حقيقت ركوع و سجود و تسبيحات آن ها


و اما تكبير ركوع، شايد مناسب اين باشد كه با آن قصد كند كه خدا برتر از اين است كه كسي توانايي قيام به عبادتش را داشته باشد، و قصدش از بلند كردن دست نيز بيزاري جستن از اعتقاد به قدرت داشتن براي قيام به عبادت خدا باشد، و خم مي شود از حال قيام براي ركوع، و قصد مي كند تواضع براي بيزاري جستن از نيرو و قدرت و اراده اش، و با اين خضوع براي خدا، رعايت ادب مي كند و ذكر ركوع را بگويد، و از تسبيح در ركوع، منزه دانستن پروردگارش از داشتن شريك را اراده مي كند.
بدان كه تسبيح خداوند متعال مقتضاي صفات جلالي كه صفات سلبي اند، مي باشد، و اصل صفات جلاله سلبي برگشت به سلب و نفي حدود مي كند، و نفي حدود برگشت به نفي همه ي سلب ها مي كند، و مصداق نفي سلب ها در خداي متعال جز گستردگي و سعه ي وجود او نيست، و اين غير از تنزيه ممكنات و موجودات ممكن الوجود است؛ زيرا سلب در ممكنات فقط به سلب وجودهايي است كه از حدود وجودهاي ممكنات انتزاع مي شود نه از خود وجودشان.
تسبيح خداوند متعال فقط به چيزي است كه با آن ستايش مي شود، به همين جهت است كه تسبيحش غالبا با حمدش مقارن است، همان گونه كه در تسبيح ركوع و سجود هست (سبحان ربي الاعلي و بحمده)، همانند اين فرموده خداي متعال: (نسبح بحمد ربك) «با حمد و ستايش پروردگارت تسبيح بگو». (1)
با توجه به اين مطلب، حقيقت تنزيه خداي متعال اين است كه بنده قلبا عقيده پيدا كند به سلب همه ي وجوه و اقسام نقايص از خداي متعال، و به مقتضاي آن با جوارح خويش عمل كند، و همين امر اقتضا دارد اغلب صفات خوب در بنده كامل شده باشد؛ مثل اخلاص و راستي و توكل و تسليم و رضا و توحيد؛ زيرا بنده هرگاه به كمال همه جهات در خداوند معتقد شود لازمه اش اعتقاد به كمال قدرت، عنايت، علم و يكتايي خدا در همه ي جهات است، زيرا اگر ضرر و نفع را از غير خداوند نداند و همه را از جانب خدا بداند، هرگز در اعمال و كردارش توجه به غير خدا پيدا نمي كند. و اعمالش را فقط براي خدا انجام مي دهد، و با اين اخلاص و صداقتش كامل مي شود، و هرگاه علم خدا را به مصلحت خود و كمال عنايت او را در حق خودش، و قدرت كاملش را بر اصلاح حالش بداند در اين صفات قدرت عنايت و علم كامل مي شود. و هرگاه عقيده پيدا كند به كمال خدا از حيث نداشتن شريك و نداشتن اجزاء در وهم و عقل و وجود خارجي، توحيد به دو قسم آن كامل مي شود؛ آن دو قسم توحيدي كه بر خداي متعال جايز است.
همان گونه كه در كلام اميرالمؤمنين و سيد موحدان عليه السلام در تفسير وحدتي كه براي خداوند جايز است آمده كه اجمال آن چنين است: «آنچه از معناي واحد در حق خداوند متعال سزاوار است اراده شود دو معني است: يكي اين است كه خدا شريك ندارد، و دومي آن اين است كه در معني و مفهوم يكتا است.» (2)
و هر دو معني به اقتضاي سلب نقايصي است كه ضد كمالند. پس حال تسبيح در بنده اين است كه در قلبش معتقد باشد به اين كه پروردگارش از همه ي جهات كامل است، و همه ي حركات و سكنات بنده هم ناشي از اين معرفت باشد.
اين تفسير در تسبيح كامل و مطلق است واما تسبيح مقيد، پس آن به حسب قيودش ملاحظه مي شود. مثلا تسبيح مقيد به ركوع (: تسبيح ركوعي) ممكن است به اين معنا باشد كه خداوند منزه است از نقص شريك داشتن در حول و قوه و اراده؛ همان گونه كه آنچه در مصباح الشريعه آمده به اين مطلب اشاره دارد:
«امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ بنده اي براي خداي متعال حقيقت ركوع نمي كند مگر اين كه خداوند او را به نور زيبايي زينت مي دهد، و در سايه سار كبريايي و بزرگش قرار مي دهد، و لباس برگزيدگانش را بر او مي پوشاند. ركوع در نماز، اول و سجود دومين است، و هر كس اولي را انجام دهد براي دومي شايستگي پيدا مي كند، در ركوع ادب، و در سجود نزديكي به خداست، هر كس ادبش را نيكو نكند، شايستگي براي نزديك شدن به خدا را ندارد. پس ركوع كن ركوع كسي كه با قلبش براي خدا خضوع و فروتني دارد، ذليل و هراسان است و در تحت سلطنت و قدرت خداست، با اعضايش فروتني مي كند، اندام و اعضايش هم چون شخصي كه به جهت از دست دادن فايده هائي كه براي ركوع كنندگان مي رسد، ناراحت و هراسان است.
نقل است ربيع بن ختيم همواره شب را تا به صبح در يك ركوع به بيداري مي گذراند، و وقتي كه صبح مي شد نفسي مي زد و گفت: آه كه مخلصان پيشي گرفته و از ما گذشتند. ركوعت را با صاف كردن پشتت كامل كن، و از همت و قدرت خود در قيام به خدمت خدا پائين بيا (قيام به خدمت خدا را از خود ندان بلكه با كمك خدا بدان) و با قلبت از وسوسه و نيرنگ و حيله گري هاي شيطان فرار كن؛ زيرا خداوند مقام بندگانش را به اندازه ي تواضعشان براي او، بالا برده، و آنان را به ريشه هاي تواضع و خشوع و خضوع به اندازه ي تابش نور عظمتش بر درون شان، هدايت كرد.» (3)
مي گويم: در اين كلمات دقت كن و تأمل نما، و آنچه را كه تو را كفايت مي كند در اين مقام از كلمات به دست آور. پس اگر در آن جمله كه فرمود: ركوع اول و سجود دوم و در ركوع ادب و در سجود نزديكي به خدا، دقت كني مي يابي دليل آنچه را كه در بيان تكبير در ركوع گفتيم؛ زيرا بيزاري از توان و قدرت خويش و توكل و تسليمي كه مقتضاي تنزيه از داشتن شريك در حول و قوه و اراده است، از ادب است، و مقام فنايي كه لازمه ي آن قرب و نزديكي به خداست و همان كه عبارت از تنزيه سجودي است از مقامات قرب است.
هم چنين اين فرموده اش: «و از اراده ات در قيام به خدمت پروردگار مگر به ياري او پائين بيا و دست بردار» همانند تصريح كردن به اين است كه مقصود از ركوع، اشاره به بيزاري جستن از چيزهايي است كه بيان شد، و منزه دانستن پروردگارت از شريك داشتن در آن موارد، و نيز پاداشي كه در ابتداي حديث براي كسي كه حقيقت ركوع را آورد بيان شد، فقط مناسب آن چيزي است كه ما ذكر كرديم از قصد بيزاري جستن با ركوع؛ زيرا همين معني مناسب است با نور زيبايي و سايه نشيني زير سايه ي كبريايي خدا.
خلاصه سخن اين كه هر كس اسباب ظاهري را مراعات كند و نظرش در امور، به تدبير و توان و نيروي خودش باشد و بر آن تكيه كند، ركوع اين شخص ركوع حقيقي نيست، و خدا را با تنزيه ركوعي منزه ندانسته، اگر چه ركوع را طولاني و صد بار تسبيح بگويد.
حقيقت ركوع و روح آن اين است كه قلب و دل بنده بر صفت توكل، و عملش عمل توكل كنندگان باشد، و جز خدا هيچ تدبيرگر و انجام دهنده ي مستقل نبيند، و از نيرو و قدرت خود بيزاري بجويد، و به دست آوردن و چنگ انداخت به اسباب و وسايل ظاهري را تنها از جهت پيروي از دستور خدا بداند؛ چنين شخصي در كسبش نمي تواند حريص باشد، و نمي تواند به حرام و شبهات چنگ بزند، بلكه مال را نگه نمي دارد و جز براي خدا، و به دستور خدا انفاق نمي كند، بلكه انفاق و نگه داشتن اموال در پيش او مساوي است، بلكه نزد او وجود و عدم و نيازمندي و بي نيازي مساوي است، در اين هنگام است كه خداوند تدبير امورش را خودش به دست مي گيرد و او را به غير خودش واگذار نمي كند.

پاورقي

1- سوره مباركه حجر، آيه 98.
2- توحيد، ص 83 و خصال، ج 1، ص 2 و بحارالانوار، ج 3، ص 206.
3- مصباح الشريعه، ص 90 - 89 و بحارالانوار، ج 82، ص 108.

بازگشت