نامه مهر


شبانگاه بيدار شد.

عادت داشت هر نيمه شب، خلوتي را با حضرت دوست برگزيند و با چشمي گريان به پيشواز نماز شب رود.

امشب حالي متفاوت داشت.

نشاط عجيبي در وجود خود احساس مي كرد كه مورد لطف ساقي كوثر قرار گرفته و از طرفي غم، دشت دلش را مي پوشاند كه بايد از محبوبش جدا شود.

بارها نامه را خوانده بود، هر چه بيشتر مي خواند، مشتاق تر مي شد؛ نامه اي از اسطوره جوانمردي و نماد انسان كامل در آفرينش. جملاتش به گرمي خورشيد فروزان، نورانيت مهتاب و زيبايي گل هاي بهاري بود.

ظاهراً حكم امارت مصر بود، اما به قانون اساسي اسلامي بيشتر شباهت داشت؛ رويكردي مترقي به مسأله حكومت در جامعه اسلامي با رعايت حقوق متقابل حاكم و رعيت.

مولا در مورد همه چيز سفارش كرده بود؛ ولي بيش از همه به اقامه نماز و رعايت حال مردم.

بند بند نامه را با عشق مرور مي كرد، مولا درباره نماز و مردم چنين توصيه كرده بود:

«اي مالك! عمل را با نيت پاك و عبادت را با حضور قلب انجام ده.

هر گاه نمازت را با مردم به جا آوردي با طولاني كردن نماز، مردم را از خود رنجيده مكن، زيرا در ميان مردم، بيمار و حاجتمند و كاردار هست، با آنان همانند ناتوان ترين مردم نمازگزار و نسبت به مؤمنان مهربان باش.

كارگزار نمي تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود؛ حتي اگر از كمترين چيزي استفاده كند كه صاحب آن راضي نباشد، نمازش باطل است و بايد اعاده شود. نماز واقعي آدمي را از تجاوز به مال و حقوق مردم بر حذر مي دارد و آدمي را به يك زندگي صحيح موفق مي گرداند.

نياز مردم را در حداقل زمان برآور و به خواسته هايي كه كارگزاران و مديرانت پاسخ نداده اند، خود پاسخ ده؛ مهرباني و دوستي بر رعيت را براي خود واجب گردان.»

چشمانش را بست، عشق به علي (ع) همچو جويباري زلال در سينه اش جاري بود، باور داشت كه امامش خود مصداق بارز اين جملات است و هميشه اين گونه مردم را محترم مي شمارد.

به ياد امام افتاد، روزي كه در محراب مسجد آماده نماز مي شد، هنگامي كه دو دست خود را براي گفتن تكبيرة الاحرام بالا برد، زني به نام «سوده» خود را به حضرت رساند و درباره يك مسأله معمولي از استاندار حضرت شكايت نمود.

امام علي عليه السّلام همان لحظه ازخواندن نماز منصرف شد؛ دستانش را به سوي آسمان بلند كرد، گريست و فرمود:

پروردگارا! من آنان را به ظلم بر خلقت و ترك حق تو فرمان نداده ام، قطعه اي پوست از آستين مبارك بيرون آورد و دستور جلب آن استاندار را مرقوم فرمود و سپس به نماز مشغول شد.

نهج البلاغه، نامه ي 53، منشور حكومتي امام علي عليه السلام به مالك اشتر نخعي.

سودة بنت عمارة بن الأشتر الهمدانية قالت: علي بن أبي طالب رحمه الله تعالي؛ قالت: وما أري عليك منه أثراً؛ قال: بلي، أتيته يوماً في رجل ولاه صدقاتنا، فكان بيننا وبينه ما بين الغث والسمين، فوجدته قائماً يصلي، فانفتل من الصلاة، ثم قال برأفة وتعطف: ألك حاجة؟ فأخبرته خبر الرجل، فبكي ثم رفع يديه إلي السماء، فقال: اللهم إني لم آمرهم بظلم خلقك، ولا ترك حقك؛ ثم أخرج من جيبه قطعة من جراب، فكتب فيها: بسم الله الرحمن الرحيم. قد جاءتكم بينة من ربكم، فأوفوا الكيل والميزان بالقسط ولا تبخسوا الناس أشياءهم، ولا تعثوا في الأرض مفسدين، بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين وما أنا عليكم بحفيظ. إذا أتاك كتابي هذا فاحتفظ بما في يديك، حتي يأتي من يقبضه منك، والسلام. عقد الفريد، ج 1، ص 124

بلاغات النساء، ص: 49


بازگشت