حاجت حضرت زهرا


فاطمه زهرا عليهاالسلام از پدر بزرگوار خود درخواست انگشتري نمود. آن جناب فرمود: «بهتر از انگشتري به تو نياموزم؟ هنگامي كه نماز شب خواندي، از خداوند بخواه؛ به آرزوي خود مي رسي».



[ صفحه 77]



در دل شب، پس از اداي نافله، دست به درگاه خدا دراز كرد و درخواست انگشتري نمود.

هاتفي گفت: «فاطمه! آنچه خواستي، در زير مصلي آماده است.»

دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله دست به زير جا نماز برد. انگشتري بي مانند از ياقوت مشاهده كرد، آن را برداشت.

همان شب در خواب ديد وارد قصرهاي بهشتي گرديد در سومين قصر تختي را ديد كه بر سه پايه ايستاده است.

فرمود: «اين قصر متعلق به كيست؟»

گفتند: «از آن دختر پيغمبر فاطمه زهرا عليهاالسلام است».

جواب دادند: «چون صاحبش در دنيا انگشتري خواسته است. به جاي آن، پايه اي از اين سرير كسر گرديده است».

در اين هنگام از خواب بيدار شد.

فردا صبح، خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله شرفياب گرديد و داستان خواب را شرح داد. حضرت فرمود: «اي بازماندگان عبدالمطلب [1] براي شما دنيا جايز نيست. شما را بهشت جاويدان سزاوار است. وعده گاهتان آنجاست. دنياي فاني را براي چه مي خواهيد؟»

سپس رو به زهرا عليهاالسلام كرده، فرمود: «دخترم، انگشتر را به جاي خود برگردان». همان شب فاطمه زهرا عليهاالسلام انگشتر را زير مصلي نهاد. در خواب ديد وارد قصرهاي شب گذشته شد، ولي تخت را با چهار پايه مشاهده فرمود.

پس از سؤال، گفتند: «چون انگشتر را برگردانيدي، پايه ي تخت نيز به جاي خود برگشت».



[ صفحه 78]




پاورقي

[1] پدربزرگ پيامبر صلي الله عليه و آله كه نام وي را «شبيه» گفته اند و تا سن هشت سالگي پيامبر صلي الله عليه و آله سرپرست وي بود (يك كهكشان اشك، ص 81).


بازگشت