تفسير اثنا عشري


سوره يكصد و دوازدهم (الاخلاص- توحيد)
سورة الاخلاص- اين سوره مباركه مكي است و نزد بعضي مدني است.
عدد آيات- چهار آيه.
عدد كلمات- پانزده.
عدد حروف- چهل و هفت.

ثواب تلاوت:
1- در اكمال- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام «من قرء قل هو اللّه احد فكأنّما قرء ثلثي القران و من قرئها ثلاث مرّات فكأنّما قرء القران كلّه.»
هر كه بخواند «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را چنان است دو ثلث قرآن را تلاوت نموده و هر كه سه مرتبه بخواند، چنان است تمام قرآن را خوانده. (1)
2- از حضرت رضا عليه السّلام سؤال شد از توحيد، فقال: «كلّ من قرء قل هو اللّه احد و آمن بها فقد عرف التّوحيد، قيل: كيف يقرؤها؟ قال: كما يقرؤها النّاس، و زاد فيها كذلك اللّه ربّي مرّتين.»
فرمود هر كه قرائت كند «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را و ايمان آورد، پس شناخته توحيد را. عرض شد چگونه قرائت نمايد؟ فرمود چنانچه مردم قرائت كنند و زياد نمود در آخر، دو مرتبه «كذلك اللّه ربي.»(2)
3- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السّلام فرمود هر كه يك روز از او بگذرد و نماز پنج گانه به جا آورد و «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» نخواند، گفته شود بنده خدا، نيستي تو از نماز گزاران. (3)
4- از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده چون سعد بن معاذ از دنيا رفت، پيغمبر بر او نماز گزارد. فرمود جبرئيل با هفتاد هزار ملك در عقب من بر سعد نماز گزاردند. پرسيدم يا جبرئيل، سعد اين فضيلت را از كجا يافت؟ فرمود كه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را ورد خود ساخته بود و هميشه آن را در نشستن و بر خاستن و سوار شدن و پياده شدن و رفتن و آمدن قرائت مي نمود. (4)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ شأن نزول- در معالم التنزيل- يهودان گفتند يا ابا القاسم وصف كن خداي را تا به تو ايمان آوريم. چه در تورات ديده ايم و او را دانسته ايم. بگو چه چيز است و چه مي خورد و چه مي آشامد و از كه ميراث گرفته و ميراث او را كه خواهد گرفت؟ اين سوره مباركه نازل شد. (5)

سوره الإخلاص (112): آيه 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (1)
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ: بگو اي پيغمبر شأن و امر عظيم چنين است كه خداي
مستجمع صفات كماليه و منزه از تمام نقايص، يكه و يكتا و فرد است.
بيان- فرق ميان واحد واحد:
1- واحد، در حساب و عدد استعمال شود به خلاف احد.
2- احد، متجزي و منقسم نمي شود در ذات و صفات.
3- واحد را ثاني باشد، لكن احد را ثاني نخواهد بود.
4- احد را ممتنع است شريك بودن در ذات و صفات، لكن واحد را محال نيست.
5- واحد اطلاق بر ذوي العقول و غير آن نمايند لكن احد، خاصه ذوي العقول است.

سوره الإخلاص (112): آيه 2
«اللَّهُ الصَّمَدُ» (2)
اللَّهُ الصَّمَدُ: معبود به حق، پناه همه محتاجان و نيازمندان و سواي او محتاج او هستند در جميع جهات و ذات او غني مطلق است.
وجوه ديگر در «الصمد».
1- عين المعاني- از حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام: صمد آن است كه عقل ها بر اطلاع كيفيت او نااميدند.(6)
2- لم يزل و لا يزال باشد.
3- صمد آنكه نخورد و نياشامد و خواب نكند. يعني زنده اي كه احتياج به اين صفات سه گانه نداشته باشد.
4- سيد مطاعي كه فوق او آمري و ناهي نباشد.
5- ذاتي كه او را شريك نباشد و در رنج نيفكند او را نگاهداشتن چيزي، و پنهان نباشد از او چيزي.
6- صمد آنكه ابداع اشياء نمايد و آن را بيافريند به اضداد و اشكال و ازواج مختلفه و متفرد به وحدت باشد و او را ضدي و شكلي و مثلي و ندّي نباشد.
7- حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام فرمود: تفسير صمد آن است كه بعد از اين صفات مذكور مي فرمايد. (7)

سوره الإخلاص (112): آيه 3
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» (3)
لَمْ يَلِدْ: نزاد، يعني بيرون نيامد از او چيز كثيف كه ولد باشد و ساير اشياء كثيفه كه از مخلوق بيرون مي آيد و نه چيز لطيف، مانند نفس و روح و منبعث نمي شود از او عوارضات مثل سنه، خواب، خطره، غم، حزن، بهجت، خنده، گريه، خوف، رجا، رغبت، سأمت، گرسنگي، سيري، و غير آن يعني متعالي است از آنكه متولد و بيرون آيد اشياء كثيفه و محل حوادث نيست، وَ لَمْ يُولَدْ: و زاده نشد يعني بيرون نيامده از چيزي، همچنان كه اشياء كثيفه بيرون آيند از عناصر خود، مانند حصول حيوان از حيوان، نبات از زمين، مياه از ينابيع، ميوه ها از درختان، و همچنين اشياء لطيفه كه از مراكز خود بيرون آيند، مثل ديدن از چشم، شنيدن از گوش، بوئيدن از دماغ، چشيدن از دهان، كلام از زبان، معرفت و تميز از قلب، نار از حجر. بلكه او صمدي است «لا من شي ء و لا في شي ء و لا علي شي ء» اوست مبدء اشياء و منشي ء امور به قدرت و منفي آن به مشيت و مبقي آن به مصلحت و حكمت.

سوره الإخلاص (112): آيه 4
«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» (4)
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ: و نيست و نبوده و نخواهد بود براي ذات يگانه، كُفُواً أَحَدٌ:
همتا و مماثل، يعني او را مثلي و نظيري و شبهي در ذات و صفات نيست.
نكته- تكرار لفظ جلاله اشعار مي باشد به اينكه هر كه متصف به صفت صمديت نباشد، مستحق و سزاوار الوهيت نيست. از حضرت صادق عليه السّلام مروي است فرمود: جماعتي از فلسطين نزد پدرم حضرت باقر عليه السّلام آمدند و مسئله اي چند پرسيدند. جواب شنيدند. بعد از آن «الصمد» را پرسيدند. پدرم فرمود پنج حرف مي باشد:
الف- دليل برانيت او سبحانه.
لام- دليل است بر الهيت او.
صاد- دليل است بر آنكه او سبحانه صادق است و قول و كلام او صدق و داعي بندگان به اتباع صدق و واعد ايشان است به صدق در دار صدق.
ميم- دليل است بر ملك او و بر آنكه او مالك مطلق است و ملك او سبحانه لم يزل و لا يزال است و مكوّن همه كائنات، او مي باشد نه غير.
دال- دليل است بر دوام ملك او و بر آنكه او دائم الوجود و از كون و زوال مبري و منزه مي باشد. (8)
تحقيق- چون الف و لام «الصمد» در قرائت بر لسان ظاهر و همچنين به گوش شنونده مسموع نمي گردد اما در كتابت آشكار و هويدا شود، پس خفاي آن بر زبان و گوش دلالت مي كند بر آنكه الهيت او مخفي است و به حواس مدرك نمي شود و در زبان هيچ واصفي واقع نشود و در گوش هيچ سامعي در نيايد. و ظهور «الف و لام» در كتابت دليل است بر آنكه او سبحانه و تعالي اظهار ربوبيت خود فرموده در ايجاد مخلوقات و تركيب ارواح لطيفه در اجساد كثيفه. پس چون بنده نظر به نفس خود مي كند، روح خود را نمي بيند، چنانچه الف و لام الصمد مبين نمي شود و در حاسه اي از حواس خمس در نميايد. اما به كتابت ظهور يابد آنچه مخفي است در قول و شنيدن. اين دو اشاره است به آنكه
هر گاه بنده تفكر در الوهيت كند، فكر او به جائي نرسد و حيران گردد. زيرا او خالق جميع صور باشد. لكن وقتي نظر به خلق او نمايد، واضح و ثابت گردد كه اوست خالق اشياء و مركب ارواح در اجساد.
بعد از آن حضرت باقر عليه السّلام فرمود اگر هر آينه مي يافتم حاملين علمي را كه خداي تعالي به من كرامت فرموده، هر آينه نشر توحيد و دين اسلام و احكام و شرايع مي كردم از لفظ «الصمد» و چگونه حمله علم را توان يافت و حال آنكه جدم امير المؤمنين عليه السّلام حمله علم خود را نمي يافت و به اين جهت آه سرد كشيد، فرمود:
«سلوني قبل ان تفقدوني فانّ بين الجوانح منّي علما جمّا؛
از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، چه ميان پهلوهاي من پر است از علم بسيار و حكم بي شمار. چه دورند حاملان علم و طالبان آن.» (9)
تتمه- اين سوره مباركه محتوي است بر جميع صفات كمال او سبحانه تعالي، بدين بيان.
1- «هو اللّه» اشاره است به آنكه او خالق و فاطر جميع اشياء است از جماد و نبات و حيوان و ملك و ملكوت و اين متضمن اتصاف است به قادريت و عالميت، به جهت آنكه خلق موجودات در غايت احكام و اتساق و انتظام است و فعل محكم متقن جز از قادر و عالم بوجود نيايد.
2- خالقيت متضمن وصف اوست به حياة و سمع و بصر، يعني سميع و بصير.
3- «احد» وصف خداي متعال است به وحدانيت و نفي شركاء از او.
4- «صمد» وصف او مي باشد به آنكه همه كائنات محتاج به اويند و او محتاج هيچ كس نيست. پس ذات او غني علي الاطلاق است.
5- علم و غنا موجب عدالت او است. زيرا هر كه متصف به اين دو صفت باشد، فاعل قبايح نخواهد بود، به جهت علم او به قبح قبيح و غناي او از آن، و مسلم است ظلم فعل قبيح و خداي تعالي از آن منزه و مبري خواهد بود.
6- «لَمْ يَلِدْ» صفتي است كه نفي شرك و مجالست را از او نمايد.
7- «وَ لَمْ يُولَدْ» وصف ذات سبحاني است به قدم و اوليت ذات يگانه او.
8- «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» تقرير و بيان نفي شبه است. پس اين سوره دليل باشد بر سلب جسميت و جوهريت و عرضيت و تحيز در مكان از او سبحانه. چنانچه حديث عرض دين حضرت عبد العظيم عليه السّلام فرمايد:
«و انّه ليس بجسم و لا صورة و لا عرض و لا جوهر بل هو مجسّم الاجسام و مصوّر الصّور و خالق الأعراض و الجواهر و ربّ كلّ شي ء.» (10)
بعضي از اهل تحقيق فرموده اند نزد طايفه معطله عالم را صانعي نيست. فلاسفه را عقيده آنكه صانع نام و وصف ندارد. مذهب ثنويان آنكه شريك دارد. اعتقاد مشبهه آنكه شبيه به خلق است. يهود و نصارا گويند او را زن و فرزند است. اعتقاد مجوس آنكه كفو و همسر دارد. حال چون بنده مؤمن گفت (هو) از تعطيل بيزار شد، چون گفت (اللّه) از گفتار فلاسفه تبري نمود، به گفتن (احد) از طريقه بت پرستان و ثنويه تبرا نمود، به گفتن (اللَّهُ الصَّمَدُ) از مذهب مشبهه دور شد، به گفتن (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ) از يهود و نصارا بيزاري جست. به گفتن (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) از مجوس مبرا گرديد.
در اين سوره، بزرگان، نكاتي و اشاراتي بيان نموده اند [كه ] بحثي طولاني است.(11)

پاورقي

1- به اين مضامين در بحار 92، ص 350 روايت 18 بنقل از محاسن و ص 355 به نقل از ابن عمرو نعمان بشير.
2- بحار الانوار، ج 92، ص 347 روايت 8 بنقل از التوحيد و عيون (ج 1 ص 110 روايت 30).
3- ثواب الاعمال، چ حيدري 1391 هج- ص 156- 155.
4- اصول كافي، ج 2، كتاب فضل القرآن، ص 456- 455 روايت 13.
5- منهج الصادقين (چ سوم) ج 10 ص 394. [.....]
6- منهج الصادقين (چ سوم- اسلاميه) ج 10 ص 397 بنقل از عين المعاني.
7- التوحيد (چ 1398 تهران) ص 91- 90 روايت 5.
8- معاني الاخبار (چ حيدري 1379) ص 8- 7 «باب معني الصمد».
9- مدرك سابق و كتاب التوحيد (مكتبة الصدوق، 1398 هج) ص 93- 92 روايت 6.
10- كمال الدين (چ دوم، 1395)، ج 2، باب 37، ص 379.
11- تفسير اثنا عشري، حسين بن احمد، حسيني شاه عبدالعظيمي، ج14، ص381- 389، انتشارات ميقات، چاپ: اول، تهران، 1363 ش.

بازگشت