تفسير آيه ي شريفه ي تنزل الملائكة و الروح فيها ... با بيان چند امر: ذكر صنوف ملائكة و اشاره به حقيقت آنها (تجرد يا تجسم)


قوله تعالي: تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر در اين آيه ي شريفه مطالبي است كه به طريق اجمال بعضي از آن را مذكور مي داريم.

امر اول در ذكر صنوف ملائكة الله تعالي و اشاره ي به حقيقت آنها علي الاجمال. بدان كه بين محدثين و محققين اختلاف است در تجرد و تجسم ملائكة الله. كافه ي حكماء و محققين و بسياري از محققين فقهاء قائل به تجرد آنها و تجرد نفس ناطقه شدند، و بر آن برهانهاي متين اقامه فرمودند. و از بسياري از روايات و آيات شريفه نيز استفاده ي تجرد شود؛ چنانچه محدث محقق، مولانا محمدتقي مجلسي، پدر بزرگوار مرحوم مجلسي، در شرح فقيه، در ذيل بعضي روايات فرموده است كه اين دلالت كند بر تجرد نفس ناطقه. [1] .

و بعضي از محدثين بزرگ قائل به عدم تجرد شدند. و غايت آنچه دليل



[ صفحه 339]



آورده اند اين است كه قول به تجرد منافي با شريعت است؛ و تصريح نموده اند به اين كه مجردي جز ذات مقدس حق نيست. و اين كلام بسيار ضعيفي است؛ زيرا كه عمده ي نظر آنها دو امر شايد باشد: يكي، قضيه ي حدوث زماني عالم، كه توهم شده مجرد بودن موجودي جز حق با آن منافي است. و يكي، فاعل مختار بودن حق تعالي است، كه گمان نمودند با تجرد عالم عقل و ملائكة الله مخالف است. و اين هر دو مسئله از مسائل معنونه است در علوم عاليه. و عدم تنافي اين قبيل مسائل با موجود مجرد به وضوح پيوسته. بلكه قول به عدم تجرد نفوس ناطقه و عالم عقل و ملائكة الله با بسياري از مسائل الهيه و كثيري از عقايد حقه منافي است، كه اكنون مجال بيان آنها نيست. و حدوث زماني عالم، به آن طور كه اين دسته گمان نمودند، منافي با اصل مسئله ي حدوث زماني است، فضلا از آن كه با بسياري از قواعد الهيه نيز مخالف است.

و حق در نزد نويسنده موافق با عقل و نقل آن است كه از براي ملائكة الله اصنافي است كثيره، كه بسياري از آنها مجردند و بسياري از آنها جسماني برزخي هستند - و ما يعلم جنود ربك الا هو. [2] و اصناف آنها به حسب تقسيم كلي آن است كه گفته اند موجودات ملكوتيه بر دو قسم است: يكي آن كه تعلق به عالم اجسام ندارد، نه تعلق حلولي و نه تعلق تدبيري. و ديگر آن كه به يكي از اين دو وجه تعلق داشته باشد.

و طايفه ي اولي دو قسمند:

يك قسم آنان كه به آنها ملائكه ي «مهيمه» گويند. و آنها آنانند كه مستغرق در جمال جميل و متحير در ذات جليل مي باشند و از ديگر خلايق غافل و به ديگر موجودات توجه ندارند.

و در اولياء خدا نيز يك طايفه هستند كه چنين مي باشند. و چنانچه ما مستغرق بحر ظلماني طبيعت هستيم و از عالم غيب و ذات ذوالجلال، با آن



[ صفحه 340]



كه ظاهر بالذات و هر ظهوري پرتو ظهور او است، بكلي غافل هستيم، آنها از عالم و هر چه در او است غافل و به حق و جمال جميل او مشغولند. و در روايت است كه خداوند مخلوقاتي دارد كه نمي توانند خداوند آدم و ابليس را خلق فرموده. [3] .


پاورقي

[1] از جمله در ذيل روايتي از امام صادق عليه السلام (اذا قبضت الروح فهي مطلقة فوق الجسد...) چنين نوشته است: و هذا الخبر و الخبر الذي يجي ء بعده و ما ماثلهما من الاخبار الكثيرة و غيرها من الاخبار بالغة حد التواتر و ظواهر الآيات تدل علي المعاد الروحاني، و هو بقاء النفس بعد خراب البدن... روضة المتقين، ج 1، ص 492.

[2] «از لشگريان پروردگارت غير او آگاه نيست.» (مدثر / 31).

[3] علم اليقين، ج 1، ص 250. كافي (روضه)، ص 231، حديث 301.


بازگشت