اثر تربيتي نماز شب


شبي دزدي به خانه شيخ احمد خضرويه رفت و بسيار بگشت هيچ نيافت شيخ آواز داد: اي جوان دلو برگير و آب از چاه بركش و طهارت كن و به نماز مشغول شو و تا روز چيزي به تو دهم تا محروم نگردي. دزد همچنان كرد چون روز شد خواجه صد دينار بياورد. به دزد داد و فرمود: اين جزاي عبادت يك شب نماز تست. دزد را حالتي پديد آمده و لرزه بر اندامش افتاد و گفت: زر قبول نمي كنم مرا به راه خدا راهنمائي كن كه دولت لازوال از درگاه لايزال حاصل كنم شيخ او را مريد كرد و يكي از اولياي حق شد. [1] .


پاورقي

[1] داستان عارفان ص 161.


بازگشت