تنبيه عرفاني جامعيت و اكمل و اشرف بودن اسلام و قرآن و بيان اينكه سوره ي شريفه ي «توحيد» نيز از جوامع كلم و براي هر گروهي به نوعي قابل استفاده است


بدان كه كلام هر متكلم جلوه ي ذات او است به حسب مقام ظهور؛ و بروز ملكات باطنه ي او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج الفاظي. چنانچه اگر قلبي نوراني و صافي از الواث و كدورات عالم طبيعت شد، كلام او نيز نوراني بلكه نور خواهد بود؛ و همان نورانيت قلب جلوه در كسوه ي الفاظ مي نمايد. و در شأن ائمه ي هدي وارد شده است: كلامكم نور. [1] و وارد



[ صفحه 309]



است: لقد تجلي في كلامه لعباده. [2] و در نهج البلاغه است: انما كلامه فعله؛ [3] و فعل جلوه ي ذات فاعل مي باشد بي «كلام». و اگر قلبي ظلماني و مكدر شد، فعل و قول او نيز ظلماني و مكدر شود: مثل كلمة طيبة كشجرة طيبة... و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة. [4] .

و چون ذات مقدس حق جل وعلا به حسب كل يوم هو في شأن، [5] در كسوه ي اسماء و صفات تجلي به قلوب انبياء و اولياء كند، و به حسب اختلاف قلوب آنها تجليات مختلف شود، و كتب سماويه كه به نعت ايحاء به توسط ملك وحي، جناب جبرئيل، بر قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف اين تجليات و اختلاف اسمائي كه مبدئيت براي آن دارد مختلف شود - چنانچه اختلاف انبياء و شرايع آنها نيز به اختلاف دول اسمائيه است - پس، هر اسمي كه محيط تر و جامعتر است،دولت اومحيط ترونبوتتابعه ياو محيط تر وكتابنازلازاو محيط تروجامعتراست،و شريعت تابعه ي او محيط تر و بادوام تر است. و چون نبوت ختميه و قرآن شريف و شريعت آن سرور از مظاهر و مجالي، يا از تجليات و ظهورات، مقام جامع احدي و حضرت اسم الله الاعظم است، از اين جهت محيط ترين نبوات و كتب و شرايع و جامعترين آنها است، و اكمل و اشرف از آنها تصور نشود؛ و ديگر از عالم غيب به بسيط طبيعت علمي بالاتر يا شبيه به آن تنزل نخواهد نمود؛ يعني، آخرين ظهور كمال علمي كه مربوط به شرايع است همين، و بالاتر از اين امكان نزول در عالم ملك ندارد؛ پس، خود رسول ختمي صلي الله عليه و آله اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است، و نبوت او نيز اتم نبوات ممكنه و



[ صفحه 310]



صورت دولت اسم اعظم است كه ازلي و ابدي است. و كتاب نازل به او نيز از مرتبه ي غيب به تجلي اسم اعظم نازل شده؛ و از اين جهت، از براي اين كتاب شريف احديت جمع و تفصيل است و از «جوامع كلم» است، [6] چنانچه كلام خود آن سرور نيز از جوامع كلم بوده. و مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، يا كلام آن سرور، آن نيست كه كليات و ضوابط جامعه بيان فرمودند - گرچه به آن معني نيز احاديث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است - بلكه جامعيت آن عبارت از آن است كه چون براي جميع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشري نازل شده و رافع تمام احتياجات اين نوع است، و حقيقت اين نوع چون حقيقت جامعه است و واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكي تا اعلي مراتب روحانيت و ملكوت و جبروت، و از اين جهت افراد اين نوع در اين عالم اسفل ملكي اختلافات تامه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافي كه در افراد اين نوع است در هيچ يك از افراد موجودات نيست - اين نوع است كه شقي در كمال شقاوت و سعيد در كمال سعادت دارد، اين نوع است كه بعضي از افراد آن از جميع انواع حيوانات پست تر و بعضي افراد آن از جميع ملائكه ي مقربين اشرف است - بالجمله، چون افراد اين نوع در مدارك و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طوري نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجه اي كه از علم دارد از آن استفاده مي كند. مثلا، از آيه ي شريفه ي لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا [7] در عين حال كه اهل عرف و اهل ادب و لغت چيزي مي فهمند، علماء كلام طور ديگر استفاده مي كنند، و فلاسفه و حكما طور ديگر، و عرفا و اولياء طور ديگر استفاده مي نمايند. اهل عرف از آن، بيان خطابي به حسب ذوق خود مي فهمند؛ مثلا مي گويند دو سلطان در يك



[ صفحه 311]



مملكت نگنجد و دو رئيس در يك طايفه موجب فساد شود و دو كدخدا در يك ده اسباب اختلاف و كشاكش و نزاع شود؛ و اگر در عالم نيز دو خدا بود، فساد و تنازع و اختلاف و تشاجر مي شد؛ و چون نيست، اين اختلاف و نظام سماوات و ارض محفوظ است؛ پس، مدبر عالم يكي است. و متكلمين از آن استفاده ي برهان تمانع كنند. و فلاسفه و حكماء از آن برهان متين حكمي اقامه كنند از راه الواحد لا يصدر منه الا الواحد؛ و الواحد لا يصدر الا من الواحد. [8] و اهل معرفت نيز از راه آن كه عالم مرآت ظهور و مجلاي تجلي حق است،به طور ديگر استفاده ي وحدانيت كنند، الي غير ذلك كه بيان هر يك به طول انجامد.

و چون اين مقدمه معلوم شد، بدان كه سوره ي شريفه ي قل هو الله احد چون ساير قرآن از «جوامع كلم» است، و از اين جهت هر كس به طوري از آن استفاده كند؛ چنانچه علماء ادب و ظاهر ضمير هو را ضمير شأن، و الله را علم ذات، و احد را به معني «واحد» يا مبالغه در وحدت دانند؛ يعني، خدا يكي است؛ يا شريك در الهيت ندارد؛ يا ليس كمثله شي ء؛ [9] يا در الهيت و قدم ذاتي شريك ندارد؛ يا افعال او واحد است؛ يعني، همه بر طبق صلاح و احسان است، جر نفعي براي خود نكند. و خدا «صمد» است، يعني سيد بزرگواري است كه در حوائج مرجع مردم است؛ يا «صمد» است، يعني جوف ندارد، و چون جوف ندارد، پس تولد از او چيزي نشود. و او خود متولد از چيزي نشود؛ واحدي نظير و شبيه آن نيست. و اين بياني است عرفي عاميانه در مقابل كفار كه خدايان چندي داشتند كه همه موصوف به صفات امكانيه بوده؛ پيغمبر اكرم مأمور شد كه به آنها بفرمايد خداي ما مثل خداي شما نيست، بلكه اوصاف او چنين اوصافي است كه مذكور شد.

اين تفسير اين سوره است به طريق عرف و عادت. و اين براي يك طايفه



[ صفحه 312]



است؛ و منافات ندارد كه معنائي يا معاني دقيق تري از براي آن باشد؛ چنانچه بعضي از آن را ذكر نموديم.


پاورقي

[1] عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 277، زيارت «جامعه ي كبيره».

[2] «همانا خداوند در كلام خود بر بندگانش جلوه نموده است.» بحارالانوار، ج 89، ص 107.

[3] «همانا كلام او فعل اوست.» نهج البلاغة، فيض الاسلام، ص 737، خطبه ي 228.

[4] «مثل كلمه ي طيبه مثل درختي پاكيزه است.» مقتبس از آيه ي 24 سوره ي ابراهيم. «و مثل كلمه ي خبيثه مثل درختي پليد است...». (ابراهيم / 26).

[5] پاورقي 521.

[6] اشاره است به روايت نبوي: و اعطيت جوامع الكلم. الخصال، باب 5، حديث 56.

[7] اگر در آن دو (آسمان و زمين) جز خدا خداياني ديگر بود همانا آسمان و زمين تباه مي شدند.» (انبياء / 22).

[8] «از يكي جز يكي صادر نمي شود و يكي جز از يكي صدور نيابد.» قاعده اي است در فلسفه. الاشارات و التنبيهات، (شرح خواجه نصير)، ج 3، ص 122. الاسفار الاربعة، ج 2 ص 204، فصل 13.

[9] «همانند او چيزي نيست.» (شوري / 11).


بازگشت