اقامه ي نماز در كلاس


برادر موسي بخشايش، از توپخانه ي سپاه چنين نقل مي كند:

قبل از انقلاب بود. در دبيرستان اجازه نمي دادند نماز بخوانيم.



[ صفحه 160]



جايي هم براي اين كار نبود. با چند نفر بچه ها پنهاني گوشه ي كلاس روزنامه پهن مي كرديم، و نمازمان را همان جا مي خوانديم. يك تكه مهر هم هميشه همراهمان بود. زنگهاي تفريح، گوشه ي كلاس مي شد ميعادگاهمان.

يك روز كه مشغول نماز ظهر بودم، يك دفعه پشت گردنم شروع كرد به تير كشيدن، كمي پرت شدم به جلو، اما توجهي نكردم و نماز را ادامه دادم تا تمام شد.

چرا داري نماز مي خواني؟ چرا توي مدرسه اغتشاش به پا مي كني؟

مديرمان بود، برافروخته بود و عصباني.

چيزي نگفتم، تنها نگاهش مي كردم. به خاطر همين، يك هفته از مدرسه بيرونم كردند. [1] .


پاورقي

[1] پيشاني سوخته، ص 50.


بازگشت