عجب


يكي از رذايل اخلاقي ناپسند فردي كه موجب سقوط عمل انسان مي گردد عجب و خودپسندي است و اگر كسي چنين حالتي را در قلب خود احساس نمايد بايد در از بين بردن آن كوشا باشد.

براي شناخت عجب و خودپسندي بهتر است آن را از ديدگاه روايات مورد بررسي قرار دهيم و ببينيم ائمه معصومين عليهماالسلام در اين زمينه چه مطالبي ارائه فرموده اند.

علي بن سويد گويد: از حضرت ابي الحسن عليه السلام راجع به خودپسندي و عجبي كه عمل را فاسد مي كند سؤال كردم.

آن بزرگوار فرمودند:

«عجب داراي درجاتي است:

بعضي از آن درجات اين است كه كردار زشت بنده به نظرش جلوه كند و آن را خوب بپندارد و از آن خوشش آيد و گمان كند كه كار خوبي مي كند.

و بعضي از درجاتش اين است كه بنده به پروردگار ايمان آورد (و به وسيله ي اين ايمان آوردن) به خداي تعالي منت گذارد، در صورتي كه خداي تعالي بر او منت دارد كه ايمان را در قلبش ايجاد فرموده است.» [1] .



[ صفحه 170]



امام بزرگوار عليه السلام در اين روايت، عجب را به دو بخش تقسيم مي فرمايند:

1 - فردي كه كارهاي خير انجام مي دهد و آن ها را در نظرش خوب جلوه مي كند و تصور مي نمايد كه بهترين كار را انجام مي دهد. همين تصور باعث مي شود، خصلتي كه ناشي از يك تفكر غلط است، در قلب فرد ظاهر شود. اين خصيصه نوعي عجب و خودپسندي است.

2 - نوع ديگر عجب، آن است كه فردي ايمان آوردنش را بر خداي تعالي منت مي گذارد و مي گويد كه اين من هستم كه ايمان آورده ام!

اگر اين شخص درست فكر كند. ملاحظه مي كند كه اين خداي تعالي است كه بر او منت نهاده و ايمان را در قلبش مستقر فرموده است و اين نيز نوعي عجب و خودپسندي است كه باعث تباهي عمل فرد مي گردد.

در هر دو صورت عجب موجب نابودي آثار نماز فرد خواهد بود.

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«كسي كه عجب او را فراگيرد هلاك مي شود.» [2] .

هلاكت مؤمن زماني است كه عجب قلبش را فرامي گيرد.

بدين سبب است كه گاهي گناه كردن بهتر از عملي است كه فرد را به عجب وادارد.

توضيح اين مطلب در روايتي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام مورد بررسي قرار گرفته است:

عبدالرحمن بن حجاج، از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمودند:

«فردي گناه مي كند و از آن پشيمان مي شود، و كار شايسته اي انجام مي دهد و آن كار شادمانش مي سازد و از حال پشيماني دور مي افتد، در صورتي كه به حالت پشيمان بودن برايش بهتر از شادي و سروري است كه او را فراگرفته است.» [3] .

در روايت ديگري از آن بزرگوار چنين مي خوانيم:



[ صفحه 171]



عبدالرحمن حجاج گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: شخصي عملي را انجام مي دهد در حالي كه ترسان و نگران است پس كاري از كارهاي خوب انجام مي دهد و عجب مانندي قلبش را فرامي گيرد.

آن بزرگوار فرمودند:

«اين فرد در حالت اول كه بيمناك است از حال بهتري برخوردار است تا حالت دوم كه در عجب خويش است.» [4] .

در اين روايت نيز مشاهده مي شود كه گناه كردن و سپس به حال خوفناك واقع شدن، بهتر از عجبي است كه در اثر عمل خوب در قلب فرد ايجاد مي گردد.

روايتي از مولاي بزرگوار، امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام بيان گرديده كه چگونگي هلاكت ايمان مؤمن را در اثر عجبي كه قلب مؤمن را فرامي گيرد مورد بررسي قرار داده است:

«دو مرد داخل مسجد شدند كه يكي عابد و ديگري فاسق بود و از مسجد خارج شدند در حالي كه فاسق، صديق شده بود و عابد فاسق گرديده بود. و اين براي آن بود كه عابد داخل مسجد شد در حالي كه به عبادتش مي باليد و به آن مي نازيد و فكرش درباره ي آن بود. ولي فاسق درباره ي ندامت و پشيماني از فسقش بود و از خداي عزوجل راجع به گناهاني كه كرده بود آمرزش مي خواست.» [5] .

ايمان مؤمن، در اثر عجبي كه در قلبش ايجاد مي گردد، نابود مي شود. اما كسي كه گناهكار است. عمل خوبي انجام نداده تا مستوجب عجب گردد و به خاطر پشيماني از گناه خود و انجام رفتار شايسته، در زمره ي افراد با ايمان قرار مي گيرد.

روايت جالب ديگري از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام بيان گرديده است كه مبتلا شدن مؤمن به گناه را برتر از مبتلا شدنش به عجب مورد بررسي قرار مي دهد. آن بزرگوار مي فرمايند:

«همانا خدا مي دانست كه ارتكاب گناه براي مؤمنين از خودبيني بهتر است. و اگر چنين



[ صفحه 172]



نبود هرگز مؤمني به گناهي دچار نمي شد.» [6] .

بر همين اساس مي توان دريافت كه افراد با ايمان همواره در معرض مبتلا شدن به بيماري عجب مي باشند، و هر لحظه سقوط آنها بدين وسيله وجود دارد.

روايتي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام اين موضوع را مورد بررسي قرار مي دهد:

آن بزرگوار مي فرمايند:

حضرت موسي عليه السلام از شيطان پرسيد:

«مرا از گناهي كه فرزند آدم مرتكب شود و بدين وسيله تو بر او مسلط مي گردي، آگاه كن.»

شيطان گفت:

«هنگامي كه در نفس خود عجب مي كند و عملش را بزرگ مي شمارد و گناه در چشمش كوچك مي شود.» [7] .

براساس اين روايت، شيطان همواره در كمين انسان است و منتظر عمل خير و نيك او است كه او را بعد از عمل خير به عجب و خودپسندي مبتلا كند و بدين وسيله آثار اعمال نيك فرد را از بين ببرد.

در روايت ديگري از امام بزرگوار عليه السلام چنين مي خوانيم:

«شيطان لعنت الله عليه به لشگريانش مي گويد: اگر در سه مورد بر فرزند آدم چيره گردم باكي ندارم از هر چه عمل خوب انجام دهد؛ زيرا آنها از او قبول نمي شود.

وقتي كه فرد عمل خود را بسيار بشمارد، زماني كه گناه خود را فراموش كند، و هنگامي كه در قلب او عجب راه يابد.» [8] .

عقل سليم نيز چنين مي گويد كه وقتي انسان كاري انجام مي دهد، نبايد عجب داشته



[ صفحه 173]



باشد، زيرا در اثر عجب، اثر اعمال او از بين مي رود و موجب هلاكت وي مي گردد.

روايت بسيار زيبايي در اين زمينه نقل شده است كه با مطالعه ي آن، آگاهي ما نسبت به اثر عجب، بيشتر مي گردد.

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام از پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم روايت مي كند كه خداي عزوجل به داود عليه السلام فرمود:

«يا داود گناهكاران را بشارت ده و صديقان را بترسان.»

داود عليه السلام عرضه داشت: چگونه گناهكاران را بشارت دهم و صديقان را بترسانم؟

خطاب رسيد: به گنهكاران بشارت قبولي توبه بده و اينكه معاصي آنها را عفو مي كنم و صديقان را بگو به اعمال خود عجب نورزند كه احدي نيست كه برايش ميزان عمل بپا كنم مگر اينكه هلاك گردد.» [9] .

بدين ترتيب مي توان دريافت كه عجب و خودپسندي، از بيماري هاي بسيار مهلك رواني انسان است كه همواره مانع رشد و تكامل او مي باشد.

كسي كه طريق تكامل نفساني را انتخاب كرده باشد، بايد همواره مراقب اين پديده رواني باشد كه او را در منجلاب اين حقارت فرو نبرد.

كلام ارزنده مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام هشدار كوبنده اي براي مبتلا شدن به اين عارضه رواني مي باشد.

آن بزرگوار مي فرمايند:

«بسيار تعجب مي كنم از كسي كه به سبب اعمال و عباداتش، عجب و خودبيني پيدا مي كند در حالي كه او نمي داند عاقبت امر و سرانجام كارش چگونه خواهد بود.

كسي كه به سبب حالات و اعمال خويش بر خود ببالد، به طور مسلم از راه هدايت و سعادت منحرف و گمراه گشته و چيزي را كه اهليت ندارد، ادعا كرده است، و هر كه امري را كه سزاوار آن نيست و برخلاف حقيقت ادعا مي كند، دروغگو محسوب



[ صفحه 174]



مي گردد، اگر چه ادعاي او در دل و نهان بوده و مدت و مهلت به او داده شده باشد.

نخست چيزي كه به يك شخص مبتلا به خودبيني وارد مي شود اين است كه آنچه وسيله عجب و خودبيني است، از او گرفته مي شود تا به عجز و حقارت خود آگاه گشته و درباره خود به اين حقيقت كه عاجز و ناتوان است، شهادت بدهد.

در اين صورت حجت خدا بر وي تمام خواهد شد، چنانكه عاقبت كار ابليس اين طور شد.» [10] .

با اينكه شيطان همواره سعي دارد كه قلب مؤمن را در عجب غوطه ور سازد اما انسان مي تواند تلاش نمايد كه از دام مهلك شيطاني برهد و در اين راستا خداي تعالي نيز مددكار انسان است.

گاهي خداوند تبارك و تعالي چنان زمينه اي ايجاد مي نمايد كه فرد گناهكار دچار عجب نگردد.

در يك حديث قدسي به نمونه اي از ياري خداوند براي رهايي از عجب، اشاره گرديده است:

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند كه خداي تعالي مي فرمايد:

«بعضي از بندگان مؤمن من هستند كه در عبادت من تلاش و كوشش زياد مي كنند و در نيمه شبها از رختخواب گرم خود بيرون آمده به من سجده مي كنند و با اين كارها خود را به زحمت مي اندازند، من گاهي يك شب و يا دو شب آنها را دچار خواب مي كنم تا بيدار نشوند. اين عنايت من درباره آنها است كه مي خواهم آنها در عبادت من هميشه باقي بمانند. وقتي كه اين قبيل اشخاص صبح از خواب بيدار مي شوند ناراحت هستند كه چرا ديشب به خواب مانده و اطاعت خدا را نكرده اند. اگر من فاصله، ميان عبادت آنها نيفكنم عجب و خودبيني بر آنان مسلط مي شود و آنها را به سوي فتنه مي كشاند. از



[ صفحه 175]



خود راضي مي شوند و خيال مي كنند كه در نزد من تقرب زيادي دارند.» [11] .

كسي كه براساس قضاي خداي متعال، نمي تواند نيمه شب از خواب بيدار شود و در نتيجه از نعمت عبادت شب محروم مي ماند، اگر توجه داشته باشد، در اثر اين عمل، در قلب خود حالت غمگيني و ناراحتي احساس مي كند.

بايد گفت كه وجود همين احساس، برتر از عبادتي است كه همراه عجب باشد و لذا خداوند متعال با اين قضاي مطلوب خود، بر بندگان مؤمن منت مي نهد و آنها را بدين وسيله از خطر مبتلا شدن به عجب و خودپسندي نجات مي بخشد.

مولاي بزرگوار، امام باقر يا امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

«خداوند تبارك و تعالي فرمايد؛ برخي از بندگان من از من توفيق طاعتي مي طلبند تا بدان وسيله دوستشان بدارم، اما من آن را به آنان نمي دهم، مبادا از عمل خود دچار عجب و خودپسندي شوند.» [12] .

بر همين اساس مي توان دريافت كه خداوند متعال همواره ياور مؤمنان است و راضي نمي شود كه بيماري عجب، قلب آنان را فراگيرد و بدين جهت گاهي آنان را از موفق شدن به عملي كه موجب عجب مي گردد، بازمي دارد.

اما بايد توجه داشت كه خود انسان نيز بايد در از بين بردن عجب تلاش و كوشش داشته باشد و براساس تلاش و كوشش، عجب و خودپسندي را از نفس خود دور گرداند.

كلام ارزنده مولاي بزرگوار، امام باقر عليه السلام مي تواند رهنمود بسيار مناسبي در اين زمينه باشد آن بزرگوار مي فرمايند:



[ صفحه 176]



«هر اندازه نفست بسيار طاعت خدا كند، باز آن را اندك شمار تا بدين وسيله نفس را زبون سازي و خود را در معرض عفو خدا قرار دهي.» [13] .


پاورقي

[1] العجب درجات منها، ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا، و منها أن يؤمن العبد بربه فيمن علي الله عزوجل و لله عليه فيه المن (اصول كافي، ج 3، ص 427).

[2] من دخله العجب هلك (اصول كافي، ج 3، ص 427).

[3] ان الرجل ليذنب الذنب فيندم عليه و يعمل العمل فيسره ذلك فيتراخي عن حاله، تلك فلأن يكون علي حاله تلك خير له مما دخل فيه (همان، ج 3، ص 427).

[4] هو في حاله الاولي و هو خائف احسن حالا منه في حال عجبه (اصول كافي، ج 3، ص 429).

[5] اصول كافي، ج 3، ص 428.

[6] ان الله علم ان الذنب خير للمؤمن من العجب. و لولا ذلك ما ابتلي مؤمن بذنب ابدا (اصول كافي، ج 3، ص 427).

[7] چهل حديث، ص 68.

[8] قال ابليس لعنت الله عليه لجنوده: اذا استمكنت من ابن آدم في ثلاث لم ابال ما عمل فانه غير مقبول منه: اذا استكثر عمله و نسي ذنبه و دخله العجب (چهل حديث، ص 68).

[9] يا داود بشر المذنبين و انذر الصديقين! قال كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين؟

قال يا داود: بشر المذنبين أني اقبل التوبة و اعفو عن الذنب. و انذر الصديقين الا يعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد انصبه للحساب الا هلك (ديار عاشقان، ج 4، ص 414).

[10] العجب كل العجب ممن يعجب و هو لا يدري بم يختم له، فمن اعجب بنفسه و فعله (في فله) فقد ضل عن منهج الرشاد و ادعي ما ليس له، و المدعي من غير حق كاذب و ان خفي دعويه و طال دهره، فان اول ما يفعل بالمعجب نزع ما اعجب به ليعلم انه عاجز حقير و يشهد علي نفسه لتكون الحجة أوكد عليه كما فعل بإبليس (مصباح الشريعه، ص 167).

[11] ان من عبادي المؤمنين لمن يجتهد في عبادتي فيقوم من رقاده و لذيذ و سادة فيسجد في الليالي و يتعب نفسه في عبادتي. فاضربه النعاس الليلة و الليلتين نظرا مني له و ابقاء عليه، فينام حتي يصبح فيقوم و هو ما قت لنفسه زاري ء عليها، و لو اخلي بينه و بين ما يريد من عبادتي لدخله من ذلك العجب. فيصيره العجب الي الفتنة باعماله و رضاه بنفسه حتي يظن انه قد فاق العابدين و جاز في عبادتي حد التقصير فيتباعد مني عند ذلك و هو يظن انه يتقرب الي (حديث قدسي، ص 270).

[12] ان من عبادي من يسألني الشي ء من طاعتي لاحبه، فاصرف ذلك عنه لكي لا يعجبه عمله (گزيده ميزان الحكمه، ج 2، ص 647).

[13] استقلل من نفسك كثير الطاعة لله ازراء علي النفس و تعرضا للعفو (گزيده ميزان الحكمه، ج 2، ص 647).


بازگشت