شناخت خدا در گستره فطرت


لحظه اي كه كودكي به جهان هستي قدم مي گذارد، هيچگونه ادراك و آگاهي نسبت به محيط پيرامون خود ندارد. تنها عاملي كه محرك او مي باشد، ميل لذت است كه براساس آن از شير مادر تغذيه مي كند تا زنده بماند و رشد كند.

به تدريج كه كودك رشد مي كند، بر ادراكات او نيز افزوده مي گردد و قدرت يادگيري او روز به روز افزايش پيدا مي كند. كودك همه اين يادگيريها را از محيطي كه در آن زندگي مي كند، به دست مي آورد به عبارتي، محيط زندگي كودك معلم و راهنماي ادراكات و يادگيري هاي او مي باشد. محيط، اولين معلم كودك است كه تمام القائات فكري و فرهنگي و آموزشي خود را به كودك ارائه مي كند؛ زيرا كه پس از سه چهار سال، وقتي با كودك سخن مي گوئيم، ملاحظه مي كنيم كه كودك درست به زباني سخن مي گويد كه والدين، اطرافيان و به طور كلي محيط تربيتي او به او القاء كرده است.

بدين ترتيب مي توان دريافت كه محيط تربيتي كودك، تمام القائات خود را بر روان كودك تحميل مي كند.

اثبات اين موضوع بسيار آسان است:

هر كودكي در خانواده اي كه به زبان فارسي سخن مي گويند، تربيت شود، به طور يقين فارسي تكلم خواهد نمود، و كودكي كه در خانواده اي كه عربي تكلم مي كنند بزرگ شود، به طور مسلم عرب زبان خواهد شد و...

به طور كلي مي توان گفت كه محيط پرورشي كودك، اطلاعات فرهنگي خود را بر ذهن و قلب كودكان به طور اجباري القا مي كند.

چنين القايي نه تنها در مورد زبان بلكه در موارد ديگر نظير فرهنگ، اقتصاد، و... دين وجود دارد.

القائات و يادگيري مذهبي، از شايع ترين القائات محيط پرورشي كودك مي باشد. به لحاظ اينكه، كودكي كه در يك خانواده ي مسلمان به دنيا آمده باشد، بر اثر تربيت والدين آن



[ صفحه 66]



خانواده، مسلمان تربيت مي شود و كودكي كه در يك خانواده ي مسيحي به دنيا آمده باشد، بر اثر تربيت آن خانواده، مسيحي خواهد گرديد و همين طور يهودي و...

بدين ترتيب مي توان چنين نتيجه گرفت كه پذيرش دين كودك از طرف والدين نمي تواند يك دين واقعي باشد؛ زيرا والدين، آن را براساس تعصبي كه دارند به فرزندان خود القاء نموده اند.

اين موضوع بسيار دقيق علمي را پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم چه زيبا مي فرمايند:

«هر كودكي با فطرت توحيد متولد مي شود، ليكن اين والدين او هستند كه كودك را يهودي يا مسيحي تربيت مي كنند.» [1] .

هر انساني كه متولد مي شود با فطرت توحيد و گرايش به اسلام متولد مي شود و فطرت توحيد در نهاد او وجود دارد. اگر محيط تربيتي، مناسب باشد كودك براساس فطرت پاك خود رشد خواهد نمود و هيچگونه تعارضي در او مشاهده نخواهد شد.

اما اگر كودك در محيطي كه گرايش توحيد و اسلام در آن محيط وجود ندارد، رشد كند، به تدريج فطرت پاك او تاريك خواهد گرديد و القائات محيطي جايگزين آن خواهند شد.

افرادي كه بعدها در اثر مطالعات، گرايشات خود را به اسلام نشان مي دهند، در حقيقت، فطرت پاك آنها دوباره بيدار مي شود و نور ايمان در قلب آنها مي تابد و به سوي حقيقت، رهنمون مي گردند.

هر انساني اگر به حقيقت، به دور از تعصبات و القائاتي كه از طرف محيط تربيتي به او القاء شده، مطالعه ي دين واقعي را در پيش بگيرد، به طور مسلم به فطرت اصلي خود باز خواهد گشت، به آن فطرتي كه خداوند متعال او را بر آن سرشته است؛ زيرا هر فردي با فطرت پاك توحيدي قدم به هستي مي گذارد.

كلام بسيار جالب و ارزنده پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم فطري بودن توحيد در تمام انسانها را بطور آشكار بيان مي دارد و ثابت مي كند كه هر كودكي اگر چه در خانواده اي بي دين يا مسيحي يا يهودي و يا... متولد مي شود، ولي داراي فطرت پاك و خالص توحيدي مي باشد اما القائات و يادگيري محيطي و والدين است كه بر روي اين فطرت پاك توحيدي پرده



[ صفحه 67]



مي كشد و مانع بروز و آشكار شدن آن مي گردد.

در حقيقت مي توان گفت، تعصب گرايي ناآگاهانه، بزرگترين دشمن انسان مي باشد كه او را از پذيرش حقيقت بازمي دارد. انسان آگاه كسي است كه تعصب گرايي ناآگاهانه را نسبت به دين اجدادي كه به صورت ارثي به او رسيده است، پشت سر بگذارد و آگاهانه، در انتخاب دين، گام بردارد. بطور مسلم خداوند متعال چنين فردي را ياري مي كند تا او در انتخاب بهترين راه موفق گردد.

كسي كه با چنين روشي به انتخاب دين خود همت بگمارد، بدون ترديد، تزلزلي در دين او وجود نخواهد داشت؛ زيرا او با مطالعه و تحقيق توانسته است راه صحيح را از باطل انتخاب نمايد.

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام در اين زمينه مي فرمايند:

«كسي كه با تقليد از رجال، وارد اين دين شود با تقليد نيز از آن خارج مي گردد. كسي كه با (تحقيق در) كتاب و سنت به اين دين گرايش پيدا كند، كوهها از جاي خود جدا مي شوند پيش از آنكه عقيده او از او جدا شود.» [2] .

ديني داراي اعتبار است كه درستي آن توسط تحقيق كردن به اثبات رسيده باشد. كسي كه ديني را با پژوهش و تحقيق پيروي نمايد در مقابل تندباد حوادث و مخالفان همچون كوه ايستادگي مي نمايد.

كساني كه دين اجدادي خود را بدون تحقيق و بررسي پيروي مي نمايند و هيچگونه آگاهي در مورد چگونگي آن ندارند، به راحتي در مقابل مخالفان تسليم مي شوند؛ زيرا دليلي براي گفته هاي خود ندارند و دينشان بدون تحقيق است.

در قرآن كريم نيز در مورد يادگيري محيطي مطالب فراواني وجود دارد. افرادي كه در اثر تعاملات محيطي به ديني وابستگي پيدا كرده اند اگر چه آن دين باطل بوده است، وقتي پيامبري راستين از سوي خداي تعالي مبعوث مي شود تا آن قوم را از دين باطلشان به سوي حق دعوت كند، در مقابل سخنان او سرسختانه ايستادگي و مقاومت مي كنند و هرگز حاضر



[ صفحه 68]



نمي شوند دست از دين اجدادي خود بردارند.

گاهي يادگيري محيطي چنان عميق در ذهن و قلب افراد مؤثر مي گردد كه آنان با سرسختي در مقابل هدايتگري هاي پيامبر زمان خويش ايستادگي و مقاومت مي نمايند.

در سوره يونس، آيه 78، مي خوانيم:

قالو اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه آباءنا و تكون لكما الكبرياء في الارض و ما نحن لكما بمؤمنين

«قوم فرعون به موسي گفتند: تو آمدي كه ما را از آئيني كه پدرانمان را بر آن يافتيم، بازداري و خود در زمين به سلطنت و عظمت برسي. ما به تو ايمان نمي آوريم.»

افرادي كه در مقابل راهنماييهاي حضرت موسي عليه السلام ايستادگي و مقاومت مي كردند، بدون ترديد تابع ديني بوده اند كه از پدرانشان به آنها رسيده بود و به همين جهت به آساني نمي توانستند از آن دست بردارند. افرادي كه دين پدران خويش را پيروي مي كردند، انسانهايي بودند كه اين عمل خود را به حق مي دانستند و گمان مي كردند از دين حقيقي پيروي مي نمايند.

يادگيري محيطي، از سوي والدين و محيط اجتماعي انسانها، در تربيت آنان نقش به سزايي دارد به طوري كه وقتي به آنان راه حقيقت ارائه مي گردد، از پذيرش آن شديدا خودداري مي كنند.

خداوند متعال در سوره مائده، آيه 104، مي فرمايد:

و اذا قيل لهم تعالوا الي ما انزل الله و الي الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا عليه آبائنا اولو كان آباؤهم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون

«و هنگامي كه به آنها گفته شود به سوي آنچه خدا نازل كرده و به سوي پيامبر بيائيد. گويند: آنچه را كه از پدران خود يافته ايم ما را بس است!

آيا نه چنين است كه پدران آنها چيزي نمي دانستند و هدايت نيافته بودند؟»

افرادي كه به دين اجدادي خود وابسته مانده اند و هرگز نمي خواهند از آن ها دست بردارند اگر چه اجداد آنها در گمراهي كامل بوده اند، تأثير يادگيري محيطي را در آنها به اثبات مي رساند. (و الله اعلم)

مطالعه اين موضوع در زمان ما كاملا آسان است. افرادي كه پيرو اديان باطل مي باشند و



[ صفحه 69]



هرگز حاضر نيستند از دين اجدادي خود كه باطل است، دست بردارند؛ زيرا هر كدام از آنان دين اجدادي خود را حقيقي مي پندارند در حاليكه از نظر عقل، دين حقيقي يكي بيشتر نمي تواند باشد؛ زيرا ديني با حقيقت همراه است كه از سوي خداي تعالي مورد تأييد باشد.

به طور مثال، كسي كه در يك خانواده ي يهودي چشم به دنيا گشوده است، اگر تعصب گرايي را كنار بگذارد و به دنبال كشف حقيقت باشد، به طور مسلم به حقيقت خواهد رسيد.

پيروان اديان ديگر نيز تابع همين قانون مي باشند؛ زيرا هر گاه آنان به دور از تعصب گرايي قومي و ديني، به دنبال كشف حقايق باشند، بدون ترديد به حقيقت خواهند رسيد. مطالعه ي افرادي كه براساس مطالعه و تحقيق توانسته اند به حقيقت برسند، درستي اين موضوع را مورد تأييد قرار مي دهد.

توحيد فطري ريشه در اعماق نهاد انسان ها دارد؛ زيرا كه خداوند متعال انسان ها را براساس آن سرشته است.

خداوند متعال در عالمي به نام عالم ذر، از تمام انسانها به حقانيت و توحيد خود پيمان گرفته است، بدين جهت امكان ندارد كسي در روي زمين پيدا شود كه آن لحظه و آثارش را فراموش نمايد. خداوند متعال در چنين عالمي انسانها را چون ذره اي از صلب حضرت آدم عليه السلام خارج نموده و از آنها به ربوبيت خود اقرار و پيمان گرفته است.

در تفسير قمي از پدرش از ابن عمير از ابن اسكان و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه گفت: از آن جناب پرسيدم اشهادي كه در آيه:

و اذ اخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهد هم علي انفسهم الست بربكم؟ قالوا بلي (اعراف 172)

«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذريه ي آنها را بيرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت كه: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند بلي»

آيا مشاهده ي آنها به طور عيني بوده است؟

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

آري، چيزي كه هست مردم خصوصيات آن موقف را فراموش كرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و به زودي آن خصوصيات به يادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش مي كردند احدي نمي فهميد كه خالق و روزي دهنده ي او كيست. اشخاصي كه در



[ صفحه 70]



اين موقف كافر شدند، كساني هستند كه در آن نشأه ايمان نياوردند و اقرارشان زباني بوده است و همانهايند كه خداوند در حقشان فرموده است:

فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل (اعراف 101)

«ايمان نخواهند آورد به چيزي كه در سابق آن را تكذيب كرده بودند» [3] .

زماني كه خداوند متعال از انسانها به ربوبيت خود پيمان گرفت، همه ي انسانها به اين سؤال پاسخ مثبت دادند اهل ايمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولي كافران تنها به زبان خود بدان اقرار كردند.

يكي از علل عدم گرايش كافران به ايمان همين عامل است اما با توجه به اين موضوع، حتي كافران نيز در لحظات سخت و بحراني به ياد خدا مي افتند و از او استمداد مي طلبند.

يكي از سؤالاتي كه مي تواند در ذهن انسان بوجود آيد اين است با آنكه شناخت خداي تعالي در انسان فطري مي باشد؛ چرا بعضي افراد گرايش به سوي توحيد و شناخت خدا پيدا نمي كنند؟

در حالي كه در زمره اين افراد، حتي افراد دانشمند نيز وجود دارند!

به طور طبيعي افراد دانشمند بايد بهتر و سريعتر از افراد عادي بسوي توحيد و شناخت خدا گرايش داشته باشند!

اما با تأسف فراوان مشاهده مي شود كه اينگونه افراد نه تنها گرايشي بسوي خدا ندارند؛ بلكه آنان با داشتن علم، خداگريز نيز مي باشند!

پاسخ اين سؤال را بايد در بررسي عميق توحيد فطري جستجو نمود؛ زيرا انسان تا زماني كه نياز به خدا پيدا نكند، بسوي او گرايشي در قلب خود احساس نخواهد كرد.

به عبارت ديگر، تا زماني كه انسان در قلب خود نيازي به توحيد نداشته باشد، بسوي شناخت خدا قدم بر نخواهد داشت؛ زيرا انسان در لحظه هاي بحراني به خدا نياز پيدا مي كند و به او پناه مي برد و چون اين افراد در قلب خود نيازي به خدا احساس نمي كنند؛ لذا گرايشي به سوي خدا در قلبشان پديدار نمي شود!



[ صفحه 71]



اگر خداي متعال بخواهد به فردي عنايت خود را شامل گرداند، قلب او را سرشار از نياز به خود مي گرداند و بدين وسيله او را به سوي خود هدايت مي نمايد.

در روايات اسلامي مسئله ي گرايش انسانها به توحيد، به طور مكرر بيان گرديده است. روايت بسيار جالبي از پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم در اين زمينه وجود دارد كه روشنگر بحث ما مي باشد.

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايند:

«هر كودكي با فطرت خود متولد مي شود يعني آن فطرتي كه آگاهي دارد به اينكه خداي عزوجل خالق او است. خداي تعالي مي فرمايد:

و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله (زخرف 87)

«اگر از آنها بپرسي چه كسي شما را خلق كرده است، گويند خدا» [4] .

اين روايت نيز به خوبي ثابت مي كند كه انسانها داراي سرشت توحيدي مي باشند و فطرت آنها براساس توحيد بنا نهاده شده است و هر زمان از كسي سؤال شود، چه كسي شما را خلق كرده است؟ جواب آنها يك كلمه بيشتر نيست و آن خداوند متعال مي باشد.

پاسخ دادن به اين سؤال، براساس وجود پيماني است كه در عالم ذر از هر انساني اخذ گرديده است و هيچ كس نمي تواند آن پيمان را ناديده بگيرد.

از ديدگاه علم روانشناسي هر عاملي اگر به صورت رفتار قابل مشاهده، مورد بررسي قرار گيرد، داراي ارزش است. به عبارت ديگر، علمي داراي ارزش است كه بتوانيم آن را به صورت رفتار در اعمال انسانها مورد مشاهده و مطالعه قرار دهيم.

توحيد فطري از اين قاعده مستثني نيست، اگر اسلام ادعا مي كند كه همه ي انسانها براساس فطرت توحيد متولد مي شوند، اين فطرت بايد در رفتار آنان به خوبي قابل مشاهده باشد.

مطالعه رفتاري توحيد فطري با تأكيد بر رواياتي كه از سوي ائمه معصومين عليهماالسلام بيان گرديده، بسيار آسان است كه با بررسي آنها به ارزش و اهميت اين موضوع پي خواهيم برد.

مردي از بني تميم به حضور پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم آمد كه به او ابواميه مي گفتند.



[ صفحه 72]



آن مرد سؤال كرد: اي محمد صلي الله عليه و آله و سلم مردم را به چه چيز دعوت مي كني؟

پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:

«هر كس كه مرا آگاهانه پيروي كرده است، به سوي خدا دعوت مي كنم، به سوي كسي دعوت مي كنم كه هر وقت زياني به تو رسد، او را مي خواني و او آن را از تو بزدايد و زماني كه گرفتار باشي و از او ياري بجويي، تو را ياري دهد و اگر بي چيز شوي و از او درخواست كني، توانگرت سازد.» [5] .

كلام پيامبر بزرگوار صلي الله عليه و آله و سلم به طور دقيق، آثار رفتاري توحيد فطري را مورد بررسي قرار مي دهد. كساني كه به هنگام گرفتاري و روي آوردن مصيبت، تنها پناهگاهشان خداوند متعال مي باشد، در چنين لحظات بحراني، تنها كسي كه مي تواند نجات بخش آنها از مصيبت ها و بيچارگي ها باشد، خداوند متعال است. در چنين لحظاتي است كه به طور ناآگاهانه انسان به ياد خدا مي افتد و از او طلب ياري مي نمايد. اين عامل در اثر وجود توحيد فطري مي باشد كه در نهاد هر انساني وجود دارد.

روايت جالب ديگري از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام وجود دارد كه مؤيد اين مطلب است.

مردي به مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام عرض كرد: اي پسر پيامبر خدا، مرا به خدا راهنمايي كن كه او چيست؟ در اين باره اهل جدل مطالب زيادي به من گفته اند و با گفتار خود مرا سرگردان نموده اند.

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

«اي بنده ي خدا، آيا هرگز سوار كشتي شده اي؟

مرد گفت: آري

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

آيا اتفاق افتاده است كه كشتي تو شكسته شود و كشتي ديگري كه تو را نجات دهد در آنجا وجود نداشته باشد و شنا كردن هم سودي به حال تو نداشته باشد؟



[ صفحه 73]



مرد گفت: آري

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

آيا در آن هنگام به چيزي كه قادر باشد تو را از آن مهلكه هولناك نجات دهد، قلبت متوجه نشد؟

مرد گفت: بله

امام بزرگوار عليه السلام فرمودند:

آن چيز همان خدا است، پروردگاري كه قادر است به هنگامي كه هيچ نجات دهنده اي نيست، بنده اش را نجات دهد، و قادر است بر فرياد رسي، در حاليكه هيچ فرياد رسي نيست.» [6] .

اين روايت نيز به خوبي آثار رفتاري توحيد فطري را بيان مي دارد. زماني كه انسان در مهلكه هولناكي قرار گرفته باشد كه ديگر اميد نجاتي براي او وجود ندارد، اميدش از هر سو بريده مي شود. هيچ كس را فرياد رس خود نمي يابد اما در درون خود ناآگاهانه به سوي خدا توجه مي كند و از او درخواست كمك مي نمايد.

در آن لحظه هولناك هيچ موجودي وجود ندارد، اما انسان ناآگاهانه مي داند كه خداوند او را مي بيند و قادر است او را نجات دهد، درست همين حالتي كه براي اين مرد اتفاق افتاده بود. نكته ي بسيار جالب اينكه، امام بزرگوار عليه السلام مي دانست كه براي او چنين حادثه اي اتفاق افتاده است و از همين عامل استفاده مي فرمايند و توحيد فطري را در قلب او دوباره زنده مي گردانند و مي فرمايند آن كسي كه در آن مهلكه ي هولناك صدايش زدي، خدا بود، تو در آن لحظه، بي آنكه خود بداني خدا را صدا زدي و خداوند متعال تو را از آن مهلكه هولناك نجات داد.

وجود چنين صحنه هاي مشابهي در زندگي هر يك از ما ممكن است اتفاق افتاده باشد كه به طور مسلم در چنين مرحله اي ما نيز در لحظات بحراني، به ياد خدا افتاده ايم، و از او طلب ياري نموده ايم. اين عمل ما ناشي از آثار توحيد فطري مي باشد كه به صورت رفتار ظاهر مي شود.



[ صفحه 74]



كلام زيباي ديگري از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام اين موضوع را بيشتر توضيح مي دهد آن بزرگوار مي فرمايند:

«... آيا نمي بيني هر گاه انسان دچار درد و دشواري مي گردد، خاضع و فروتن مي شود به سوي پروردگارش، گرايش پيدا مي كند و از او طلب سلامتي مي نمايد و دستش را براي صدقه دادن مي گشايد؟» [7] .

تمايل انسان در زمان تنگدستي و بيچارگي به سوي خدا و تضرع به درگاه او همواره در بين انسانها وجود دارد. اين گرايش در ميان تمام طبقات اجتماعي اعم از غني و فقير، قابل مشاهده است و به طبقه ي خاصي اختصاص ندارد، حتي افراد مستكبر و خودخواه نيز زماني كه دچار ناراحتي هاي لاعلاج مي گردند كه ديگر هيچ كس را قادر به حل مشكلات خود نمي يابند، در چنين زماني به سوي خدا روي مي آورند و از او طلب ياري مي كنند.

نكته بسيار جالب توجه اين است كه حتي افراد كافر، كه وجود خدا را انكار مي نمايند، نيز، در چنين لحظاتي به ياد خدا مي افتند و او را صدا مي كنند.

روايت بسيار جالبي از مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام مبين اين مطلب است.

اسماعيل خزاعي به نقل از پدرش مي گويد:

مولاي بزرگوار، امام صادق عليه السلام بر سر بالين يكي از دوستانش كه بيمار بود آمدند. من نيز در خدمتشان بودم آن مرد را مشاهده كردم كه بسيار مي گفت: آه!

به او گفتم: برادرم، پروردگارت را ياد كن و از او ياري بخواه!

امام بزرگوار فرمودند:

«همانا: «آه» يكي از نامهاي خداي عزوجل است پس هر كس بگويد «آه» استغاثه به خداي تبارك و تعالي نموده است.» [8] .

براساس كلام مولاي بزرگوار عليه السلام گفتن كلمه «آه» در زمان بيماري، ياد كردن خداي تبارك



[ صفحه 75]



و تعالي مي باشد كه اين عمل به طور ناآگاهانه توسط فرد بيمار صورت مي گيرد كه ناشي از توحيد فطري انسان مي باشد.

انسان هاي كافر نيز به طور يقين در زمان بيماري، ناخودآگاه بر اثر شدت بيماري «آه» مي كشند. آنها با اين عمل خود بدون اينكه بدانند، خدا را ياد مي كنند.

ظاهر شدن توحيد فطري در تمام انسانها يكسان است. حتي كافران كه به ظاهر منكر وجود خداي متعال مي باشند در نهانخانه ي دل خود، به سوي خدا گرايش دارند و اين ناشي از همان سخني است كه خداوند متعال در عالم الست از انسان ها سؤال فرموده است:

كه آيا من پروردگار شما نيستم، همه گفته اند: بلي تو خداي ما هستي.

هيچ كس را قدرت انكار چنين پيماني نيست اگر چه اين پيمان زباني باشد.

بر اين اساس، تا زماني كه انسان به خدا احساس نياز نداشته باشد، به خدا نزديك نخواهد شد؛ زيرا انسان زماني مي تواند به خدا نزديك شود، كه با تمام وجود به او نيازمند باشد و همواره خود را محتاج او بداند.



[ صفحه 76]




پاورقي

[1] كل مولود يولد علي الفطرة حتي يكون ابواه يهودانه و ينصرانه (الحديث، ج 2، ص 377).

[2] من دخل هذا الدين بالرجال اخرجه منه الرجال كما ادخلوه فيه، و من دخل فيه بالكتاب و السنة زالت الجبال قبل ان يزول (بحارالانوار، ج 2، ص 105).

[3] نعم فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سيذكرونه و لولا ذلك لم يدر احد من خالقه و رازقه فمنهم من اقر بلسانه في الذر و لم يؤمن بقلبه فقال الله «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل» (تفسير الميزان، ج 16، ص 221).

[4] كل مولود يولد علي الفطرة يعني علي المعرفة بان الله عزوجل خالقه كذالك قوله: «و لئن سالتهم من خلقهم ليقولن الله» (اصول وافي، ج 1، ص 87).

[5] ادعوا الي الله علي بصيرة انا و من اتبعني، و ادعوا الي من اذا اصابك ضر فدعوته كشفه عنك، و ان استعنت به و انت مكروب اعانك و ان سالته و انت مقل اغناك (تحف العقول، ص 69).

[6] اصول وافي، ج 1، ص 89.

[7] اما تري الانسان اذا عرض له وجع، خضع و استكان و رغب الي ربه في العافية و بسط يديه بالصدقة (بحارالانوار، ج 3، ص 88).

[8] ان «آه» اسم من اسماء الله عزوجل فمن قال: «آه» فقد استغاث بالله تبارك و تعالي. (معاني الاخبار، ج 2، ص 327).


بازگشت