب مي ورزد، از گرفتن و جمع مال خودداري مي نمايد، درباره ي نفس خود مي انديشد كه چگونه در يك حال، عزيز و گرامي است و در حالي ديگر ذليل و خوار. او خواهد دانست كه التزام به قناعت و تقوا آسايش دو سراي وي را به دنبال دارد و راحتي، در سبك گرفتن دنيا و فارغ بودن از تمتعات آن و پاك شدن از نجاسات حرام و شبهه است. پس بعد از آن كه نفس خود را شناخت، در تكبر را بر روي آن مي بندد و از گناهان مي گريزد. در تواضع و پشيماني و شرم را (به روي آن) مي گشايد و در طلب حسن عاقبت و لذت قرب به حق در انجام دستورات خدا و اجتناب از نواهي او مي كوشد. نفس خود را در حصار خوف، صبر و خودداري از شهوات زنداني مي كند تا اين كه در دارالقرار به امن خدا بپيوندد و طعم رضاي او را بچشد؛ كه همين شايسته ي اعتماد است و بس و جز آن هيچ نيست». [6] .

در اين جا امام صادق عليه السلام براي اهل سلوك دستور جامعي فرمودند و آن اين كه انسان بيدار سالك كه مقصد خويش را آخرت قرار داده است، در هيچ حالي نبايد از بهره هاي روحي خويش غافل بوده و از ياد جايي كه بايد بدان جا برگردد (آخرت) غفلت بورزد. حال اگر متاع دنيايي و لذت هاي اين عالم را گذرا و متغير و فاني يافت، قلب او به راحتي از اين امور روي برمي گرداند و خويش را از مشغول شدن به دنيا رها مي كند؛ همان طور كه از نجاست هاي ظاهري خويش دوري كرده و نسبت به آن ها اقبالي ندارد. پس مؤمن بايد همان گونه كه نجاسات ظاهري را از خود دور مي كند، قلب را نيز از فضولات طبيعت خالي كرده و از تعلقات و اشتغالات غير خدايي خلاص كند. بايد در اين مسأله تفكر كند كه مشغول شدن به دنيا چگونه نفس را به ذلت و خواري مي كشاند و چگونه در آن عالم انسان را به حساب و عقاب مبتلا مي كند. سالك بايد بداند كه چنگ زدن به ريسمان تقواي الهي



[ صفحه 57]



و قناعت، مايه ي راحتي در دنيا و آخرت است. راحتي در اين است كه دنيا را خوار شمرد و همان طور كه خود را از نجاسات ظاهري پاك نمود، از نجاسات حرام و شبهه آلود نيز دوري نمايد. وقتي سالك خود را شناخت و ذلت خويش را دريافت، بايد دست رد به سينه ي كبر زده و از سركشي و گناه گريزان باشد. تواضع و پشيماني و شرمندگي در برابر حق را سرلوحه ي خويش قرار داده و در فرمان برداري از حضرت حق نهايت تلاش را داشته باشد. بايد نفس خود را در زندان ترس و صبر محبوس كند تا از زندان الهي در امان باشد. در اين حال است كه طعم رضاي حضرت حق را مي چشد كه نهايت آرزوي اهل سلوك است و چيزي جز آن ارزشي ندارد.



[ صفحه 58]




پاورقي

[1] [حدث بر دو قسم است: 1. حدث اصغر: به عاملي مي گويند كه وضو را باطل مي كند؛ مانند خارج شدن بول از انسان؛ 2. حدث اكبر: به عاملي مي گويند كه غسل را بر انسان واجب مي كند؛ مانند جنابت ر.ك: به رساله هاي عمليه، بخش احكام وضو و غسل].

[2] اشاره به روايت «قرب نوافل» است. ر.ك: الكافي، ج 2، ص 352، ح 7 و 8.

[3] بحارالانوار، ج 78، ص 51، ح 23.

[4] جامع احاديث الشيعه، كتاب الطهاره، باب وجوب غسل الجنابة، ح 23.

[5] ص (38): 76.

[6] مصباح الشريعه، ص 126، باب 59.


بازگشت