آگاهي در عبادت


جاهل متنسك
«دوازده هزار نفر كه از كثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته است، دستها را از بس روي زمينهاي خشك و سوزان زمين گذاشته اند و در مقابل حق به خاك افتاده اند همچون پاهاي شتر سفت شده است، پيراهنهاي كهنه و مندرسي به تن كرده اند اما مردمي مصمم و قاطع.»
خوارج به احكام اسلامي و ظواهر اسلام سخت پايبند بودند، دست به آنچه خود آن را گناه مي دانستند نمي زدند، آنها از خود معيارها داشتند و با آن معيارها خلافي را مرتكب نمي گشتند علي عليه السلام روحيه اينها را همينطور توصيف مي كند. مي فرمايد:
«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّي عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَي يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ؛ (1)
مردمي خشن، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف، مردمي پست، برده صفت، اوباش كه از هر گوشه اي جمع شده اند و از هر ناحيه اي فراهم آمده اند. اينها كساني هستندكه بايد اول تعليمات ببينند، آداب اسلامي به آنها تعليم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبرويت پيدا كنند. بايد بر اينها قيم حكوت كند و مچ دستشان گرفته شود نه اينكه آزاد بگردند و شمشيرها را در دست نگهدارند و راجع به ماهيت اسلام اظهار نظر كنند. اينها نه از مهاجرينند كه از خانه هاي خود بخاطر اسلام مهاجرت كردند و نه از انصار كه مهاجرين را در جوار خود پذيرفتند.»
پيدايش طبقه جاهل مسلك مقدس مآب كه خوارج جزئي از آن ها بودند براي اسلام گران تمام شد. گذشته از خوارج كه با همه عيبها از فضيلت، شجاعت و فداكاري بهره مند بودند، عده اي ديگر از اين تيپ متنسك بوجود آمد كه اين هنر را هم نداشت، اينها اسلام را بسوي رهبانيت و انزوا كشاندند، بازار تظاهر و ريا را رائج كردند. اين ها چون آن هنر را نداشتند كه شمشير پولادين بر روي صاحبان قدرت بكشند شمشير زبان را بر روي صاحبان فضيلت «ابن ملجم» يكي از آن نه نفر زهّاد و خشك مقدس هاست كه مي روند در مكه و آن پيمان معروف را عبد الرحمن ابن ملجم علي عليه السلام را مي كشد، آنوقت ببينيد چقدر برايش كف مي زنند. يكي از اين «خارجي» ها يك رباعي دارد. مي گويد:
يا ضربة مِن تقيٍّ ما ارادَ بِها
اِلّا لِيبلغَ مِن ذِي الْعرشِ رضواناً
مرحبا به ضربت آن مرد پرهيزكار. (كي؟) ابن ملجم. (آن مرد پرهيزكاري كه جز رضاي خدا چيزي را در نظر نداشت)!
(2)

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:
«كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ؛ (3)
چه بسيار نمازخوان و عبادت كننده اي كه از عبادتش جز بيداري و خستگي بهره اي نمي برد!»
عبادتي كه از روي يقين باشد و نمازي كه با بصيرت و شناخت همراه باشد، هم سازنده است، هم تضميني براي تداوم دارد. حضرت علي عليه السلام، خواب انسانهاي اهل يقين را برتر از نماز اهل شك مي داند ، (4) اين نشان مي دهد كه عنصر يقين در دل نمازگزار، روح بخش عبادت است و نماز همراه با شك و ترديد در چرايي اين عبادت، همچون خوره اي آن را نابود مي سازد. نمازگزار، اگر به اندازه ي توجه به آداب ظاهري نماز و پاك بودن لباس و صحيح بودن وضو و حمد و سوره، بلكه بيشتر از آن به روح نماز و حقيقت اين عبادت و آداب باطني آن توجه نداشته باشد، باخته است، چون از نمازش بهره ي كافي نمي برد، بلكه گاهي كاملا بي بهره مي ماند.
روح نماز، «ذكر» و «ياد» است، ياد خدا و نعمتهايش، ياد خود و نيازهايش.
قرآن مي فرمايد:
«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي ؛ (5)
نماز را براي ياد كردن من برپا دار.»
خاصيت بازدارندگي نماز از گناه و منكرات، در همين ياد خداست، وگرنه اگر نام خدا و تسبيح و حمد او بر زبان باشد، اما دل نمازگزار بي توجه به خدا باشد، چه سودي دارد؟
در نهج البلاغه است:
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ؛ (6)
خداوند سبحان، ذكر را براي جلا و روشني و صيقلي شدن دلها قرار داده است.»
نماز هم كه ذكر خدا است، بايد صفا بخش جان و جلادهنده ي دل باشد. نمازخواني و تيره دلي با هم ناسازگار است.
نماز، روي آوردن به آستان خداست. اگر چهره به سوي قبله باشد، اما دل نمازخوان پشت به قبله، باز هم نمازي بي روح و اسكلتي بي جان خواهد بود. به قول مولوي:

اگر نه روي دل اندر برابرت دارم
من اين نماز، حساب نماز نشمارم

مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهاني
حديث درد فراق تو، با تو بگزارم

وگرنه اين چه نمازي بود كه من با تو
نشسته روي به محراب و دل به بازارم

از اين نماز ريايي چنان خجل شده ام
كه در برابر رويت نظر نمي آرم
نماز، مايه ي قرب به خداست. به فرموده ي آن حضرت:
«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ.» (7)
و در سخني ديگر، نماز و زكات را، كه يكي برنامه اي عبادي و در ارتباط با خداست، و ديگري تكليفي اقتصادي و در رابطه با مردم نيازمند، هر دو را موجب تقرب مسلمانان به خدا برشمرده است، (8) اما اگر نماز، نتواند ما را به خدا نزديك كند و صفات خدايي در ما پديد آورد، نشان آن است كه به روح و جوهره ي اين عبادت سازنده دست نيافته ايم.
نماز، انسان را با خدا مرتبط مي سازد، معرفت خدايي را مي افزايد، روح را باصفا، جان را لطيف، هواي نفس و غرور را سركوب و دل را براي صحبت با محبوب، مأنوس مي سازد و ابليس را از چرخيدن بر گرد انسان و وسوسه كردن او دور و مأيوس مي كند. اين است راز بازداشتن نماز از فحشا و منكر كه در قرآن و احاديث آمده است و اگر جز اين باشد، گم كردن جهت است، هر چند به ظاهر رو به قبله باشيم.
غفلت نگر كه پشت به محراب كرده ايم
در كشوري كه قبله نما موج مي زند. (9)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: از نماز، آن قسمتي مورد قبول است كه انسان براساس تعقل و آگاهي بخواند. (10)
در حديث ديگر است:
«الْمُتَعَبِّدُ عَلَي غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لَا يَبْرَحُ؛ (11)
عابدي كه از روي فهم و درك عبادت نكند، همچون الاغ آسياب حركت مي كند ولي در جا مي زند و پيش نمي رود.»

نماز آگاهانه آن است كه انسان بداند چه مي كند، چه مي گويد، با كه صحبت مي كند، حضور قلب و توجه به خدا داشته باشد.
قرآن مي فرمايد:
«لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتَّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ ؛ (12)
در حال مستي سراغ نماز نرويد، تا بدانيد كه چه مي گوييد.»
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
«هر كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مي گويد و چه مي گويد، گناهانش بخشيده مي شود.» (13)

پاورقي

1- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه 238.
2- طهارت روح يا عبادت و نماز در آثار شهيد مطهري، حسين واعظي نژاد، ص113.
3- نهج البلاغه، حكمت 145.
4- نهج البلاغه، حكمت 97: «نَوْمٌ عَلَي يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَي ] فِي شَك .»
5- سوره مباركه طه، آيه 14.
6- نهج البلاغه، خطبه 222.
7- نهج البلاغه، حكمت 136.
8- نهج البلاغه، خطبه 199:«إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَام .».
9- درسهايي از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثي، ص 32-34.
10- محجة البيضاء، ج 1، ص 366.
11- الإختصاص، النص، ص 245.
12- سوره مباركه نساء، آيه 43.
13- وافي، ج 2، ص 10؛ پرتوي از اسرار نماز، محسن قرائتي، ص26-30.

بازگشت