عدم حضور قلب ناشي از سستي ايمان به حيات اخروي و عدم احساس احتياج بدان


ولي عمده در اين باب حس احتياج است كه آن در ما كمتر است؛ قلب ما باور نكرده كه سرمايه ي سعادت عالم آخرت و وسيله ي زندگاني روزگارهاي غيرمتناهي نماز است. ما نماز را سربار زندگاني خود مي شماريم و تحميل و تكليف مي دانيم. حب به شي ء از ادراك نتايج آن پيدا مي شود؛ ما كه حب به دنيا داريم براي آن است كه نتيجه ي آن را دريافتيم و قلب به آن ايمان دارد و لهذا در كسب آن محتاج به دعوت خواهي و وعظ و اتعاظ نمي باشيم. آنهايي كه گمان كردند نبي ختمي و رسول هاشمي صلي الله عليه و آله دعوتش داراي دو جنبه است: دنيائي و آخرتي، و اين را مايه ي سرافرازي صاحب شريعت و كمال نبوت فرض كرده اند، از ديانت بي خبر و از دعوت و مقصد نبوت عاري و بري هستند. دعوت به دنيا از مقصد انبياء عظام بكلي خارج، و حس شهوت و غضب و شيطان باطن و ظاهر براي دعوت به دنيا كفايت مي كنند، محتاج به بعث رسل نيست - اداره ي شهوت و غضب قرآن و نبي لازم ندارد.


بازگشت