آخرين وصيت


«ابوبصير» با گامهاي سنگين، در كوچه هاي مدينه قدم برمي داشت.

به ياد جلسات درس، استادش افتاد، غصه اي عظيم سينه اش را فشرد.

آسمان شهر را تيره مي ديد، گويا آسمان نيز غصه دار بود.

آنگاه با دلي باراني، بغضي در گلو و چشماني اشكبار به خانه امام صادق عليه السلام رسيد.

آه سوزناكي كشيد و كوبه در را به صدا درآورد.

صداي گرفته «ام حميده» همسر امام از پشت در چوبي به گوشش رسيد:

«كيستي؟»

پاسخ داد: «ابوبصيرم.»

ام حميده در خانه را گشود و سلام كرد.

ابوبصير جواب سلامش را داد و وارد خانه ساده و گِلي امام شد.

گويي ديوارهاي خانه را سايه اي از غم و تنهايي پوشانده بود، ولي عِطر وجود امام هنوز به مشام مي رسيد.

ابوبصير دو زانو، در گوشه اي از ايوان خانه نشست.

عباي امام صادق عليه السلام را ديد كه در گوشه اي از حجره به ديوار آويزان بود.

عباي معطري، كه مخصوص نماز، حضرت بود.

دلش به درد آمد، از ته دل ناليد؛ قطرات اشك، گونه هاي استخواني اش را نمناك كرد.

ام حميده در گوشه اي ديگر نشست و با صداي لرزان گفت:

«اي ابو بصير! كاش در لحظه هاي آخر زندگي امام، در مدينه بودي!»

ابوبصير با گوشه دستارش، اشك از چشمانش زدود و با اشتياق پرسيد:

در آن لحظات چه گذشت؟

اشك بانو جاري شد؛ به آرامي سخن آغاز كرد، غم در صدايش موج مي زد،

«آخرين ساعات عمر امام براي اصحاب و خانواده به سختي گذشت؛ چرا كه امام در اثر سم، لحظه اي مدهوش مي شد و لحظه ديگر به هوش مي آمد.

ناگهان ايشان به هوش آمد و امر كرد، كه تمامي اقوام حاضر شوند.»

همه در اين فكر بودند كه امام در اين لحظه هاي آخر چه فرماني دارند؟!

چرا كه حرفي كه در آخرين لحظات عمر، بر لبان امام جاري مي شود، بايد از اهميت فوق العاده اي برخوردار باشد.

ناگاه امام چشمان مبارك خود را باز كرد، به صورت يكايك آنها نظر افكند و فرمود:

- إِنَّهُ لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ [1] .

شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد، نمي رسد.

فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَاَنتُم مُسلِموُن [2] .

بكوشيد كه جز به آيين مسلماني، نميريد.

بحار الأنوار، ج 47، ص2.

در بين اصحاب امام باقر، يحيي بن ابي القاسم اسدي و ليث بن البختري مرادي به كنيه ابو بصير معروفند.

«أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ» از بزرگان اصحاب امامان باقر و صادق عليهم السلام و از رجال امامي كوفه در نيمه نخست قرن دوم قمري بود.

مرادي از راويان بزرگ و عاليقدر شيعه و از خاصّان حضرت باقر و امام صادق(ع) است.

امام صادق در روايات مرادي را يكي از ميخهاي چهار گانه زمين، اعلام دين، قيام كنندگان به قسط و صدق، سابقان، مقربان، مخبتان و زنده كننده گان ياد اهل بيت و احاديث امام باقر عليه السلام ناميد.

«أَبُو بَصِيرٍ يَحْيَي بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ أَسَدي» نابينا بوده است.او ثقه وآبرومند بود و به سال 150 درگذشت.

بحار الأنوار ج 46 ص344.

وَ مِنْ أَصْحَابِهِ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ- وَ أَبُو بَصِيرٍ يَحْيَي بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ مَكْفُوفٌ مَوْلًي لِبَنِي أَسَدٍ- وَ اسْمُ أَبِي الْقَاسِمِ إِسْحَاقُ وَ أَبُو بَصِيرٍ كَانَ يُكَنَّي بِأَبِي مُحَمَّدٍ. (أبو محمّد، ولعله كُنّي بأبي بصير لأنّه كان ضريراً)

بحار الأنوار، ج 46، ص: 344.


بازگشت