باني مسجد


بهلول از محلي عبور مي كرد، ديد يك نفر حاج آقا مسجد مي سازد، گفت: باني اين مسجد كيست؟ آن حاج آقا گفت: منم، اين است اسم خودم را بالاي سر در گذاشته ام.

بهلول گفت: براي كه ساخته اي.



[ صفحه 38]



گفت: براي خدا.

بهلول ديگر چيزي نگفت و از آنجا گذشت و شبانه آمد آن لوحي را كه اسم حاج آقا در او بود، برداشت و بر لوح ديگر اسم خود را نوشته و بالاي سر درب مسجد نصب كرد. صبح حاج آقا آمد ديد اسم او را برداشته و اسم بهلول را نوشته اند. كه باني اين مسجد بهلول است. حاج آقا عصباني شده و امر كرد آن لوح را پايين بياورند و دو مرتبه اسم خودش را آنجا نصب كنند. بهلول كه منتظر فرصت بود، خود را به حاج آقا رسانده و گفت:

حاج آقا شما كه گفتيد من اين مسجد را براي خدا ساخته ام. اگر براي خدا ساخته بودي اسم من و تو فرق نمي كرد. پس براي شهرت و خودنمايي اين كار را كرده و اجر خود را ضايع كردي.

حاج آقا از شنيدن اين حرف سكوت اختيار كرد و از قول خود كه اين مسجد را براي خدا ساخته ام خجل و شرمنده گرديد. [1] .


پاورقي

[1] بهلول عاقل، ج 3، ص 57.


بازگشت