مقدمه


عبدالعظيم صاعدي چهره اي آشنا در ميان اهل فرهنگ و ادب است.

كارنامه فرهنگي او در دو دهه ي اخير علاوه بر نشر آثار بزرگان عرفان، سروده هايي متنوع و نو و نوشته هايي كوتاه و بلند را در خود ثبت كرده است.

شعر نوي او بي تكلف و صميمي است و روح مواج شاعرانه او مضامين انساني و ديني را بمانند گوهر و مرواريد سخاوتمندانه به دست خواننده مي سپرد.

صاعدي در پيش از پيروزي انقلاب اسلامي نيز نوشتن را به تجربه نشسته و از آثار بجا مانده آن روزگار او بر مي آيد كه از آغاز از بيراهه روي نسل جوان انديشناك بوده و دغدغه دستگيري و راهنمايي از آنان وجودش را تسخير كرده بود و اين حس در او تازه نيست.

«آنجا كه خدا را مي توان يافت» قصه اي سالكانه براي ملاقات خداست. جوان سالك قصه به پايمردي پله پله تا ملاقات خدا راه مي سپارد و شيخ طريقت جوان را بي هيچ مخاطره اي از جاده شريعت به سوي حقيقت راهبري مي كند و جان عطشان جوان به زلال ذات نماز آرامش مي يابد.

اگر بتوانيم بر حقيقت كلمات جاري و جمع آمده در اين كتاب نام داستان بگذاريم، شايد در زمره ي اولين داستانهاي بلند مذهبي در دهه قبل از پيروزي



[ صفحه 7]



انقلاب اسلامي جاي بگيرد. اما آنچه ما را بر آن داشت تا نسبت به تجديد چاپ آن همت گماريم پرداخت صميمي، واقع گرايانه و بدور از شعار صاعدي نسبت به ماجراي جستجوگرايانه جوان و راهنمايي هاي مشفقانه عالم ديني است كه امروز نيز مي تواند پرفايده باشد.

آرزوي ما كمال روحي انسانها در معبر فرهنگ وحي، و تلاش ما اشاعه چنين فرهنگي در شاكله ي هنرهاي انسان ساز است.

دكتر محمديان



[ صفحه 8]





گرچه منزل بس خطرناكست و مقصد ناپديد

هيچ راهي نيست كانرا نيست پايان غم مخور



«حافظ»



[ صفحه 9]




بازگشت