پيامبر و سعد


از اصحاب صفه بود؛ در آغاز هجرت در فقر و ناداري به سر مي برد.

در نماز جماعت، همراه پيامبر بود و هرگز نمازش ترك نمي شد.

غريبي و تهيدستي او رسول خدا را سخت مي آزرد؛ خصوصاً كه به او فرموده بود، «اگر چيزي به دستم رسيد، تو را بي نياز مي كنم.»

مدتي از اين جريان گذشت، رسول خدا از اين كه نتوانسته بود به او كمك كند، غمگين بود.

خداوند وقتي رسولش را اين گونه غمگين يافت، جبرئيل را به سوي او فرستاد.

جبرئيل به حضور پيامبر آمد و عرض كرد:

«اي رسول خدا! خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دريافت، آيا دوست داري كه سعد بي نياز گردد؟»

پيامبر فرمود: «آري!»

جبرئيل گفت: «اين دو درهم را به سعد بده و به او بگو كه با آن تجارت كند.»

پيامبر آن دو درهم را گرفت و سپس براي نماز از منزل خارج شد؛ سعد را كنار حجره منتظر ديد.

از او پرسيد: «اي سعد آيا تجارت و خريد و فروش مي داني؟»

سعد گفت: «سوگند به خدا چيزي ندارم كه با آن تجارت كنم.»

پيامبر آن دو درهم را به او داد و فرمود: «با اين دو درهم تجارت كن و روزي خود را به دست آور.»

سعد آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، رسول خدا به او فرمود: «برخيز به دنبال كسب رزق برو كه من از وضع تو غمگينم.»

سعد برخاست و كمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدري آن دو درهم بركت داشت كه هر كالايي با آن مي خريد، سود فراوان مي كرد.

در نزديكي مسجد خانه اي بزرگ با كنيزان و غلامان بسيار خريد.

در كنار مسجد محلي را براي كسب و كار خود انتخاب كرد و به خريد و فروش، مشغول گرديد.

دنيا به او روي آورد و اموالش زياد گرديد و تجارتش رونق بسيار گرفت.

كم كم پيامبر ديد كه بلال حبشي اذان گفته؛ ولي سعد هنوز سرگرم خريد و فروش است، نه وضو گرفته و نه براي نماز آماده شده است.

پيامبر وقتي او را به اين وضع ديد، به او فرمود:

«اي سعد! دنيا تو را از نماز بازداشت».

او توجيه مي كرد و در پاسخ چنين مي گفت: «چه كار كنم؟ ثروتم را تلف كنم؟ به اين مرد متاعي فروخته ام؛ مي خواهم پولش را بستانم و از اين مرد متاعي خريده ام؛ مي خواهم قيمتش را بپردازم.»

رسول خدا براي سعد، ناراحت و غمگين شد، اندوهي شديدتر از هنگام فقر و تنگدستي او.

جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرض كرد: «خداوند اندوه تو را درباره سعد دريافت، كدام يك از اين دو حالت را در مورد سعد بيشتر دوست داري؟

حالت اول يعني فقر و تهيدستي؛ اما توجه به نماز و عبادت يا حالت دوم يعني بي نياز ولي بي توجه به عبادت.»

پيامبر فرمود: «حالت اولي را دوست دارم، چرا كه در حالت دوم دنيايش، دينش را ربود.»

جبرئيل گفت: «دلبستگي به دنيا و ثروت، مايه آزمايش و بازدارنده آخرت است.

برو، و آن دو درهم را كه به او قرض داده بودي، از او بگير كه در اين صورت وضع او به حالت اول بر مي گردد.»

پيامبر كه ديد سعد دنيا را هدف قرار داده و دلبستگي افراطي او به دنيا مانع ياد خدا شده است.

به سراغ سعد رفت و به او فرمود: «آيا نمي خواهي دو درهم مرا پس بدهي؟»

سعد گفت: «به جاي آن دويست درهم مي دهم.»

پيغمبر فرمود: «همان دو درهم را بدهي، كافي است.»

سعد دو درهم را پس داد؛ از آن پس دنيا به او پشت كرد و تمام اموالش كم كم از دستش رفت و زندگيش به حالت اول بازگشت.

«يا سعد شغلتك الدنيا عن الصلاة

«ان الدنيا و الاموال فتنه و مشغله عن الاخره»

الكافي، ج 5، ص 445.


بازگشت