شايد زنده بماني


شايد زنده بماني

شايد زخم سرخ

به امان سايه ات ايمان بياورد

شايد ابر سياه سقف خانه ات

بچكد در كاسه ي نفس هايت

تلاشي كن

شايد لشكر ايمان

همچون سرخي خون سبز

بر لبانت جاري شود

و آفتاب در برق نگاهت

آتش بگيرد

بگذر از اين فرجام بد

از اين حضور ناخدا

از اين نگاه سرد

دنيا آغاز مي شود دوباره

با طلوع خورشيد

و شعر نماز دوباره روح مي گيرد

تلاشي كن

صداي اذان همچنان نفس مي كشد



[ صفحه 9]



از دور

از نزديك

و دست هايي به سوي تو درازند

تلاشي كن

هنوز بوي باران مي آيد.



[ صفحه 10]




بازگشت