اسرار اذان و اقامه


زماني كه وضوي كامل انجام گرفت، انسان خود را به اداي نماز، آماده مي سازد. لازم است شروع نماز با بيان اذان و اقامه آغاز گردد. اگر انسان آگاهي داشته باشد، زماني كه اذان و اقامه مي گويد، چه مفاهيمي را بيان مي كند، هرگز از گفتن آن خودداري نمي كند.

عمار ساباطي گويد، مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام فرمودند:

هرگاه به نماز واجب برخاستي، اذان و اقامه بگو و ميان اذان و اقامه را با لحظه اي نشستن، يا با اداي سخني، يا با ذكر تسبيحي، فاصله بينداز.



[ صفحه 201]



عمار مي گويد: از آن بزرگوار سؤال كردم: حداقل كلامي كه لازم است ميان اذان و اقامه گفته شود چه مقدار است؟

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

گفتن الحمدلله [1] .

گفتن اذان و اقامه در آغاز نمازهاي واجب، با شرايطي كه امام بزرگوار عليه السلام بيان فرمودند، عمل مطلوب در نماز مي باشد.

مولاي بزرگوار، امام رضا عليه السلام مي فرمايند:

هر كس قبل از نماز واجب، اذان و اقامه گويد، پشت سر او دو صف از ملائكه تشكيل مي شود و اگر اقامه بگويد بدون اذان، در سمت راست او فقط يك فرشته و در سمت چپ او يك فرشته، به نماز مي ايستند.

آنگاه فرمودند: اين دو صف ملائكه را غنيمت شمار (يعني نماز را با اذان و اقامه آغاز كن). [2] .

با گفتن اذان و اقامه، موهبتي كه خداوند متعال، در آغاز نماز به نمازگزار اعطا مي فرمايد، باور نكردني است. گفتن اذان و اقامه براي نمازگزار، داراي ارزش معنوي خاصي مي باشد.

ذكر اذان و اقامه داراي دو مفهوم است، يكي مفهوم ساده كه تقريبا عموم مردم كه از زبان عربي تا اندازه اي آگاهي داشته باشند بدان واقفند، و ديگري معني عميق آن مي باشد كه در روايتي از مولاي بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السلام بيان گرديده است.

به طور يقين اگر كسي بتواند منظور و هدف اذان و اقامه را براساس مفاهيم عميق آن، بدان گونه كه مولاي بزرگوار عليه السلام بيان فرموده اند، بفهمد، لطفي سرشار از سوي خداوند تبارك و تعالي به وي عطا خواهد گرديد كه او نتيجه اين لطف و مرحمت را در قلب خود ادراك خواهد نمود.



[ صفحه 202]



بنابراين نمازگزاري كه مي خواهد نمازش با شناخت توأم باشد، از همان آغاز نماز، بايد سعي نمايد نمازش را با كيفيتي برتر و ديدگاهي وسيعتر آغاز كند. چنين تفكري، بدون ترديد در حضور قلبي نماز وي نيز تأثير خواهد گذاشت.

اينك مفاهيم واقعي اذان و اقامه را از زبان مولاي بزرگوار، اميرالمؤمنين عليه السلام مورد بررسي قرار مي دهيم، باشد كه جرقه اي از آن شناخت عميق در قلب تاريك ما بتابد.

يزيد بن حسن گويد: امام موسي بن جعفر عليه السلام از پدران بزرگوارش، از امام حسين عليه السلام نقل كرد كه امام حسين عليه السلام فرمودند:

روزي در محضر پدر بزرگوارم ميان مسجد نشسته بوديم كه مؤذني بالاي بلندي رفت و شروع به گفتن اذان نمود همين كه گفت: «الله اكبر، الله اكبر» پدرم اميرالمؤمنين، علي بن ابيطالب عليه السلام آنچنان گريست كه بر اثر آن، ما هم به گريه افتاديم و چون مؤذن اذان را به پايان رسانيد، پدرم فرمود:

آيا مي دانيد مؤذن چه مي گويد؟

عرض كرديم: خدا و پيغمبر و جانشين پيامبرش داناترند.

پدرم فرمودند: اگر معناي آنچه را كه او مي گويد بفهميد، به طور قطع لبهاي خود را كمتر به خنده خواهيد گشود و بيشتر گريان خواهيد بود!

گفته ي مؤذن در «الله اكبر» مفاهيم فراواني دارد. از جمله آنها اين است:

«زماني كه مؤذن مي گويد: «الله اكبر» اقرار مي كند كه قديم بودن خداوند، ازلي بودن، ابدي بودن، عليم بودن، قوي بودن، قادر بودن، حليم بودن، كريم بودن، جواد بودن، معطي بودن و مقام كبريايي خداوند متعال در آن واقع شده است.

بنابراين وقتي مؤذن مي گويد «الله اكبر»، در حقيقت اقرار مي كند خداوند كسي است كه خلقت، مخصوص او است و به امر و معشيت او است كه جهان خلق گشته است و مخلوقات هر چه دارند از ذات مقدس او سرچشمه گرفته است، و بازگشت تمام آفريدگان به سوي او است و همواره قبل از هر موجودي وجود داشته است. و پيوسته بعد از فناي تمام اشياء جهان، باقي خواهد بود برتر از هر چيزي آشكار است ولي قابل ادراك نيست و در درون هر شي ء وجود دارد ولي محدود به آن شي ء نيست و هر چيزي



[ صفحه 203]



جز او فاني است و تنها او باقي است.» [3] .

توضيح مولاي بزرگوار عليه السلام در تفسير تكبير اول، بيانگر عظمت اين سرود جاودانه اسلام مي باشد كه متأسفانه مسلمانان به آن ارزش و بهايي نداده اند. اگر مسلمانان بدانند كه در بطن اين سرود جاودانه ي اسلام، چه مفاهيم عميقي نهفته است، به شناخت آن همت مي گمارند.

كلام آگاهي بخش مولاي بزرگوار عليه السلام در اين سرود جاودانه، اشاره به شناخت صفات حضرت باريتعالي دارد كه تنها در اولين بخش تكبير آن بيان داشته اند و در حقيقت كسي كه اولين تكبير اذان را بيان مي كند، آن حقايقي را كه مولاي بزرگوار عليه السلام فرمودند، بيان مي نمايد، اگر چه از حقيقت آن آگاهي نداشته باشد.

«و دومين بار كه مي گويد: «الله اكبر»، معنايش اين است كه خداوند به ذات خود دانا و آگاه است و به آنچه در گذشته بوده و در آينده خواهد بود، قبل از آنكه پديد آيند، نيز آگاه است.

و سومين بار كه مي گويد: «الله اكبر»، يعني خداوند بر هر كاري توانا است، هر آنچه را قصد كند، انجام مي دهد زيرا كه بر خلقت خود، توانايي دارد، نيرومند است و توانايي اش از ذات او است، براساس قدرت او تمام اشياء قدرت پيدا كرده اند و قائم گشته اند. زماني كه امري را اراده فرمايد پس مي فرمايد: پديدار شو، پس بي درنگ ايجاد مي شود.

و چهارمين بار كه مؤذن مي گويد: «الله اكبر»، حلم و بخشندگي او را به جهانيان اعلام مي دارد، او چنان بردبار است كه گويي از گناه بنده اش آگاهي ندارد و چنان گذشت



[ صفحه 204]



مي نمايد كه گويي گناه بنده اش را نمي بيند و چنان عيب ها را مي پوشاند، كه گويي معصيتي صورت نگرفته است. آنقدر بزرگوار و با گذشت و بردبار است كه در كيفر دادن بزهكاران شتاب نمي ورزد.» [4] .

مولاي بزرگوار عليه السلام در تفسير «الله اكبر»، صفات حضرت باريتعالي را مورد بررسي قرار داده و شناخت حضرت باريتعالي را از طريق صفات وي مد نظر قرار مي دهند. بدون شك كسي كه، صفاتي را كه امام بزرگوار عليه السلام در توضيح چهار تكبير بيان داشتند، به طور كامل در حين گفتن آن، در ذهن خود داشته باشد، تكبيرهاي اذان را با مفاهيم اصلي آن ادا كرده است. اين حقيقت بر كسي پوشيده نيست كه بيان چنين صفاتي، از والاترين شناخت هاي خداي تعالي به شمار مي رود.

تكبير اول بيانگر آن است كه خداوند داراي صفات قديم بودن، عليم بودن، حليم بودن، كريم بودن، و... مي باشد و نيز اين تكبير خالق بودن او را نسبت به تمام آفريدگان و برتر بودن و جاودانه بودن او را بيان مي دارد و نيز فناپذير بودن تمام موجودات را مورد توجه قرار مي دهد.

در تكبير دوم، فرد با اداي تكبير، خدا را آگاه به گذشته و حال و آينده مي داند و به تمام اسرار جهان او را آگاه مي داند.

با اداي تكبير سوم، نمازگزار، خداوند را قادر مطلق مي داند و رمز قدرت او را در آيه شريفه «كن فيكون» متجلي مي بيند.

و با اداي تكبير چهارم، فرد باور مي كند كه خدايي با اين همه قدرت، جلال و عظمت، داراي صفت حلم و بخشندگي و گذشتي است كه بنده نمي تواند حتي در تصورش بگنجاند.

«و مفهوم ديگر «الله اكبر» آن است كه خداوند حقيقتا بخشنده است بدون آنكه انتظار عوض و فايده اي براي خويش داشته باشد. عطايش بزرگ و فراوان و رفتارش نيكو و



[ صفحه 205]



بزرگوارانه است.

و منظور ديگر از «الله اكبر» آن است كه زايد بودن صفات خداوند بر ذات او نفي مي كند يعني خدا در وصف نگنجد، همچنين كيفيت و چگونه بودن او را نفي مي كند، مانند آن است كه بگويد: خداوند برتر از آن است كه بيان ناقص تعريف كنندگان بتواند اندازه صفت او را آن گونه كه هست، بيان كند، زيرا جز اين نيست كه تعريف كننده به اندازه درك خود، او را مي ستايد نه به اندازه عظمت و والايي مقام او. اوج عظمت او بسيار فراتر و برتر از آن است كه وصف كنندگان بتوانند به امتيازات و كنه صفات او پي ببرند. و منظور ديگر از «الله اكبر» مانند آن است كه بگويد خداوند برتر و گرامي تر از تمامي پديده ها است و او است كه از بندگانش بي نياز است و به عمل آفريدگانش نيازي ندارد.» [5] .

نكته مهمي كه در گفتن تكبيرهاي اذان بايد مورد توجه قرار داد آن است كه بايد فردي كه اذان مي گويد تكبيرهاي اذان را به طور جداگانه بيان نمايد؛ زيرا كه هر تكبير داراي مفهوم معين و مشخصي مي باشد، همانگونه كه در كلام مولاي بزرگوار عليه السلام بيان گرديده است.

«و اما زماني كه مؤذن مي گويد: «اشهد ان لا اله الا الله» او با اين گفته خود اعلام مي دارد كه گواهي دادن (براي خدا) جز با شناخت قلبي روا نيست. مانند آن است كه مي گويد: قطعا هيچ معبودي جز خداي عزوجل نيست، و (فرياد مي زند) كه جز خداي عزوجل هر معبودي باطل است.

و با آگاهي كامل به آنچه در قلبم مي باشد و به زبانم اقرار مي نمايم اينكه معبودي جز الله نيست. و گواهي مي دهم اينكه پناهگاهي جز خدا نيست مگر خود او. و انسان قادر نيست از گزند هيچ ستمگري و آشوب هيچ فتنه انگيزي رهايي يابد مگر به ياري او.



[ صفحه 206]



و بار دوم كه مؤذن بانگ برمي آورد: «اشهد ان لا اله الا الله» معنايش اين است كه گواهي مي دهم كه هدايت گري، جز خدا و راهنمايي در دين جز او برايم وجود ندارد. خدا را گواه مي گيرم بر اينكه معبودي جز الله نيست و همه ساكنان آسمان ها و زمين ها و آنچه از فرشتگان و مردم همگي كه در آن هستند و هر آنچه كه در كوهها و درختان و حيوانات و جانوران و هر خشك و تري كه وجود دارد. گواه مي گيرم كه خالقي جز الله وجود ندارد و نه روزي دهنده اي و نه معبودي و نه زيان رساننده اي و نه سود رساننده اي و نه تنگ گيرنده اي و نه گستراننده اي و نه عطا كننده اي و نه بازدارنده اي و نه اندرز دهنده اي و نه كفايت كننده اي و نه شفا دهنده اي و نه اول و نه آخري جز خداي متعال وجود ندارد، خدايي كه آفرينش هستي به فرمان او است و هر نيكي و بركت به دست قدرت او است. پاك و منزه است پروردگار جهانيان.» [6] .

در گفتن شهادت به توحيد خداي تعالي اسراري نهفته است. ممكن است افرادي در بيان شهادت، تنها آن را با زبانشان اظهار نمايند (كه متأسفانه اغلب اوقات بر اثر بي توجهي و تكرار زياد، اين شهادت و گواهي، تنها به صورت اقرار زباني در آمده است) اما بايد توجه داشت كه شهادتي ارزنده است كه از درون قلب و با آگاهي و شناخت تمام، همراه باشد و فرد نمازگزار با تمام اعتقاداتش كه از درون قلبش سرچشمه مي گيرد، به اداي آن بپردازد.

نمازگزار بايد بداند تمام آسمانها و زمين و هر آنچه در بين آنها است، به توحيد خداوند متعال گواهي مي دهند و او نيز كه جزئي از اين خلقت است كه با گواه گرفتن آسمانها و زمين



[ صفحه 207]



و كوه و دشت و دريا و... و با تمام اعتقادات قلبي خود به وحدانيت خداي متعال گواهي مي دهد. چنين شهادتي، شايسته يك نمازگزار حقيقي است.

«زماني كه مؤذن مي گويد: «اشهد ان محمدا رسول الله» با اين بيان مي گويد، خدا را گواه مي گيرم كه معبودي جز او نيست و اينكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده است تا آئين خود را بر همه اديان غالب گرداند اگر چه مشركان را خوش نيايد. (و نيز مي گويد) همه آنچه را كه در آسمانها و زمين از پيامبران و مرسلين و ملائكه و انسانها هستند، گواه مي گيرم بر اينكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم سيد و سرور همه گذشتگان و آيندگان است.» [7] .

زماني كه نمازگزار با گفتن «اشهد ان محمدا رسول الله» اقرار به نبوت پيامبر بزرگوار مي نمايد، در حقيقت به دو اقرار اشاره كرده است، اول اينكه اقرار مي نمايد، محمد صلي الله عليه و آله و سلم آخرين پيامبر خداوند متعال مي باشد و رسالت آن بزرگوار را مورد تأييد قرار مي دهد و ديگر اينكه به وجود كسي اقرار مي كند كه او را بدين مقام منصوب فرموده يعني به توحيد خداي تعالي اقرار مي كند، و بدين لحاظ هر كس، نبوت و رسالت پيامبر بزرگوار را انكار نمايد در حقيقت هم ربوبيت خداوند متعال را انكار نموده است و هم رسالت پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم را، و در نتيجه كافر از دنيا رفته است و نتيجه كفر بدون هيچ شكي جهنم مي باشد.

نبوت يكي از دلايل محكم توحيد است، زيرا خداوند متعال به وسيله پيامبران، همواره مردم را با بشارت ها و انذارها به سوي حق دعوت نموده است و همواره خواسته است آنها را به وسيله پيامبران، از گمراهي نجات بخشد.

پيامبر بزرگوار ما بزرگترين حجت و دليل خداوند متعال مي باشد كه تمام پيامبران، آمدن او را بر پيروان خود نويد داده اند بنابراين اقرار به نبوت پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم زمينه ساز تربيتي بزرگ براي انسان مي باشد، زيرا وجود پيامبر عظيم الشأن صلي الله عليه و آله و سلم خود دليل محكمي بر حقيقت هدفمند بودن خلقت مي باشد.



[ صفحه 208]



«در مرتبه دوم كه مؤذن مي گويد: «اشهد ان محمدا رسول الله»، اعلام مي دارد كه به جز خداي بي همتاي مقتدر و بي نياز به بندگان و مخلوقات و تمام مردم، به هيچكس نيازي ندارد و مي گويد كه گواهي مي دهم به اينكه محمد صلي الله عليه و آله و سلم با رخصت الهي به دعوت مردم به سوي خدا پرداخته است. او چراغ فروزاني است كه زواياي تاريك زندگي بشر را روشن نموده است پس اگر كسي او را انكار نمايد و از تصديق او سر باز زند و به او ايمان نياورد خداوند او را براي هميشه وارد جهنم گرداند. به طوري كه هرگز از شعله هاي آتش آن در امان نخواهد بود.» [8] .

اقرار به نبوت پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم اقرار به حجت بالغه خداي تعالي بر بندگان خود مي باشد. نمازگزار با اين بيان، اقرار مي كند كه خداوند متعال، پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان بشارت دهنده و بيم دهنده براي امت خويش مبعوث گردانيده است تا در روز قيامت حجتي براي كافران و مشركان وجود نداشته باشد.

ابوبصير گويد: مردي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام سؤال كرد: خداوند متعال پيامبران را به چه منظوري فرستاده است؟

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

«براي اينكه مردم بعد از پيامبران بر خدا حجتي نداشته باشند تا بر خدا دستاويزي داشته و بگويند چرا بشارت دهنده و بيم دهنده اي بر ما نفرستادي؟!

آيا كلام خداي عزوجل را نمي شنوي كه مي فرمايد، در حاليكه از مأمورين جهنم حكايت مي كند و آنها را به اهل آتش از پيامبران دليل مي آورد:

الم يأتكم نذير؟ قالوا بلي! قد جائنا نذير فكذبنا، و قلنا ما نزل الله من شي ء ان انتم الا في ضلال كبير (ملك، 8)

«آيا بيم دهنده اي براي شما نيامد؟ گويند: آري، بيم دهنده اي براي ما آمد و ما تكذيبش



[ صفحه 209]



كرديم و گفتيم كه خداوند چيزي نفرستاده است و شما (رسولان) در گمراهي بزرگي هستيد.» [9] .

بدون ترديد، هيچ انكار كننده اي را قدرت مقاومت در برابر استدلال و حجت بالغه خداوند متعال نمي باشد. زماني كه خداوند متعال در روز قيامت از آنان سؤال مي فرمايد:

آيا فرستادگان من براي هدايت شما نيامدند؟

بدون ترديد در مقابل اين سؤال همه منكران رسالت، مغلوب حجت بالغه خداوند متعال خواهند بود.

«و زماني كه مؤذن مي گويد: «حي علي الصلوة» معنايش اين است كه: اي مردم به سوي بهترين عمل خود، كه دعوت به سوي پروردگارتان مي باشد، بشتابيد و براي طلب آمرزش از پروردگارتان، پيشي بگيريد و شعله آتشي را كه خود برافروخته ايد فرونشانيد و گردنهايتان را كه در بند گناهان خويش افكنده ايد، برهانيد تا خداوند بدي هايتان را بپوشاند و گناهانتان را بيامرزد و بدي هايتان را به حسنات مبدل گرداند زيرا كه او بخشنده و داراي فضل بزرگوارانه اي است (و مؤذن بدين وسيله بانگ برمي آورد): اي مسلمانان با ذكر اين عبارت، اجازه حضور خداي تعالي و پيشي گرفتن در آستانش بر ما صادر گرديده است.

و بار دوم كه مؤذن نداي «حي علي الصلاة» سر مي دهد مي گويد: اي مردم برخيزيد و آفريدگارتان را مناجات كنيد و دست نياز به سوي او دراز كنيد و به وسيله كلام خدا دست به دامن وي شويد و او را شفيع خود قرار دهيد و به وسيله قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوع، بسيار ياد او كنيد و دست نياز به سويش بلند كنيد زيرا كه خود او



[ صفحه 210]



اجازه اين كار را به ما عطا فرموده است.» [10] .

نداي مؤذن، نداي رساندن مردم به رسيدن در حضور است، زيرا كه با عبارت «حي علي الصلاة» اجازه حضور بر بندگان صادر گرديده است، اين عبارت، جواز حضور است، جواز لقاء الله است.

مؤذن مي گويد: اي مسلمانان، برخيزيد و آتشي را كه به دست خود بر پشت هاي خود نشانده ايد، با اداي فريضه نماز در حضور حضرت حق تعالي خاموش سازيد.

اگر نمازي آن چنان كه مولاي بزرگوار عليه السلام فرمودند، بجاي آوريد، ديگر هيچ گناهي بين شما و خداي تعالي باقي نخواهد ماند، پس بشتابيد به سوي بهترين نماز، نمازي كه گناهان را محو مي نمايد.

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند:

«اعمالتان شما را به دوزخ رهنمون مي سازد و گويي آتش، شما را دربر گرفته است تا اينكه نماز بامداد را به جاي آوريد و بدين گونه گناهان شما پاك مي گردد. پس گناهان بار ديگر شما را به سوي دوزخ مي راند تا آنكه نماز ظهر را به جاي آوريد و بدين ترتيب گناهانتان را پاك كنيد. باز ارتكاب گناهان، شما را مستوجب آتش مي كند، تا آنكه نماز عصر را به جاي مي آوريد و گناهانتان بدين وسيله پاك مي شود و بدين ترتيب نماز مغرب گناهان زمان عصر را مي زدايد و نماز عشا، گناهان پيش از خواب را پاك مي كند. سپس به خواب مي رويد تا آنكه از خواب برمي خيزيد بر شما گناهي نوشته نخواهد



[ صفحه 211]



شد.» [11] .

بنابراين مؤذن زماني كه نداي «حي علي الصلاة» سر مي دهد، انسانها را به چنين نمازي دعوت مي كند و به آنها هشدار مي دهد كه اي انسانها برخيزيد تا آتشي را كه با دست خود برافروخته ايد به وسيله برگزاري نماز خاموش سازيد.

«و زماني كه مؤذن بانگ برمي آورد: «حي علي الفلاح»، با اين جمله مي گويد: به بقائي روي آوريد كه فنايي با او نيست و به نجاتي روي آوريد كه هلاكتي همراهش نيست و به زندگي جاويدي روي آوريد كه مرگي با او نيست و به نعمت هايي پناه ببريد كه تمام شدني نيست و به حكومتي گرايش پيدا كنيد كه زوالي در پي ندارد و به شادمانيي روي آوريد كه اندوهي همراهش نيست و به سوي مونس و همدمي روي آوريد كه وحشتي با او نيست و به نوري گرايش داشته باشيد كه ظلمتي در او وجود ندارد و به سوي گشايشي حركت كنيد كه هيچ تنگي در آن وجود ندارد و به سوي بهجتي حركت كنيد كه قطع نشدني است و به سوي بي نيازي برويد كه هيچ پريشاني در آن نيست و به سوي تندرستيي برويد كه هيچ گونه بيماري همراهش نيست (و به سوي عزتي گرايش داشته باشيد كه ذلتي با او نيست) و به نيرويي گرايش داشته باشيد كه سستي در آن راه ندارد و به سوي فضيلتي كه هيچ كرامتي همانند آن نيست و كسي اندازه آن را نمي داند. بشتابيد به سوي شادماني دنيا و آخرت و بشتابيد به سوي رهايي دنيا و آخرت.

و بار دوم كه مؤذن ندا سر مي دهد: «حي علي الفلاح» چنين مي گويد: بشتابيد به سوي مأموريتي كه به آن فراخوانده شده ايد و به سوي بخشش فراوان و به سوي منتي عظيم و به سوي بخشنده تمام نعمتها و به سوي رستگاري بزرگ و نعمتهاي جاودانه بودن در جوار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جايگاه حق، در پيشگاه زمامدار با اقتداري كه بر همه چيز



[ صفحه 212]



توانا است.» [12] .

ملاحظه كنيد كه در اين جمله كوتاه، چه مفاهيم عميقي نهفته است!

تنها مولاي بزرگوار عليه السلام مي خواهد كه اين كلام را بشكافد و آنچه را كه در بطن آن وجود دارد، براي ما بازگو نمايد.

در ذهن ما «فلاح» تنها يك مفهوم را تداعي مي كند و آن «رستگاري» است اما ببينيد همين كلمه در ذهن و قلب مولاي بزرگوار عليه السلام چه مفاهيم عميقي دارد؟

... فلاح يعني رسيدن به بقايي كه فنا ندارد... فلاح يعني رسيدن به نوري كه ظلمت ندارد... فلاح يعني رسيدن به عزتي كه ذلت ندارد... فلاح يعني رسيدن به نيرويي كه سستي ندارد... و...

«حي علي فلاح» يعني حركت به سوي باورها، نورها، جاودانه ها، گشايش ها، عزتها و سربلندي ها و...

كلام امام بزرگوار عليه السلام حقيقت جاودانه اي است كه در تاريخ همواره خواهد ماند و تا جهان باقي است، و چون نوري بر تارك علم خواهد درخشيد و با درخشش خود، قلب و روح مؤمنين را سيراب خواهد گردانيد.

«و اما زماني كه مؤذن بانگ برمي آورد «الله اكبر» چنين مي گويد: كه خداوند بلند مرتبه و گرامي تر از آن است كه كسي از آفريدگانش بتواند به پاداشي كه او براي بنده مطيعش در خزانه كرم خود اندوخته است، پي ببرد. همان بنده مطيعي كه او را پرستش كرده، و وعيدش را شناخته، و به او و يادش دل بسته باشد، و دوستش داشته و به او ايمان آورده



[ صفحه 213]



و اعتماد كند، از او بترسد و مشتاق لقاي او گشته و هر چه را از سوي او رسد پذيرفته و به آن خشنود گردد.

و بار دوم كه مؤذن مي گويد «الله اكبر»، مي گويد خدا بزرگتر و برتر از آن است كه كسي اندازه كرامت و بخشش او را به دوستانش و كيفر او را بر دشمنانش و ميزان گذشت و آمرزش و نعمتش را براي كسي كه دعوتش را پذيرفته و پيامبرش را قبول كرده است بداند و بشناسد، و همچنين اندازه عذاب و شكنجه او را بر اشخاص ناسپاس و ناشكر كه آگاهانه از پذيرفتن ربوبيت او روي گردانيده اند بداند و بشناسد.» [13] .

نداي «الله اكبر» نداي توحيد است كه در سراسر عالم طنين انداز مي شود، نداي «الله اكبر» نداي كسي است كه خدا را بلند مرتبه و گرامي تر از آن مي داند كه در ذهن كسي بگنجد، نداي كسي است كه خدا را برتر از آن مي داند كه بتواند ميزان كرامت و بخشش و عقاب و عذاب او را تصور نمايد.

«الله اكبر» نداي كسي است كه مي داند خداوند والاتر از آن است كه به وصف درآيد...

و او با اين همه آگاهي، با اخلاص تمام، روي به درگاه خالقي مي نمايد كه چنين شناختي از وي در قلب او موج مي زند.

«و اما زماني كه مؤذن مي گويد «لا اله الا الله»، اين عبارت، حجت رساي خداوند متعال بر منكران است، براساس ارسال پيامبران و بيان و دعوت به حق، و خداوند برتر از آن است كه فردي در مقابل استدلال او دليلي بياورد. پس كسي كه دعوت او را پذيرا باشد به سوي نور و كرامت رهسپار خواهد گرديد و هر كس كه او را انكار نمايد، البته خداوند از جهانيان بي نياز است و او سريع ترين حسابگران است.» [14] .



[ صفحه 214]



كسي كه با آگاهي قلبي، به توحيد خداي متعال اقرار مي نمايد، در حقيقت تمام بت ها، طاغوت ها و معبودهاي ظاهري و باطني را نفي مي كند و هر آنچه را كه غير خدا هست و مي تواند به جاي خداوند مورد پرستش قرار گيرد، باطل مي شمارد و تنها خداي يگانه را كه خالق اصلي جهان آفرينش است، شايسته پرستش مي داند.

خداوند متعال، با ارسال پيامبران متعدد و با بيدار نمودن فطرت توحيد در قلب انسانها، و با ارائه استدلال هاي گوناگون كه توسط پيامبران ارائه گرديده است، مردم را به سوي يگانگي توحيد و شناخت خود فراخوانده است. هيچ استدلالي در زمينه توحيد نيست كه فردي بتواند با استدلال مخالف خود، موجب بطلان آن گردد.

حجت بالغه خداوند متعال همواره سرآمد تمام استدلال هاي انسانها در زمينه توحيد قرار دارد و انسان هر اندازه داراي قدرت علمي باشد، توان مقابله با چنين حجت بالغه اي را نمي تواند داشته باشد.

هر انساني اگر به آگاهي كافي برسد، به شرطي كه در قلبش آتش لجاجت و نفاق و كفر و شرك شعله ور نباشد، به طور يقين براساس حجت بالغه اي كه خداي تعالي در جهان هستي بنا نهاده است سر تسليم فرود خواهد آورد و به توحيد گرايش پيدا خواهد نمود.


پاورقي

[1] اذا اقمت الي الصلاة الفريضة فاذن و اقم، و افصل بين الاذان و الاقامة بقعود او بكلام او تسبيح (من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 433).

[2] من اذن و اقام صلي ورائه صفان من الملائكة و ان اقام بغير اذان صلي عن يمينه واحد و عن شماله واحد. ثم قال: اغتنم الصفين. (همان، ج 1، ص 436).

[3] كنا جلوسا في المسجد اذا صعد المؤذن المنارة فقال: الله اكبر، الله اكبر. فبكي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام و بكينا لبكائه، فلما فرغ المؤذن قال: اتدرون ما يقول المؤذن؟ قلنا: الله و رسوله و وصيه اعلم. قال: لو تعلمون ما يقول لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا! فلقوله الله اكبر معان كثيرة منها ان قول المؤذن: «الله اكبر» يقع علي قدمه و ازليته و ابديته و علمه و قوته و قدرته و حلمه و كرمه و جوده و عطائه و كبريائه. فاذا قال المؤذن «الله اكبر» فانه يقول: الله الذي له الخلق و الامر و بمشيته كان الخلق و منه كان كل شي ء للخلق و اليه يرجع الخلق و هو الاول قبل كل شي ء لم يزل و الآخر بعد كل شي ء لا يزال و الظاهر فوق كل شي ء لا يدرك و الباطن دون كل شي ء لا يحد و هو الباقي و كل شي ء دونه فان. (معاني الاخبار، ج 1، ص 82).

[4] و المعني الثاني: الله اكبر: اي العليم الخبير علم ما كان و ما يكون قبل ان يكون. و الثالث: الله اكبر، اي القادر علي كل شي ء يقدر علي ما يشاء، القوي لقدرته، المقتدر علي خلقه، القوي لذاته، قدرته قائمة علي الاشياء كلها، اذا قضي امرا فانما يقول له كن فيكون. و الرابع: الله اكبر، علي معني حلمه و كرمه، يحلم كانه لا يعلم و يصفح كانه لا يري و يستر كانه لا يعصي، لا يعجل بالعقوبة كرما و صفحا و حلما (معاني الاخبار، ج 1، ص 82).

[5] و الوجه الآخر في معني «الله اكبر» اي الجواد جزيل العطاء كريم الفعال و الوجه الآخر «الله اكبر» فيه نفي كيفيته كانه يقول: الله اجل من ان يدرك الواصفون قدر صفته التي هو موصوف به، و انما يصفه الواصفون علي قدرهم لا علي قدر عظمته و جلاله، تعالي الله عن ان يدرك الواصفون صفته علوا كبيرا. و الوجه الاخر «الله اكبر» كانه يقول: «الله اعلي و اجل و هو الغني عن عباده لا حاجة به الي اعمال خلقه (معاني الاخبار، ج 1، ص 84).

[6] و اما قوله: «اشهد ان لا اله الا الله» فاعلام بان الشهادة لا تجوز الا بمعرفة من القلب كانه يقول: اعلم انه لا معبود الا الله عزوجل و ان كل معبود باطل سوي الله عزوجل و أقر بلساني بما في قلبي من العلم بانه لا اله الا الله و اشهد انه لا ملجأ من الله الا اليه و لا منجي من شر كل ذي شر و فتنة كل ذي فتنة الا بالله. و في المرة الثانية «اشهد ان لا اله الا الله» معناه: اشهد ان لا هادي الا الله و لا دليل لي الا الله و اشهد الله باني اشهد ان لا اله الا الله و اشهد سكان السماوات و سكان الارضين و ما فيهن من الملائكة و الناس اجمعين و ما فيهن من الجبال و الاشجار و الدواب و الوحوش و كل رطب و يابس باني اشهد ان لا خالق الا الله و لا رازق و لا معبود و لا ضار و لا نافع و لا قابض و لا باسط و لا معطي و لا مانع و لا دافع و لا ناصح و لا كافي و لا شافي و لا مقدم و لا مؤخر الا الله، له الخلق و الامر، و بيده الخير كله، تبارك الله رب العالمين (معاني الاخبار، ج 1، ص 87).

[7] و اما قوله: «اشهد ان محمدا رسول الله» يقول: اشهد الله انه لا اله الا هو و ان محمدا عبده و رسوله و نبيه و صفيه و نجيه ارسله الي كافة الناس اجمعين بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون، و اشهد من في السماوات و الارض من النبيين و المرسلين و الملائكة و الناس اجمعين ان محمدا سيد الاولين و الآخرين (معاني الاخبار، ج 1، ص 87).

[8] و في المرة الثانية «اشهد ان محمدا رسول الله» يقول: اشهد ان لا حاجة لأحد الي احد الا الي الله الواحد القهار مفتقرة اليه سبحانه و أنه الغني عن عباده و الخلائق و الناس اجمعين، و انه ارسل محمدا الي الناس بشيرا و نذيرا و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا فمن انكره و جحده و لم يوءمن به ادخله الله عزوجل نار جهنم خالدا مخلدا لا ينفك عنها أبدا (معاني الاخبار، ج 1، ص 87).

[9] لئلا يكون للناس علي الله حجت بعد الرسل، و لئلا يقولوا: ما جائنا من بشير و لا نذير و لتكون حجة الله عليهم، الا تسمع الله عزوجل يقول حكاية عن خزنة جهنم و احتجاجهم علي اهل النار بالأنبياء: «الم يأتكم نذير؟ قالوا بلي! قد جائنا نذير فكذبنا، و قلنا ما نزل الله من شي ء ان انتم الا في ضلال كبير» (اصول كافي، ج 1، ص 162).

[10] و اما قوله: «حي علي الصلاة» أي هلموا الي خير اعمالكم و دعوة ربكم و سارعوا الي مغفرة من ربكم و اطفاء ناركم التي اوقد تموها علي ظهوركم و فكاك رقابكم التي رهنتموها بذنوبكم ليكفر الله عنكم سيئاتكم و يغفرلكم ذنوبكم و يبدل سيئاتكم حسنات، فانه ملك كريم ذوالفضل العظيم، و قد اذن لنا معاشر المسلمين بالدخول في خدمته و التقدم الي بين يديه. و في المرة الثانية «حي علي الصلاة» اي قوموا الي مناجاة ربكم و عرض حاجاتكم علي ربكم و توسلوا اليه بكلامه و تشفعوا به و اكثروا الذكر و القنوت و الركوع و السجود و الخضوع و الخشوع و ارفعوا اليه حوائجكم فقد اذن لنا في ذلك. (معاني الاخبار، ج 1، ص 88).

[11] تحترقون فاذا صليتم الفجر غسلتها، ثم تحترقون فاذا صليتم الظهر غسلتها، ثم تحترقون فاذا صليتم العصر غسلتها، ثم تحترقون فاذا صليتم المغرب غسلتها ثم تحترقون فاذا صليتم العشاء غسلتها، ثم تنامون فلا يكتب عليكم حتي تغسلوا. (احاديث نماز، ج 1، ص 94).

[12] و اما قوله: «حي علي فلاح» فانه يقول: اقبلوا الي بقاء لا فناء معه، و نجاة لا هلاك معها، و تعالوا الي حياة لا موت معها، و الي نعيم لا نفاد له، و الي ملك لا زوال عنه، و الي سرور لا حزن معه، و الي انس لا وحشة معه، و الي نور لا ظلمة معه، و الي سعة لا ضيق معها، و الي بهجة لا انقطاع لها، و الي غني لا فاقة معه، و الي صحة لا سقم معها و الي عزلا ذل معه و الي قوة لا ضعف معها، و الي كرامة يا لها من كرامة، و عجلوا الي سرور الدنيا و العقبي، و نجاة الآخرة و الاولي و في المرة الثانية «حي علي الفلاح» فانه يقول: سابقوا الي ما دعوتكم اليه، و الي جزيل الكرامة، و عظيم المنة، و سني النعمة، و الفوز العظيم، و نعيم الابد في جوار محمد صلي الله عليه و آله و سلم في مقعد صدق عند مليك مقتدر (معاني الاخبار، ج 1، ص 91).

[13] و اما قوله «الله اكبر» فانه يقول: الله اعلي و اجل ان يعلم من خلقه ما عنده من الكرامة لعبد اجابه و اطاعه و اطاع ولاة امره و عرفه و عبده و اشتغل به و بذكره و احبه و أنس به و اطمأن اليه و وثق به و خافه و رجاه و اشتاق اليه و وافقه في حكمه و قضائه و رضي به. و في المرة الثانية «الله اكبر» فانه يقول: الله اكبر و اعلي و اجل من ان يعلم احد مبلغ كرامته لاوليائه و عقوبته لاعدائه و مبلغ عفوه و غفرانه و نعمته لمن اجابه و اجاب رسوله، و مبلغ عذابه و نكاله و هوانه لمن انكره و جحده (معاني الاخبار، ج 1، ص 90).

[14] و اما قوله «لا اله الا الله» معناه لله الحجة البالغة عليهم بالرسل و الرسالة و البيان و الدعوة و هو اجل من ان يكون لاحد منهم عليه حجة، فمن اجابه فله النور و الكرامة، و من انكره فان الله غني عن العالمين و هو اسرع الحاسبين. (همان، ج 1، ص 91).


بازگشت