صداي مناجات نيمه شب
شهيد محراب، ملا محمدتقي برغاني قزويني مي گويد:
روزي مرحوم شيخ جعفر كاشف الغطاء وارد قزوين شد و در منزل يكي از بزرگان، رحل اقامت افكند. در آن منزل، باغي نيز وجود داشت. وقت خواب فرا رسيد و همه خوابيدند و من هم در گوشه ي آن باغ خوابيدم. چون پاسي از شب گذشت، شنيدم شيخ مرا
[ صفحه 184]
صدا مي زند و مي گويد: برخيز و نماز شب به جاي آور. عرض كردم؛ بلي برمي خيزم. شيخ رد شد و من دوباره خوابيدم. ناگهان صدايي به گوشم خورد، به دنبال آن روانه شدم وقتي به نزديك جائي كه سر و صدا مي آمد رسيدم ديدم جناب شيخ به تضرع و گريستن و مناجات مشغول است و صداي ايشان چنان در من اثر گذاشته كه از آن شب تاكنون كه 25 سال مي گذرد هر شب بر مي خيزم و به مناجات مشغول مي شوم. [1] .
[ صفحه 187]
پاورقي
[1] قصص العلماء، ص 189.