آه نمازگزار در مسجد
در حالات يكي از سلاطين ايران نوشته اند كه شبي خوابش نمي برد، با خود گفت: شايد آه مظلومي عقب سر من باشد. لباس مبدل پوشيد و بيرون آمد و
[ صفحه 101]
گردش كرد تا آه مظلوم را بشنود. از درون مسجدي ناله اي شنيد كه مي گويد: اي خدا! تلافي كن از سلطان. داخل مسجد شد و گفت: من شاه هستم بگو چه ظلمي در حق تو شده است. مرد گفت: يكي از لشكريانت هر شب مي آيد به زور با زن من جمع مي شود. شاه به درون خانه آن مرد رفت و چراغ را خاموش كرد و آن لشكري را كشت. پس از روشن كردن چراغ سجده ي شكر به جا آورد. صاحب خانه سؤال كرد: چرا چراغ را خاموش كردي و براي چه سجده ي شكر را به جاي آوردي؟ گفت: براي اين چراغ را خاموش كردم كه اگر پسرم هم باشد او را بكشم و سجده ي شكر براي اين بود كه ديدم پسرم نيست. [1] .
[ صفحه 102]
پاورقي
[1] قيامت و قرآن، ص 69.