پاداش بيمار


مدينه بوي شكوفه مي داد. بهار، ميهمان مدينه بود.

صداي شادي برگها همراه نسيم، به گوش مي رسيد.

آن روز پيامبر در حلقه ي اصحاب نشسته بود و با آنها سخن مي گفت.

ناگهان سرش را به سوي آسمان نيلي، بلند كرد، نگاهش غرق آسمان شد و لبخند زد؛

لبخندي زيبا كه دندانهاي همچو مرواريدش را نمايان كرد.

بعد سري تكان داد و به زمين خيره شد.

يكي از اطرافيان كنجكاوانه پرسيد:

«يا رسول الله! اين نگاه و تبسّم چه حكمتي داشت؟»

پيامبر لبخندي زد و با مهرباني پاسخ داد:

خنده من به خاطر شگفتي دو فرشته اي بود كه به سوي زمين آمدند. آنها در جستجوي مؤمن نمازگزاري بودند كه او را هميشه در محل نمازش مي ديدند. اما امروز هر چه جستجو كردند، او را نيافتند. به سوي آسمان عروج كردند و به خداوند عرضه داشتند:

«پروردگارا! بنده ات را در محلي كه نماز مي خواند، نديديم تا اعمال نيك او را بنويسيم. او در بستر بيماري افتاده است!»

خداوند نيز به آنها فرمود:

«براي بنده ام تا وقتي كه بيمارست مثل آنچه در حال سلامتي، از كارهاي نيك در شبانه روز انجام مي داد بنويسيد، بر من است كه تا او در بيماري است، پاداش اعمال خوبي را كه در هنگام سلامتي به آن موفق مي شد، ثبت كنم. »

الكافي، ج3، ص113.

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَي السَّمَاءِ فَتَبَسَّمَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَيْنَاكَ رَفَعْتَ رَأْسَكَ إِلَي السَّمَاءِ فَتَبَسَّمْتَ قَالَ نَعَمْ عَجِبْتُ لِمَلَكَيْنِ هَبَطَا مِنَ السَّمَاءِ إِلَي الْأَرْضِ يَلْتَمِسَانِ عَبْداً مُؤْمِناً صَالِحاً فِي مُصَلًّي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ لِيَكْتُبَا لَهُ عَمَلَهُ فِي يَوْمِهِ وَ لَيْلَتِهِ فَلَمْ يَجِدَاهُ فِي مُصَلَّاهُ فَعَرَجَا إِلَي السَّمَاءِ فَقَالا رَبَّنَا عَبْدُكَ الْمُؤْمِنُ فُلَانٌ الْتَمَسْنَاهُ فِي مُصَلَّاهُ لِنَكْتُبَ لَهُ عَمَلَهُ لِيَوْمِهِ وَ لَيْلَتِهِ فَلَمْ نُصِبْهُ فَوَجَدْنَاهُ فِي حِبَالِكَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اكْتُبَا لِعَبْدِي مِثْلَ مَا كَانَ يَعْمَلُهُ فِي صِحَّتِهِ مِنَ الْخَيْرِ فِي يَوْمِهِ وَ لَيْلَتِهِ مَا دَامَ فِي حِبَالِي فَإِنَّ عَلَيَّ أَنْ أَكْتُبَ لَهُ أَجْرَ مَا كَانَ يَعْمَلُهُ فِي صِحَّتِهِ إِذَا حَبَسْتُهُ عَنْه


بازگشت