خشوع


يكي از اموري كه از براي سالك در جميع عبادات، خصوصا نماز - كه سرآمد همه ي عبادات است و مقام جامعيت دارد - لازم است، خشوع است. و حقيقت آن عبارت است از خضوع تام ممزوج با حب يا خوف. و آن حاصل شود از ادارك عظمت و سطوت و هيبت جمال و جلال. و تفصيل اين اجمال آن است كه قلوب اهل سلوك به حسب جبلت و فطرت مختلف است.

پاره اي از قلوب، عشقي و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجه به جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوك ادراك ظل جميل يا مشاهده ي اصل جمال كنند، عظمت مختفيه در سر جمال آنها را محو كند و از خود بي خود نمايد. چون در هر جمالي جلالي مختفي و در هر جلالي جمالي مستور است پس، هيبت وعظمت و سطوت جمال، آنها را فرو گيرد و حالت خشوع در مقابل جمال محبوب براي آنها دست دهد. اين حالت در اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمكين حالت



[ صفحه 19]



انس رخ دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت، مبدل به انس و سكينه شود و حالت طمأنينه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خليل الرحمن عليه السلام چنين بوده.

و پاره اي از قلوب، خوفي و از مظاهر جلالند. آنها هميشه ادراك عظمت و كبريا و جلال كنند و خشوع آنها خوفي باشد؛ و تجليات اسماء قهريه و جلاليه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت يحيي - علي نبينا و آله و عليه السلام - چنين بوده. پس خشوع، گاهي ممزوج با حب است و گاهي ممزوج با خوف و وحشت است، گر چه در هر حبي وحشتي و در هر خوفي حبي است.

و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراك عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با اين حال از نور مشاهدات محروميم، ناچار بايد در صدد تحصيل خشوع از طريق علم يا ايمان برآييم. (قد افلح المؤمنون الذين هم في صلاتهم خاشعون). [1] خشوع در نماز را از حدود و علائم ايمان قرار داده؛ پس هركس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ي ذات مقدس حق از زمره ي اهل ايمان خارج است. و نمازهاي ماها كه مشفوع با خشوع نيست از نقصان ايمان يا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غير از ايمان است، از اين جهت اين علمي كه به حق و اسماء و صفات او و ساير معارف الهيه در ما پيدا مي شود غير از ايمان است.

شيطان به شهادت ذات مقدس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلك كافر است؛ (خلقتني من نار و خلقته من طين) [2] گويد، پس حق تعالي و خالقيت او را مقر است؛ (انظرني الي يوم يبعثون) [3] گويد، پس معاد را معتقد است؛ علم



[ صفحه 20]



به كتب و رسل و ملائكه دارد، با اين وصف خداوند او را كافر خطاب كرده و از زمره ي مؤمنين خارج فرموده.

پس اهل علم و ايمان از هم ممتازند، هر اهل علمي اهل ايمان نيست. پس بايد، پس از سلوك علمي خود را در سلك مؤمنين داخل كند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق - جلت عظمته - را به قلب برساند تا قلب خاشع شود. و الا مجرد علم، خشوع نمي آورد؛ چنانچه مي بينيد در خودتان كه با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حق، قلب شما خاشع نيست.

سالك طريق آخرت - خصوصا با قدم معراج صلوتي - لازم است قلب خود را با نور علم و ايمان خاشع كند و اين رقيقه ي الهيه و بارقه ي رحمانيه را در قلب، هر اندازه ممكن است متمكن نمايد بلكه بتواند در تمام نماز حفظ اين حالت را بنمايد. و حالت تمكن و استقرار در اول امر گر چه براي امثال ماها قدري صعب و مشكل است ولي با قدري ممارست و ارتياض قلب، امري است بسي ممكن.

عزيزم! تحصيل كمال و زاد آخرت، طلب و جديت مي خواهد و هر چه مطلوب بزرگ تر باشد جديت در راه آن سزاوارتر است؛ البته معراج قرب الهي و مقام تقرب جوار رب العزة با اين حال سستي و فتور و سهل انگاري دست ندهد؛ مردانه بايد قيام كرد تا به مطلوب رسيد.

شما كه ايمان به آخرت داريد، و آن نشئه را نسبت به اين نشئه طرف قياس نمي دانيد چه در جانب سعادت و كمال يا در جانب شقاوت و وبال. چه كه آن نشئه عالم ابدي دائمي است كه موت و فنا ناپذير است، سعيدش در راحت و عزت و نعمت هميشه ايست آن هم راحتي كه در اين عالم شبيه ندارد، عزت و سلطنتي الهي كه در اين نشئه نظير ندارد،



[ صفحه 21]



نعمت هايي كه در متخيله ي كسي خطور ننموده است.

و همين طور در جانب شقاوت آن كه عذاب نقمت و وبالش در اين عالم نظير و مثل ندارد، و راه وصول به سعادت، اطاعت رب العزة است. و در بين اطاعات و عبادات هيچ يك به مرتبه ي اين نماز كه معجوني است جامع الهي كه متكفل سعادت بشر است و قبولي آن موجب قبولي جميع اعمال است نمي باشد، پس بايد در طلب آن جديت تام نماييد و از كوشش مضايقه نكنيد و در راه آن تحمل مشاق نماييد، با آنكه مشقت هم ندارد. بلكه اگر چندي مواظبت كنيد و انس قلبي حاصل شود، در همين عالم از مناجات با حق لذت ها مي بريد كه با هيچ يك از لذات اين عالم طرف نسبت نيست؛ چنانچه از مطالعه ي احوال اهل مناجات با حق، اين مطلب روشن شود.


پاورقي

[1] همانا رستگار شدند مؤمناني كه در نمازشان خاشع اند. سوره ي مؤمنون (23): آيات 1 و 2.

[2] مرا از آتش و او را از گل آفريده اي. سوره ي اعراف (7)، آيه ي 12.

[3] مرا تا روزي كه برانگيخته شوند مهلت ده. سوره ي اعراف (7): آيه 14.


بازگشت