بيان مراتب طهور معنوي


بدان كه انسان تا در عالم طبيعت و منزلگاه ماده ي هيولاني است، در تحت تصرفات جنود الهيه و جنود ابليسيه است. و جنود الهيه جنود رحمت و سلامت و سعادت و نور و طهارت و كمال است؛ و جنود ابليس در مقابل آنها است. و چون جهات ربوبيه غلبه بر جهات ابليسيه دارد، در بدو فطرت انسان را نورانيت و سلامت و سعادتي است فطري الهي؛ چنانچه در احاديث شريفه صراحتا و در كتاب شريف الهي اشارتا بيان آن شده. [1] و تا انسان در اين عالم است با قدم اختيار مي تواند خود را در تحت تصرف يكي از آن دو قرار دهد. پس، اگر از اول فطرت تا آخر ابليس را در آن تصرفي نبود، انسان الهي لاهوتي است كه سر تا پايش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نور حق است و جز به حق توجه نكند و قواي باطنه و ظاهره اش نوراني و طاهر است و جز حق در آنها تصرف نكند؛ ابليس را از آن حظي نباشد و جنود او را در او تصرفي نبود. و همچو موجود شريفي طاهر مطلق و نور خالص است و ماتقدم



[ صفحه 60]



و ماتأخر ذنوب او مغفور است [2] ، و صاحب فتح مطلق است و داراي مقام عصمت كبري است بالاصاله و ديگر معصومين به تبعيت آن ذات مقدس داراي آن مقامند. و آن حضرت داراي مقام خاتميت است، كه كمال علي الاطلاق است؛ و چون اوصياء او از طينت او منفصل و با فطرت او متصلند، صاحب عصمت مطلقه به تبعيت او هستند و آنها را تبعيت كامله است. و اما بعضي معصومين از انبياء و اولياء عليهم السلام صاحب عصمت مطلقه نيستند و از تصرف شيطان خالي نمي باشند؛ چنانچه توجه آدم عليه السلام به شجره از تصرفات ابليس بزرگ است كه ابليس الابالسه است؛ با آنكه آن شجره شجره ي بهشتي الهي بوده، با اين وصف داراي كثرت اسمائي است كه منافي با مقام آدميت كامله است. و اين يكي از معاني يا يكي از مراتب شجره ي منهيه است.

و اگر نور فطرت به قذارات صوريه و معنويه آلوده شد، به مقدار آلودگي از بساط قرب و حضرت انس مهجور گردد تا آنجا رسد كه نور فطرت بكلي منطفي گردد و مملكت يكسره مملكت شيطاني شود و ظاهر و باطن و سروعلن او در تصرف شيطان آيد. پس، شيطان قلب و سمع و بصر و دست و پاي او شود و جميع اعضاي او شيطاني شود. و اگر كسي - و العياذ بالله - بدين مقام رسيد، شقي مطلق شود و روي سعادت هرگز نبيند. و بين اين دو مرتبه مقامات و مراتبي است كه جز حق تعالي كس نتواند احصاء آنها را كند. و هر كس به افق نبوت نزديك باشد، از اصحاب يمين است؛ و هر كس به افق شيطنت نزديك است، از اصحاب يسار است.

و بايد دانست كه پس از آلودگي فطرت، تطهير آن ممكن است. و تا انسان در اين نشأه است، خروج از تصرف شيطان براي او مقدور و ميسور است و وارد شدن در حزب ملائكة الله، كه جنود رحماني الهي هستند، ميسر است. و حقيقت جهاد نفس، كه به فرموده ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله



[ صفحه 61]



از جهاد اعداء دين افضل است و آن جهاد اكبر است، [3] همان خارج شدن از تصرف جنود ابليس و وارد شدن در تحت تصرف جنود الله است.

پس، اول مرتبه ي طهارت متسنن شدن به سنن الهيه و مؤتمر شدن به اوامر حق است.

و مرتبه ي دوم، متحلي شدن به فضائل اخلاق و فواضل ملكات است.

و مرتبه ي سوم، طهور قلبي است؛ كه آن عبارت است از تسليم نمودن قلب را به حق. و پس از اين تسليم، قلب نوراني شود، بلكه خود از عالم نور و درجات نور الهي گردد، و نورانيت قلب به ديگر اعضاء و جوارح و قواي باطنه سرايت كند و تمام مملكت نور و نور علي نور شود تا كار به جايي رسد كه قلب الهي لاهوتي شود و حضرت لاهوت در تمام مراتب باطن و ظاهر تجلي كند؛ و در اين حال، عبوديت بكلي فاني و مختفي شود و ربوبيت ظاهر و هويدا شود؛ و در اين حال، قلب سالك را طمأنينه و انسي دست دهد و همه ي عالم محبوب او شود و جذبات الهيه برايش دست دهد و خطايا و لغزشها در نظرش مغفور شود و در ظل تجليات حبي مستور گردد و بداياي ولايت براي او حاصل شود و لياقت ورود در محضر انس پيدا كند. و پس از اين منازلي است كه ذكر آن مناسب با اين اوراق نيست.


پاورقي

[1] از جمله آيه ي شريفه ي فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها... (روم / 30). و رجوع شود به روايات بحارالانوار، ج 3، ص 276، و ج 64، ص 130. و التوحيد، ص 328، باب 53.

[2] اشاره است به آيه ي شريفه ي ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تأخر (فتح / 2).

[3] بحارالانوار، ج 67، ص 65، و ج 19، ص 182.


بازگشت