استغفار از استغفار


از رابعه عدويه كلماتي آموزنده رسيده است. در تاريخ آورده اند كه: او بسيار اشك مي ريخت، همين كه سخن از آتش به ميان مي آمد مدهوش مي شد و مي گفت «استغفار نايحتاج الي استغفار» ما از استغفارمان بايد استغفار كنيم، اين همان معرفت بلندي است كه سالار شهيدان - صلوات الله عليه - در دعاي عرفه عرضه مي دارد:



[ صفحه 170]



«الهي! من كانت محاسنه مساوي، فكيف لا تكون مساويه مساوي» [1] .

خدايا! كسي كه خوبي هاي او بدي است، بدي هايش چگونه بد نباشد.»

كسي كه خوبي خود را خوب بداند، معلوم مي شود - به خيال خودش - به پايه هاي رفيعي دست يافته است. كسي كه نماز مي خواند و خيال مي كند كه كاري كرده است، و ديگر نمي داند كه همه اين توفيقات به بركت لطف الهي است، كسي كه اشكي مي ريزد و استغفاري مي كند و خيال مي كند كار مهمي كرده است، اينها «محاسنه مساوي» است، حسنه ي او سيئه است، چه رسد به سيئه ي او، اين بانو هم مي گويد كه: استغفار ما خود محتاج استغفار ديگري است؛ زيرا همين استغفار نيز شوب و ناخالص مي باشد. او هرگز چيزي از مردم نمي پذيرفت و مي گفت «مالي حاجة بالدنيا!» وقتي شنيد، سفيان ثوري مي گويد: «و احزناه» تا كي ما بايد غمگين باشيم؟

گفت: «و اقلة حزناه!» بايد متأثر باشيم كه چرا كم محزون هستيم، من مي نالم كه چرا ناله ام كم است، تو مي گويي اصل حزن چرا؟ اما من مي گويم: كمي حزن چرا؟

از اين بانو سخنان آموزنده ديگري نيز رسيده است، از جمله اين كه به همه توصيه مي نمود كه:

«اكتموا حسناتكم كما تكتمون سيئاتكم»



[ صفحه 171]



همان گونه كه بدي هاي خود را پنهان مي كنيد تا كسي نبيند، خوبي ها را هم پنهان كنيد؛ چون اظهار و ظهور خوبي براي يك انسان نقص است، چرا كه خودنمايي است.

بزرگان اهل معرفت مي گويند: ظهور اولياي الهي در عبوديت براي آنها اولي است تا در ربوبيت. اگر ضرورت اقتضاء نكند، هيچ وليي از اولياي الهي معجزه نشان نمي دهد، چون اعجاز، ظهور ربوبيت است؛ لذا بزرگان به مقصد رسيده مي گويند: اولياء الهي ظهورشان در عبوديت لذيذتر است تا ظهورشان در ربوبيت و اگر ضرورت اقتضا نكند، در ربوبيت ظهور نمي كنند؛ يعني هرگز معجزه نمي آورند، چون معجزه ظهور در ربوبيت؛ يعني مظهر پروردگار شدن است.

«ما كان لرسول ان يأتي بآية الا باذن الله» [2] .

اگر اذن خدا نباشد هيچ رسولي معجزه و نشانه اي نمي تواند بياورد كه منظور از اذن در اينجا نيز اذن تكويني است و با «كن فيكون» حق شروع مي شود و گرنه هيچ موجودي چه فرشته و چه انسان هيچ كاري با استقلال از او ساخته نيست. تمام عالم با فرمان حق اداره مي شود و آنجا كه اعجازي ظهور مي كند، اين ربوبيت حق است كه در كسوت انسان كامل ظهور پيدا كرده است. البته جدايي ظاهر، از مظهر، محفوظ است و تازه اين مقام فعل است نه مقام ذات.

غرض آن كه سيره سالكان واصل، اين است كه در عبوديت



[ صفحه 172]



ظهور كنند نه در ربوبيت.

اين بانو در مورد كسي كه خواست كار خيرش افشا شود؛ يعني ميل نمود كه در ربوبيت ظهور كند، فرمود: حسناتتان را بپوشانيد همان طور كه سيئاتتان را مي پوشانيد و اين جزء كلمات قصار اوست.

«اكتموا حسناتكم كما تكتمون سيئاتكم.»

بسياري از اين بانوان تمام شب را بيدار بودند. بعضي ها كه نسبت به رابعه عدويه اظهار ادبي مي كردند، مي گفت: در عالم رؤيا آثار خيرش در طبق هاي نور به من مي رسد. گاهي هم به خودش خطاب مي كرد و مي گفت:

اي نفس! چه قدر مي خوابي؟ گويا آن چنان مي خوابي كه فقط با آن صرخه و فرياد يوم النشور بيدار شوي، چرا كه در آن روز همه را با صيحه بيدار مي كنند.

«ان كانت الا صيحة واحدة، فاذا هم جميع لدنيا محضرون.» [3] .

همچنين مي گفت: «الهي! ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً في جنتك، بل حباً لك و قصداً للقاء وجهك.»

اين سخنان كه به بزرگان منسوب است، شاگردانشان به آن ها تأسي مي كنند. گاهي حالي به آنها دست مي دهد كه مي گويند من به خاطر ترس از آتش و شوق به بهشت عبادت نمي كنم؛ بلكه به خاطر حب به محبوب عبادت مي كنم [4] .



[ صفحه 173]




پاورقي

[1] دعاي عرفه، بخش پاياني.

[2] رعد/ 38.

[3] يس/ 53.

[4] زن در آيينه ي جلال و جمال، ص 239.


بازگشت