نماز رزمنده


آسمان شب صاف بود و نسيمي خنك روح را نوازش مي داد.

تا نزديكي هاي غروب، مشغول شناسايي مواضع دشمن بودند.

بوي عمليات در منطقه فاو پيچيده بود.

بچه ها شور و حال عجيبي داشتند، گويا همه خود را مهيّاي شهادت كرده بودند.

شب هاي عمليات شوق و شعف آميخته با اشك و استغاثه فضا را لبريز معنويت مي ساخت. رزمندگان يكديگر را در آغوش مي گرفتند، وصيّت مي كردند و از آنان كه سيمايي درخشان داشتند و شهادت در نگاه و حالاتشان موج مي زد، تقاضاي شفاعت مي كردند.

سوار قايق ها شدند و به خط زدند.

شب سختي را گذراندند. دشمن آتش بارانشان كرد.

ميان رودخانه بودند كه گفت: «من هنوز نماز نخوانده ام.»

دنبال جايي براي نمازخواندن مي گشت.

جهت قبله را از ستاره ها پرسيد.

وقت كم بود؛ با آب اروند وضو گرفت.

يك پتو كف قايق پهن كرد و نمازش را ايستاده در قايق بر پاداشت.

به نماز و قرآن فوق العاده اهميت مي داد، در گرماگرم نبرد و مبارزه، وقتي صداي اذان را مي شنيد، سراسيمه به سوي نماز مي شتافت، حتي براي ساعات و اوقات نماز لحظه شماري مي كرد.

يك لحظه از قرآن جدا نبود؛ انيس روز و شبش در جبهه ها بعد از خداي متعال، قرآن كريم بود.

خصوصاً در زمان عمليات، آيات و سوره هايي را كه حفظ بود، زمزمه مي كرد و هميشه قرآن را در جيب روي سينه نگهداري مي كرد.

سرانجام در حال نماز به فيض شهادت نايل آمد و خون پاكش بر صفحات قرآن همراهش، نقش بست.


بازگشت