حرف (ط)


طالبي، مينا

استان: چهارمحال و بختياري

شهرستان: اردل

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: نماز در نهج البلاغه

موضوع: نماز در نهج البلاغه

قالب: تحليلي

«او كه برتر از وصف، برتر از انديشه و والاتر از جوهر كلام بود. او كه باشگفتي شكوفيد و با معياري ديگر زيست و به گونه اي ديگر ماند و با حالتي برتر رفت. انساني كه شكوه و استواري كوه، نرم خويي و زلالي آب، خروشندگي صاعقه، گرمي آفتاب، گستردگي درياها و ابهام و هيمنه ي بيشه زاران و جنگل هاي انبوه، سادگي و صافي كوير و پاكي ملكوت خدا، همه و همه را يكجا در وجود خويش داشت... شگفت زاده شد، شگفت زيست و شگفت از چشم ما رفت.»

اين پژوهش در 4 بخش تنظيم شده است:

- بخش اول؛ آشنايي با نهج البلاغه

- بخش دوم؛ از علي (ع) مي گويند

- بخش سوم؛ نماز از ديدگاه نهج البلاغه

- بخش چهارم؛ دنيا از ديدگاه نهج البلاغه

«طالبي»، پژوهش خويش را از آثاري ارزش مند، هم چون دنيا در نهج البلاغه، پرتوي از نهج البلاغه، علي از زبان علي (ع)، پرتوي از انوار نهج البلاغه، معارفي از نماز، تفسير نماز، سيري در نهج البلاغه، اخلاق و خودسازي، نماز چيست؟، شگفتي هاي نهج البلاغه، نهج البلاغه از ديدگاه قرآن، داستانهاي نماز، نماز از ديدگاه قرآن و حديث و برخي منابع ديگر، گرد آورده، آن را با احاديثي خواندني از امام علي (ع) زينت بخشيده است.



[ صفحه 54]



طاهرفر، قربانعلي

استان: آذربايجان شرقي

شهرستان: تبريز

تاريخ تولد: 1351

ميزان تحصيلات: كارداني

عنوان اثر: آن گاه كه نماز مي خوانم

موضوع: آن گاه كه نماز مي خوانم

قالب: تحليلي- ادبي

«هديه ي پدر»، عنوان تنها داستان كوتاه اين مجموعه است؛ زيبا و خواندني: «هميشه همين جور بود. صبح كه از خواب بلند مي شد، يكراست به طرف عكس روبه روي رختخوابت مي رفتي. دلت براي پدر، خيلي تنگ مي شد. مدت زيادي نبود كه خبر شهادت پدر را آورده بودند. مقابل عكس پدر مي ايستادي. نگاهش مي كردي. لبخند مي زدي. جواب، لبخند پدر بود، كه به تو مي زد. تكيه داده بود به خمپاره انداز، و نگاهت مي كرد.

نگاهش كه مي كردم، دلم به تاپ و توپ مي افتاد. دلم برايش يه ذره شده بود. لب هايم را به صورتش مي چسباندم؛ تمام صورتش و مي گفتم: بابا! خيلي دوستت دارم.

و مادر، كه اين حرف تو را مي شنيد، باز هم چشم هايش باراني مي شد. روزها سپري شد. نزديك يك سال از شهادت پدر مي گذشت، ولي دلتنگي تو براي پدر، مثل همان روزهاي اول شهادت بود.

شيرين بود، با پدر، حرف زدن. عكس را پيش رويم كه مي گذاشتم، نفس هاي پدر را حس مي كردم. هر چيز تازه اي را به پدر، نشان مي دادم، خوشحال مي شد. لبخندي مي زد و من هم لبخند مي زدم.



[ صفحه 55]



بالأخره رفتي مدرسه. از وقتي پايت را به آن جا گذاشتي، مادر از دستت آسايش نداشت. هر روز خواهش مي كردي. سماجت مي كردي. مي خواستي مادر، نماز خواندن را به تو ياد بدهد. ولي نمي دانم چرا مادر از اين كار طفره مي رفت. بعيد بود. هيچ كس اجازه نداشت نماز خواندن را به تو ياد بدهد... ولي نمي دانم چطور شد. مادر در گوشت چه زمزمه اي كرد، كه ساكت شدي. خيلي دلم مي خواست بدانم به تو، چه گفت...

نمره هاي بيست، هيچ كدام دلم را خوش نمي كرد. فقط به يك چيز مي انديشيدم؛ به قول مادر... انتظار، خيلي سخت بود. چگونه ممكن بود بابا، نماز خواندن را به من ياد بدهد...

وقتي از دست مادر گرفتم، دست هايم مي لرزيد. تمام بدنم تب كرده بود. يك بسته بود و يك نامه...»

مطمئن هستم، شما مي خواهيد «نامه» را، هم بخوانيد:

«فاطمه، دخترم، كوچكم! دوست داشتم به تنها دخترم، به فاطمه ي عزيزم، اولين نمازش را خودم ياد بدهم. فردا، شب عمليات است. يكي از بچه ها دوربين فيلم برداري دارد. از او خواهش كردم كمكم كند. اين نوار را، كه نوار نماز جماعت بچه ها در همين شب است، برايت مي فرستم...»



[ صفحه 56]



طاهري، آذر

استان: چهارمحال و بختياري

شهرستان: شهركرد

تاريخ تولد: 1358

ميزان تحصيلات: --

عنوان اثر: سرچشمه ي عطوفت

موضوع: گوناگون

قالب: تحليلي- ادبي

اين پژوهش در 6 فصل تنظيم شده است:

- فصل اول؛ راز حيات

- فصل دوم؛ ستاره در آسمان

- فصل سوم؛ پايگاه نمازگزاران در قرآن

- فصل چهارم؛ شب شعر در پرتو شمع سحر

- فصل پنجم؛ نماز عشق

- فصل ششم؛ تماشاي شقايق ها

«آن لحظه كه آدمي به كمال و شكوه بي نهايت آفريدگار جهان مي انديشد، سراپا شيفته ي او مي شود، و دل و جان به خضوع و خشوع و فروتني مي گرايد. با آهنگ فطرت و دلي آكنده از مهر و محبت و ديانت، سر تعظيم به زير آورده و حمد و تسبيح خداوند را به جاي مي آورد...»



[ صفحه 57]



طاهري، صنم

استان: چهارمحال و بختياري

شهرستان: شهركرد

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: روشنايي و تاريكي

موضوع: گوناگون

قالب: داستان بلند

اين مجموعه در 5 فصل تنظيم شده است:

- فصل اول؛ ظلمت و رهايي

- فصل دوم؛ باروت و باران

- فصل سوم؛ آينه ي مهر

- فصل چهارم؛ شقايق ها

- فصل پنجم؛ گل خاكي

«آيا گذرگاه عمر ما همه روزهاي تاريك و شب هاي بي روشنايي ست؟ مگر زندگي بشر، غير از رنج و اندوه و حسرت و نگراني و اين آرزوهاي انسان فريب، چيز ديگر نيست؟

مي گويند: «روزگار، به خوردن عمر ما، زنده است.» آيا غذاي روزگار، عمر چند روزه ي ماست و اگر ما نباشيم، روزگار نخواهد بود؟ ما كيستيم؟ ما چيستيم؟ ما را، بازيچه ي غم و درد و بلا، كه كرد و اسير شهوت و آرزو، كه خواست؟ ما را به چنگال زمانه، كه انداخت و گرفتاران را در چنگال زمانه ي عمرخوار، چه اختيار و چه اميدي ست؟

كساني كه شهوت و آز و كينه و حسد و خودپرستي و هزاران درد بي درمان اين بيچاره بشر را، ناديده مي گيرند و خود را از ديگران جدا و از بدي ها كنار مي شمرند و مي گويند: «كارها را به دست ما بدهيد، تا زمين را مثل بهشت برين كنيم.» اگر حيله گر و مردم فريب نباشند، ساده لوحند و خود فريب.



[ صفحه 58]



در اين دنيا، بدي بسيار است و شك نيست كه به تدبير و كوشش و تربيت و رياضت از آن مي توان كاست، اما بايد دانست كه تا طبع بشري تغيير نكند و ديو شهوت نميرد و فرشته ي رحمت در دل ها جاي نگيرد، بدي به كلي از بين نمي رود. نكته آن است كه حقيقت بيني را نبايد با بدبيني اشتباه كرد و خودفريبي و مردم فريبي و ملعبه كردن خلق را نبايد خوش بيني و اميدواري و اميدبخشي ناميد.»

«طاهري»، پژوهشي نيز با عنوان «سيماي مكتب» با مطالبي هم چون مراتب ذكر، عبادت چيست؟، گناه و دعا، طريقه ي عبادت، شرايط استجابت دعا، تفسير نماز، وظيفه ي نمازگزار، نماز در قرآن، نماز در نهج البلاغه، قصر هستي، در محضر عشق، از ابتدا تا انتها، زمزمه هاي عارفانه، حديث عشق، و احاديث آسماني، براي ما فرستاده است.



[ صفحه 59]



طاهري، فاطمه

استان: چهارمحال و بختياري

شهرستان: شهركرد

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: اسوه هاي آسماني

موضوع: پژوهشي درباره ي نماز رزمندگان

قالب: داستان كوتاه

اين مجموعه، آيينه اي است زلال و شفاف، كه جايگاه نماز را در جنگ تحميلي (8 سال دفاع مقدس) مي نماياند و در 5 فصل تنظيم شده است.

- فصل اول؛ قطره اي از دريا

- فصل دوم؛ درد عشق

- فصل سوم؛ تكيه گاه

- فصل چهارم؛ نيمه ي ديگر

- فصل پنجم؛ محافظ آسماني

فصل اول؛ خاطراتي از امام خميني (ره)، رهبر و راهنماي بسيجيان و شهدا؛ كه با نگاهي عميق مي توان به توجه و احترامي كه براي نماز شب، قائل بودند، پي برد.

فصل دوم؛ خاطراتي از شهيدان درباره ي نماز در سنگرها، مساجد: به ويژه نماز اول وقت. فصل سوم؛ خاطراتي از شهيدان درباره ي نماز شب و نقش آن در موفقيت رزمندگان اسلام. فصل چهارم؛ خاطراتي از نماز شب اسيران عشق و آزادگان سرافراز، در دوران اسارت.

فصل پنجم؛ خاطراتي از جانبازان درباره ي نماز شب.

فصل هاي اول، دوم، چهارم و پنجم - هر يك - داراي 5 خاطره، و فصل سوم شامل 12 خاطره است، كه «طاهري» همه را به مقام معظم رهبري؛ حضرت آيت الله خامنه اي (دام ظله) تقديم كرده است.



[ صفحه 60]



«هنگامي كه بچه ها، نماز شب مي خواندند، چند نگهبان تعيين مي كرديم، تا چنانچه مأموران آمدند، فورا به بچه ها اطلاع دهند. شايد برخي تصور كنند اسيران در طول روز، كاري نداشتند و راحت مي خوابيدند تا شب ها براي نماز برخيزند، اما واقعيت چيز ديگري بود. اگر كسي مي خواست بعدازظهر بخوابد، سزايش شلاق بود. در طول روز مطلقا از خواب، خبري نبود، بلكه بيگاري بود و كارهاي طاقت فرسا؛ و بيش تر به اين دليل كه شب ها بچه ها نتوانند از فرط خستگي، بيدار شوند.

اما نكته اين بود كه اسرا، هرچه بيش تر اذيت مي شدند، بيش تر به نماز روي مي آوردند. اگر «نماز شب»، لو مي رفت، عراقي ها بچه ها را يكي - يكي مي بردند و روي سرشان گوني مي انداختند و سپس با كابل، آن ها را مي زدند. اي كاش فقط با كابل بود، گاهي سربازها با ميله گرد آهني به جان بچه ها مي افتادند و پس از آن به وسيله ي دستگاه هاي مخصوصي، شوك الكتريكي مي دادند؛ به حدي كه اكثرا از شدت درد، بيهوش مي شدند.

موضوعي كه بسيار تعجب آور بود، اين كه آن ها پس از به هوش آمدن، بلافاصله نماز شكر مي خواندند، كه خدا طاقت تحمل شكنجه ها را به آنان داده است. اين جا بود كه مأموران، كلافه مي شدند و در مقابل عظمت آن ها كه با تن خون آلود و كبود، نماز مي خواندند، احساس ذلت و خواري مي كردند. بعضي از نگهبان ها، كاري نداشتند و مي رفتند، اما برخي ديگر هم چون گرازي زخم خورده، بدن مجروح بچه ها را زير لگد مي گرفتند.»



[ صفحه 61]



طاهري، فائزه

استان: تهران

شهرستان: تهران

تاريخ تولد: 1360

ميزان تحصيلات: ديپلم

عنوان اثر: نماز عشق

موضوع: گوناگون

قالب: داستان كوتاه

اين مجموعه، شامل 3 داستان كوتاه از دفاع مقدس است:

- داستان اول؛ عافيت

- داستان دوم؛ بابا ابراهيم

- داستان سوم؛ نماز عشق

«تا ظهر چيزي نمانده است. خورشيد در آسمان، خودنمايي مي كند. همه تشنه اند و آب، كم كم به آرزويي فراموش شده بدل مي شود.

- محمد جان! بزن؛ دارن مي آن.

- ندارم حاجي! ندارم.

و مرد، گر مي گيرد و سرخ مي شود. او مانده است و يك گروه يازده نفره. ديگر از مهمات خبري نيست. حالا آن ها مانده اند و يك صف تانك تيره. سكوت، لحظه اي ميانشان مي دود. بي سيم را روشن مي كند. فرياد مي زند:

- ما، هيچي نداريم؛ هيچي. كمكي بفرستيد.

و كسي پشت بي سيم مي گويد:

- معطلشان كنيد.

همه خسته اند: هر 10 نفر، و جواني كه گوشه اي به خواب رفته است... هيچ كس رمق ايستادن ندارد. صداي فرياد سنگ ها از زير تسمه ي بزرگ و بي احساس تانك شنيده مي شود. آسمان، فرياد مي كشد. خورشيد به وسط آسمان رسيده است. چشمانشان را



[ صفحه 62]



به آسمان مي دوزند. مي نشينند و تيمم مي كنند؛ روي خاك هايي كه مثل خاك كربلا، پاك است.

خورشيد مي درخشد و گرما، اوج مي گيرد. زمين، مقابل ديدگانشان مي رقصد. بدون كلمه اي كه بينشان رد و بدل شود. مرد مي ايستد مقابل مهر كربلايش و 9 نفر ديگر در سر صف، با فاصله پشت سرش مي ايستند. جوان، چشمانش را به سختي مي گشايد. هنوز خون از دستش جاري است و لبانش خشكيده و ترك خورده. خودش را پشت سر نمازگزاران مي كشد و مي نشيند.

ديگر، تانك ها به لبه ي خاكريز نزديك شده اند. زمين، اذان مي گويد و آب، فاجعه مي آفريند؛ فاجعه اي نزديك به كربلا، و خدا هر لحظه به زمينيان نمازگزار، نزديك مي شود... ديگر هيچ كس تشنه نيست؛ نه نمازگزاران و نه زمين! حالا ديگر، بوته هاي خار، هم آب نمي خواهند؛ كه امروز 12 اقيانوس، عشق را يكجا نوشيده اند.»



[ صفحه 63]



طاهري، فائزه

استان: تهران

شهرستان: تهران

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع راهنمايي

عنوان اثر: نماز در نهج البلاغه

موضوع: نماز در نهج البلاغه

قالب: تحليلي

اين مجموعه، گزيده اي از سيري در نهج البلاغه، فرهنگ نماز، چهل سخن، يكصد و چهارده نكته پيرامون نماز، كوثر كلام و... را به مخاطبان خود مي نماياند و در برگيرنده ي مطالبي هم چون ستايش خدا، ترسيم چهره ي عبادت در نهج البلاغه، تلقي نهج البلاغه از عبادت، راز و نياز با خدا هنگام رو به رو شدن با دشمنان، كاربرد صلوة و ذكر در نهج البلاغه و برخي موضوعات ديگر است.

«در نهج البلاغه، مطالب مربوط به اهل سلوك و عبادت، فراوان آمده است؛ به عبارت ديگر، ترسيم هايي از چهره ي عبادت و عبادت پيشگان شده است. گاهي سيماي عباد و سالكان از نظر شب زنده داري ها، خوف و خشيت ها، شوق و لذت ها، سوز و گدازها، آه و ناله ها و تلاوت قرآن ها ترسيم و نقاشي شده است؛ گاهي واردات قلبي و عنايات غيبي كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس، نصيب شان مي گردد، بيان شده است؛ گاهي تأثير عبادت از نظر گناه زدايي و محو آثار تيره ي گناهان، مورد بحث قرار گرفته است؛ گاهي به اثر عبادت از نظر درمان پاره اي بيماري هاي اخلاقي و عقده هاي رواني، اشاره شده است و گاهي ذكري از لذت ها و بهجت هاي خالص و بي شائبه و بي رقيب عباد و زهاد و سالكان راه، به ميان آمده است.»

گردآورندگان اين مجموعه، عبارت اند، از: - فائزه طاهري - عارف اسدي - صابر اسدي - راضيه اسدي.



[ صفحه 64]



طاهري، فرشته

استان: همدان

شهرستان: همدان

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: نماز

موضوع: گوناگون

قالب: تحليلي

فلسفه ي نيايش، پرستش، فلسفه ي عبادت، نشانه هاي مؤمن، نماز در آيينه ي تاريخ حيات انسان، معناي نماز، برخي آثار و فوايد نماز در روايات و احاديث، نماز در سخنان و آثار رهبر كبير انقلاب اسلامي (ره)، نماز در سخنان و آثار مقام معظم رهبري، شباهت نماز به احوال قيامت، حالات نمازگزار و رحمت خداوند، عناوين برخي موضوعات اين نوشتار است كه توسط گردآورندگان از منابعي هم چون راز نماز، فرهنگ نماز، پرتوي از اسرار نماز، هزار و يك نكته درباره ي نماز و تفسير نماز، گردآوري شده است.

در بخشي از «مقدمه» مي خوانيم:

«نماز، راز آفرينش هستي و معراج اهل ايمان است. اين چشمه ي جوشان معرفت، بهترين هديه ي الهي است كه دل و جان آدمي را آرامش مي بخشد و او را از ناپاكي و عصيان بازمي دارد. عبادت و پرستش پروردگار، يكي از مهم ترين ويژگي هاي اديان الهي است و نماز، قله ي عبادت هاست كه پيامبران برگزيده و امامان شيعه (ع) همواره به آن وصيت كرده اند.

نماز، ياديار و سرود سبز ديدار است كه جان آدمي را آرامش مي بخشد و او را همدوش عرشيان مي كند. اين هديه ي ناب آسماني، زمزمه ي دل نشين پرستش است كه در هنگامه ي وصال، شيفتگان حضرت دوست را به زيارت فرامي خواند و روح عطشناكشان را از شهد شهود، سيراب مي سازد. پرواز دل در فضاي قرب حق، جز با نماز و راز و نياز ممكن نيست.»



[ صفحه 65]



طاهري، مجيد

استان: فارس

شهرستان: فيروزآباد

تاريخ تولد: 1357

ميزان تحصيلات: --

عنوان اثر: نقش نماز در هويت يابي انسان مسلمان

موضوع: نقش نماز در هويت يابي انسان مسلمان

قالب: ادبي- تحليلي

«.. چرخ آفرينش به حركت افتاد و نسيم عشق، وزيدن گرفت؛ گهواره ي لرزان زمين، با كوه هاي سنگ، كه برسان ميخ در او كوفته شده اند، استوار گرديد و صلاي دلكش زندگي و غوغاي آشنايي، در فضاي خاموش دنيا منعكس شد.

ارواح آشفته به اهتزاز درآمدند و افسردگان بي حس و حال، به تكاپو و حركت، گرم شدند.

باري، جهان پديد آمد و زندگي، صورت گرفت.

و خداست كه مي نگارد صورت شما را، در رحم مادران؛ هرگونه اراده كند. خداي، جز ذات يكتا نيست، كه به هر كار، خواهد، توانا و به همه چيز تواناست...»

آغازه ي مجموعه ي «طاهري» و «غلامي» چنين است؛ مجموعه اي اديبانه و خواندني، زيبا و به ياد ماندني:

«برانگيخته شدن براي تعليم و تربيت، براي فهميدن و فهماندن دين، چيزي ست كه حس مي شود، شنيده مي شود، ولي وصف نمي شود، و آن علم است كه شخصيت هر كس بسته به علم اوست. به شرط آن كه آن علم در هويت آن فرد و جامعه، تأثيرگذار باشد، و اگر علمي نداشته باشد، قصه اش، قصه ي «بلعم باعورا»ست كه همه چيز داشت، ولي علم نداشت. راه داشت، ولي راهنما نداشت و نتوانست استفاده كند و به عمل وادارد.

علم، چندان كه بيش تر خواني



[ صفحه 66]



چون عمل در تو نيست، ناداني

نه محقق بود، نه دانشمند

چارپايي، بر او كتابي چند

آن تهي مغز را، چه علم و خبر

كه بر او هيزم است، يا دفتر؟!

پس، اي بشر! اي در همه حال عاجز و ضعيف! اي در پادشاهي و گدايي يكسان! اگر خود به داد خويش نرسي، كسي به فريادت نخواهد رسيد و اگر با تفكر و انديشه ي خويش بيدار نشوي، اندرز كسي، بيدار و آگاهت نمي كند.

پس، اي علم من! معناي هستي من! در اين جا، هر كاري بدون علم برايم هر چه هست، خشك است، مجسمه است و خاك است و شن است؛ سرد و بي روح است:

سر و برگ گل ندارم، به چه رو، روم به گلشن؟»

گردآورندگان با الهام و بهره گيري از قرآن عزيز، نهج البلاغه، خسي در ميقات، گلستان سعدي، حج، راز نماز، عبادت عاشقانه، قصه هاي نماز، گفتارهاي معنوي، تفسير حمد، آداب الصلوة، كنترل غرايز، منطق الطير، و بسياري منابع ديگر، مجموعه اي خواندني فراهم كرده اند.



[ صفحه 67]



طاهري، معصومه

استان: چهارمحال و بختياري

شهرستان: شهركرد

تاريخ تولد: 1362

ميزان تحصيلات: ديپلم

عنوان اثر: شهيدان نماز

موضوع: شهيدان نماز

قالب: داستان كوتاه

اين مجموعه، شامل 3 داستان كوتاه است:

- داستان اول؛ نماز عشق

- داستان دوم؛ راز گل سرخ

- داستان سوم؛ سجاده ي خونين

«تاريك روشن صبح بود. با نسيم سردي كه به صورتم خورد، از خواب بيدار شدم. چشمانم را كمي باز و بسته كردم تا خواب از آن ها بيرون بيايد. به جاي «مهدي» نگاه كردم؛ طبق معمول نبود! خيلي دوست داشتم بدانم كجا مي رود و چرا صبح ها كه من بيدار مي شوم، او نيست. از جايم بلند شدم. كنار تانكر آبي كه آن جا بود، رفتم. وضو گرفتم و نمازم را خواندم. وقتي نمازم تمام شد، در حالي كه تسبيحات حضرت زهرا (س) را مي گفتم، ديدم بله... باز هم مثل هميشه آقا مهدي دارد مي آيد. وقتي نزديك شد، گفتم:

- تو كجايي، پسر؟! آخه نمي شه يك روز صبح كه ما از خواب بيدار مي شيم، جمال زيباي جناب عالي را ببينيم؟!

مهدي خنديد و گفت:

- اولا سلام، علي آقا! اميدوارم يه روز صبح كه بيدار شدي، جمال خيلي خيلي زيباي يه عراقي رو ببيني!

و بعد زد زير خنده...



[ صفحه 68]



مهدي، ضبط كوچكي داشت كه آن را با خود به جبهه آورده بود. شب ها موقع خواب، روضه ي حضرت ابوالفضل را مي گذاشت و گريه مي كرد. من مي خوابيدم، ولي راستش نمي دانم مهدي مي خوابيد، يا نه! صبح ها كه بيدار مي شدم، او را نمي ديدم. يك روز خيلي كنجكاو شدم بدانم مهدي كجا مي رود. تصميم گرفتم شب بيدار بمانم و او را تعقيب كنم... مهدي بعد از اين كه روضه تمام شد، ضبط را خاموش كرد. آن را در كيفش گذاشت. از جايش بلند شد. به همه طرف نگاه كرد. سپس به راه افتاد. همين طور كه راه مي رفت، زير لب ذكر مي گفت. پس از مدتي ايستاد. خوب نگاه كردم، ديدم گودال كوچكي آن جا كنده است. داخل شد. جانمازش را از كوله پشتي درآورد. پهن كرد و به نماز ايستاد.»

فراز پاياني «نماز عشق» را نيز مي خوانيم:

«مي خواستم زنگ در را فشار دهم، اما نمي توانستم. در همين لحظه در باز شد و پيرمردي با قامتي بلند و موهاي سفيد بيرون آمد. تا چشمش به كيف مهدي افتاد، در جايش نشست و اشك در چشمانش جمع شد... تصميم گرفتم مثل مهدي باشم و راهش را ادامه دهم. نوار روضه ي مهدي و ضبط كوچكش را به عنوان يادگاري از پدر مهدي گرفتم و هر شب موقع خواب، آن را گوش مي كردم و به ياد مهدي مي خوابيدم. نماز شب را نيز...»



[ صفحه 69]



طباطبايي، زكيه

استان: اصفهان

شهرستان: خوراسگان

تاريخ تولد: 1362

ميزان تحصيلات: ديپلم

عنوان اثر: نماز، پاك كننده ي دل

موضوع: گوناگون

قالب: داستان كوتاه

اين مجموعه، شامل 3 داستان كوتاه است:

- داستان اول؛ مسجد براي روستاي گل سرخ

- داستان دوم؛ نماز، پاك كننده ي دل

- داستان سوم؛ چادر نماز سفيد ليلا

«از بعدازظهر كه به خانه آمده بود، يك لحظه آرام و قرار نداشت. مرتب از يك طرف اتاق به طرف ديگر مي رفت. معلوم نبود چه اتفاقي برايش افتاده بود. تا به حال كسي او را تا اين حد، بي قرار نديده بود. بالأخره هم مادرش طاقت نياورد و گفت:

- اميرحسين! چي شده؟ چرا اين قدر راه مي روي؟...

ولي اميرحسين، انگار هيچ چيز نشنيده باشد، دوباره شروع كرد به راه رفتن. وقتي هم از راه رفتن خسته مي شد، كنار پنجره مي نشست و به باران تندي كه در حال باريدن بود، نگاه مي كرد. با خودش گفت اين باران مي بارد و همه جا را پاك و تميز مي كند، اما چه چيزي دل انسان ها را پاك مي كند؟ حتما چيزي بايد وجود داشته باشد. و دوباره شروع كرد به قدم زدن...»

راستي، چه چيز مي تواند پاك كننده ي دل باشد؟ پدر اميرحسين، پاسخ مي دهد: «ولي من فكر مي كنم اگر بخواهي مي تواني. من اين قدرت را در تو مي بينم كه با فكر خود، راهي براي كمك به دوستت پيدا كني. اميرحسين با خودش گفت اغلب پدرها و مادرها همين طور هستند. اگر بتوانند مشكلي را حل كنند، اصلا به بچه هايشان اجازه ي



[ صفحه 70]



فكر كردن نمي دهند ولي اگر نتوانند، مي گويند: «اين مشكل خودت است» و اگر هم بخواهند خيلي مؤدبانه بگويند، مي گويند؛ «من در تو، اين قدرت و توانايي را مي بينم كه اين مشكل را حل كني» و اگر فرزندشان موفق شود، مي گويند: من مطمئن بودم كه تو مي تواني اين كار را انجام بدهي...

صبح روز بعد، وقتي اميرحسين مي خواست به مدرسه برود، مادرش از او پرسيد:

- اميرحسين! اين دوستي كه ديشب حرفش را مي زدي، نماز هم مي خواند؟

- نمي دانم. براي چه مي پرسيد؟

- ديشب از پدرت پرسيدي: چه چيزي دل آدم ها را از آلودگي ها پاك مي كند؟ فكر مي كنم نماز، وسيله ي خوبي باشد. نماز، انسان را به خدا نزديك تر مي كند؛ پس انساني كه به سوي خدا برود و او را بشناسد، كم تر دور گناه مي گردد. تو اين طور فكر نمي كني؟

- چرا، مادر جون! من هم... خيلي از كمكتان ممنونم.

بعد از خداحافظي از مادرش با خود گفت فكر نمي كنم «سيامك» نماز بخواند...

«اميرحسين» مي دانست دل «سيامك» آلوده است و بايد پاك شود... و تمام غم هاي اميرحسين، در پايان داستان، به شادي تبديل مي شود؛ چون سيامك در مسابقه ي اذان و اقامه، اول شد!

«- چي؟ سيامك؟

- بله، سيامك!

- همان كه گفتي...

- بله، همان؛ ولي او خيلي عوض شده است.»



[ صفحه 71]



طبايي، مريم السادات

استان: مركزي

شهرستان: اراك

تاريخ تولد: 1361

ميزان تحصيلات: ديپلم

عنوان اثر: نماز

موضوع: گوناگون

قالب: ادبي

اين مجموعه، شامل 3 داستان كوتاه است:

- داستان اول؛ لذت نماز به موقع و كوشش براي آن

- داستان دوم؛ او، توبه پذير است

- داستان سوم؛ ياد خدا، آرامش دل ها

و يك شعر:

«امشب از شادي و از شور و شعف

چهره ام، بار دگر سرخ شده

و زمين، نوراني

آسمان، غرق سكوتي آبي

و هوا، مهتابي...

همه در حال ركوع

همه در حال سجود

همه خاشع گشتند

سرو، قد را خم كرد

بلبل، آهسته دعا مي خواند...

همه، در حال قنوت

همه، ذكري بر لب



[ صفحه 72]



غرق در عشق و مناجات و دعا

مي شوم پاك و زلال

و وضو مي گيرم

همره نغمه ي باد

زير لب، ذكر خدا مي خوانم

بويي از عطر دعا، پيچيده...

همه در حال سجود

و... دعا مي خوانم»



[ صفحه 73]



ططري، الهه

استان: قزوين

شهرستان: قزوين

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: آن گاه كه نماز مي خوانم

موضوع: آن گاه كه نماز مي خوانم

قالب: ادبي

«حجم سبز احساسي كه هنگام خواندن نماز دارم، چيزي نيست كه در قالب واژگان گنجانده شود و دريايي نيست كه ساحلش امواج سطرهاي كاغذ باشد. حس نابي است فراتر از اين ها. اين حس ناب را نمي توان قلمي كرد و معناي زيباي آن را حتي در زيباترين كلمات گنجاند.

آن هنگام كه نماز مي خوانم، احساس مي كنم كلماتي را كه بر زبان مي رانم، همان بغض شكسته ي واژگان در بند قلبم است؛ همان واژه هايي كه هميشه در ذهنم چرخ مي زند. اين اذكار، همانند رودي است كه سرچشمه اش از اعماق وجودم است و سرانجام به بحر عظيم نماز سرازير مي شود. نماز، هم چون نردباني تا عرش خداوند است. هنگامي كه تكبير نخستين را مي گويم، اولين قدم را بر نخستين پله ي اين نردبان نهاده ام...

شيريني گفت و گو و راز و نياز با معبود جاودانه ام، چنان در عمق وجودم چنگ مي زند كه هرگاه به ياد لذت حضور در مقابلش و با او بودن مي افتم، دلم تا پيشگاه مقدسش پرواز مي كند و قلبم آهنگ عشق را مي نوازد. وجودم سبز مي شود و من مي شكنم. ذرات وجودم از اين آهنگ دل نشين به رقص مي آيند و پرواز مي كنند؛ پرواز تا بي كران ها؛ پرواز تا فراسوي افق بندگي او.»

اين مجموعه، در برگيرنده ي يازده قطعه ي ادبي از «ططري» است.

«در آن هنگام كه روحم هم چون كبوتر شكسته بال خسته اي كه از گير و دار ملال آور



[ صفحه 74]



دوران زندگي به گوشه اي خاموش پناه مي برد، ناگهان صدايي مرا به خويش مي خواند و از پشت پرده هاي مه آلود اندوه، نوري بر دشت تنهايي ام مي تابد و وجودم را روشن مي سازد. اين نداي عشق است كه از عرش الهي برخاسته و خاكيان را به خلوتي جان بخش فرا مي خواند؛ خلوتي روح نواز و مقدس.

سجاده ي نياز را مي گشايم. قلبم هم چون پرنده اي در قفس سينه، فرياد مي زند و اين بار، عشق، همراه با خون در رگ هايم مي جوشد. حسي سراپا سبز، وجودم را احاطه مي كند. اين حس پريدن است... نماز، زيباترين بهانه براي پريدن است؛ بهانه اي براي اوج، بهانه اي كه با آن، لحظه اي تهي شويم؛ بهانه اي براي درهم كوبيدن حصارهاي غرور؛ بهانه اي براي شكفتن بغض هاي نشسته در گلو؛ بهانه اي براي اين كه لحظه اي تنها به او بينديشيم.

در آن هنگام كه هم چون تشنه اي سراب ديده، به چشمه ي جوشان و زلال نماز، دست مي يابم، دوست دارم آن قدر از آب اين چشمه ي جوشان بنوشم، كه سيراب شوم؛ ولي افسوس كه هر چه مي نوشم، تشنه تر مي شوم... آن هنگام كه نماز مي خوانم، امواج خروشان درياي وجودم در ساحل پر طراوتش آرام مي گيرند...»



[ صفحه 75]



طوسي، معصومه

استان: سمنان

شهرستان: دامغان

تاريخ تولد: 1357

ميزان تحصيلات: حوزوي

عنوان اثر: آن گاه كه نماز مي خوانم

موضوع: آن گاه كه نماز مي خوانم

قالب: ادبي

«آن گاه نماز مي خوانم، ديگر خودم نيستم. احساس مي كنم اعضا و جوارحم هر كدام با خدا، سخن مي گويند. در نيت نماز با خدا عهد مي كنم: خدايا! فقط تو هستي، كه به دادم مي رسي؛ يعني نمازم را فقط براي تو اقامه مي كنم و جز ياد تو و ذكرت، كسي ديگر را در قلبم جاي نمي دهم. اما چه قلبي! قلبي كه پر است از گناه و تاريكي... ولي، نه؛ خدايا! با اين همه گناهان، باز هم جايي برايت در قلبم مخفي كرده ام؛ جايي كه نور است؛ جايي كه بوي خدا مي دهد.

هنگامي كه نماز مي خوانم، مي دانم كه بي نياز از نماز مني، ولي چه كنم؟ تنها هديه اي كه مي توانم به پيشگاهت بياورم، همين است و بس. كسي كه ديگري را دوست دارد، سخن گفتن با او را نيز دوست دارد. كساني كه با زبان، مدعي خداخواهي و خدادوستي اند، اما علاقه اي به نماز ندارند، در ادعاي خود صادق نيستند. نماز، صداقت و سلامت قلب مي خواهد. نماز، عشق به رب مي خواهد؛ كه اميدوارم اين گونه باشم...»



[ صفحه 76]



طهماسبي، زهرا

استان: همدان

شهرستان: همدان

تاريخ تولد: 1362

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: فدايي نماز

موضوع: گوناگون

قالب: داستان كوتاه

اين مجموعه، شامل 3 داستان كوتاه است:

- داستان اول؛ فدايي نماز

- داستان دوم؛ نمازهاي بي ريا

- داستان سوم؛ آرزوي نماز

«روزهاي اول مهر بود. حميد، تازه وارد كلاس شد و روي نيمكت نشست. هيچ كدام از بچه هاي كلاس يك ديگر را نمي شناختند. در باز شد و مرد بلند قامتي وارد كلاس گشت. پشت به تخته ايستاد و با اشاره ي دست به بچه ها سلام كرد. آن ها هم به احترام، سر خود را پايين آوردند. معلم برگشت رو به تخته، و روي آن نوشت: من شريفي، معلم سال چهارم اين مدرسه هستم و دو سال است كه در كلاس هاي ناشنوايان درس مي دهم.

بچه ها، همهمه كنان، نام او را گفتند و با اشاره به هم نشان دادند.»

«طهماسبي» در داستان «آرزوي نماز» از «حميد» ناشنوا مي گويد، و آرزوي بزرگش، كه با فداكاري و احساس مسؤوليت معلمي دلسوز، به حقيقت مي پيوندد!

«آقاي شريفي، كاغذي كه در دست داشت، بالا گرفت و با اشاره به بچه ها گفت:

- مي خواهم امروز قبل از درس، شعري درباره ي نماز بخوانم، كه آن را ديروز حميد به من داد.

بعد از تمام شدن شعر، بچه ها درباره ي نماز با آقاي شريفي، صحبت كردند. يكي



[ صفحه 77]



مي گفت: كه ديده پدر و مادرش نماز مي خوانند، اما نمي داند چه مي گويند. بعضي ها هم گفتند: آقا! ما بلديم نماز بخوانيم. حميد از جا بلند شد و پرسيد:

- آقا! نماز جمعه، چيه؟!

او به معلمش با هر زحمتي بود، فهماند كه او هم در اخبار تلويزيون ديده كه عده اي در جايي جمع مي شوند و با هم نماز مي خوانند، اما چرا با هم؟ حميد، آن روز به آقاي شريفي گفت: تا به حال به نماز جمعه يا حتي مسجد نرفته و... آقاي شريفي از اين كه كودك مسلمان مشتاقي به دليل پاره اي محدوديت هايي كه در ارتباط برقرار كردن با ديگران دارد و به خاطر بي مهري ديگران، حتي يك بار به نماز جمعه نرفته و حتي نمي داند در نماز جمعه، چه مي كنند، بسيار متأثر شد.»

آقاي شريفي، به ميان معلمان، مدير و ناظم مدرسه رفت و تمام گفتني ها را گفت. كوشش عاشقانه وي باعث شد كه بچه ها براي اولين بار به نماز جمعه بروند و...

«آن ها حضور در جمعي گسترده را تجربه كردند و همه ي اين ها را مديون اشتياق حميد بودند. حميد بعد از آن روز خاطره انگيز، تقريبا هر هفته با پدرش به نماز جمعه مي رفت و به ياد فداكاري آقاي شريفي، نماز لذت بخشي مي خواند.»



[ صفحه 78]



طيب مسعود، مهدي

استان: كردستان

شهرستان: سنندج

تاريخ تولد: 1363

ميزان تحصيلات: مقطع متوسطه

عنوان اثر: نقش نماز در هويت يابي انسان مسلمان

موضوع: نقش نماز در هويت يابي انسان مسلمان

قالب: تحليلي

اين پژوهش در 2 بخش تنظيم شده است:

- بخش اول؛ نقش نماز در هويت يابي انسان مسلمان

- بخش دوم؛ احكام نماز

گردآورنده با الهام و بهره گيري از آثاري هم چون اين است نقش عبادت، پرتوي از اسرار نماز، به سوي حق، نماز جمعه، نماز شب، ياد خدا، خلاصه ي تعاليم اسلام، سيري در نهج البلاغه، پندهاي كوتاه از نهج البلاغه، تفسير آسان، صحيفه ي سجاديه، رساله ي نوين، ترجمه و تفسير نهج البلاغه و برخي منابع ديگر از موضوعاتي مانند عبادت چيست؟، چرا عبادت مي كنيم؟، اهميت نماز، آثار نماز در زندگي فردي و اجتماعي، نماز از ديدگاه علي (ع)، سيماي عبادت پيشگان، ويژگي هاي نمازگزاران، نمازهاي واجب، مقدمات نماز، واجبات نماز، اركان نماز، ترتيب خواندن نماز، تعقيبات نماز، مبطلات نماز، سجده ي سهو، و نماز مسافر، نماز احتياط، و نماز جمعه، سخن رانده است.

«هر كس در زندگي به چيزي دل مي بندد و اميدوار مي شود و به آن تكيه مي كند، اما خداشناسان و عالمان، دل به خدا مي بندند و او را كه تكيه گاهي مطمئن و پر توان است، الهام بخش خويش قرار مي دهند. و مگر نماز، چيزي جز تكيه و اميد و خواهش و عرض نياز، به آن «ذات بي نياز» است؟»

نگارنده، در مقدمه اي كوتاه، مراتب تقدير و تشكر خود را از پدر بزرگوارش، آقاي غلامرضا طيب و مربي عزيزش؛ جناب محمد صفايي، ابراز مي دارد.



[ صفحه 81]




بازگشت