تفسير نور


تفسير سوره حمد
سيماي سوره حمد
سوره ي حمد كه نام ديگرش «فاتحة الكتاب» است، هفت آيه دارد (1)
و تنها سوره اي است كه بر هر مسلماني واجب است حدّ اقل روزانه ده بار آن را در نمازهاي شبانه روزي بخواند و گر نه نماز او باطل است. «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْكِتَاب » (2)
بنا به روايت جابر بن عبد اللّه انصاري از رسول اكرم صلي اللَّه عليه و آله:
اين سوره بهترين سوره هاي قرآن است.
و به نقل ابن عباس
سوره ي حمد اساس قرآن است.
در حديث نيز آمده است:
اگر هفتاد مرتبه اين سوره را بر مرده خوانديد و زنده شد، تعجّب نكنيد. (3)

از نامگذاري اين سوره به «فاتحة الكتاب»، معلوم مي شود كه تمام آيات قرآن در زمان رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله جمع آوري شده و به صورت كتاب در آمده است و به امر ايشان اين سوره در آغاز و شروع كتاب (قرآن) قرار گرفته است.
همچنين در حديث ثقلين مي خوانيم كه پيامبر صلي اللَّه عليه و آله فرمود:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي » (4)
من دو چيز گرانبها در ميان شما مي گذارم، كتاب خدا و خاندانم.
از اين حديث نيز معلوم مي شود كه آيات الهي در زمان پيامبر صلي اللَّه عليه و آله به صورت «كتاب اللَّه» جمع آوري شده و به همين نام در ميان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
آيات سوره ي مباركه فاتحه، اشاراتي در باره ي خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروي در راه حقّ و قبول حاكميت و ربوبيّت خداوند دارد.
همچنين به ادامه ي راه اولياي خدا، ابراز علاقه و از گمراهان و غضب شدگان اعلام بيزاري و انزجار شده است.
سوره ي حمد همانند خود قرآن مايه ي شفاست، هم شفاي دردهاي جسماني و هم شفاي بيماري هاي روحي. (5)

درسهاي تربيتي سوره ي حمد
قبل از تفسير سوره حمد سيمايي از درسهاي اين سوره را ترسيم نموده و در صفحات بعد به شرح آن مي پردازيم
1- انسان در تلاوت سوره ي حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غير خدا قطع اميد مي كند.
2- با «رَبِّ الْعالَمِينَ» و «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» احساس مي كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهي و غرور را كنار مي گذارد.
3- با كلمه «عالمين» ميان خود و تمام هستي ارتباط برقرار مي كند.
4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» خود را در سايه لطف او مي داند.
5- با «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» غفلتش از آينده زدوده مي شود.
6 با گفتن «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ريا و شهرت طلبي را زايل مي كند.
7 با «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» از ابرقدرت ها نمي هراسد.
8 از «أَنْعَمْتَ» مي فهمد كه نعمت ها به دست اوست.
9 با «اهْدِنَا» رهسپاري در راه حقّ و طريق مستقيم را درخواست مي كند.
10 در «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» همبستگي خود را با پيروان حقّ اعلام مي كند.
11 با «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «لَا الضَّالِّينَ» بيزاري و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مي دارد.

سوره الفاتحة (1): آيه 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «1»
به نام خداوند بخشنده ي مهربان
نكته ها:
در ميان اقوام و ملل مختلف، رسم است كه كارهاي مهم و با ارزش را به نام بزرگي از بزرگان خويش كه مورد احترام و علاقه ي آنهاست، شروع مي كنند تا آن كار ميمون و مبارك گردد و به انجام رسد. البتّه آنان بر اساس اعتقادات صحيح يا فاسد خويش عمل مي كنند. گاهي به نام بت ها و طاغوت ها و گاهي با نام خدا و به دست اولياي خدا، كار را شروع مي كنند. چنان كه در جنگ خندق، اوّلين كلنگ را رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله بر زمين زد. (6)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» سر آغاز كتاب الهي است. «بِسْمِ اللَّهِ» نه تنها در ابتداي قرآن، بلكه در آغاز تمام كتاب هاي آسماني بوده است. در سر لوحه ي كار و عمل همه ي انبيا «بِسْمِ اللَّهِ» قرار داشت. وقتي كشتي حضرت نوح در ميان امواج طوفان به راه افتاد، نوح عليه السلام به ياران خود گفت: سوار شويد كه «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (7)
يعني حركت و توقّف اين كشتي با نام خداست.
حضرت سليمان عليه السلام نيز وقتي ملكه سبا را به ايمان فراخواند، دعوتنامه خود را با جمله ي «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» (8) آغاز نمود.
حضرت علي عليه السلام فرمود: بِسْمِ اللَّهِ، مايه بركت كارها و ترك آن موجب نافرجامي است.
همچنين آن حضرت به شخصي كه جمله ي بِسْمِ اللَّهِ را مي نوشت، فرمود:
«جَوِّدها» آن را نيكو بنويس. (9)

بر زبان آوردن «بِسْمِ اللَّهِ» در شروع هر كاري سفارش شده است در خوردن و خوابيدن و نوشتن، سوارشدن بر مركب و مسافرت و بسياري كارهاي ديگر. حتّي اگر حيواني بدون نام خدا ذبح شود، مصرف گوشت آن حرام است و اين رمز آن است كه خوراك انسان هاي هدف دار و موحّد نيز بايد جهت الهي داشته باشد.
در حديث مي خوانيم: «بِسْمِ اللَّهِ»
را فراموش نكن، حتّي در نوشتن يك بيت شعر.
و رواياتي در پاداش كسي كه اوّلين بار «بِسْمِ اللَّهِ» را به كودك ياد بدهد، وارد شده است. (10)

سؤال: چرا در شروع هر كاري «بِسْمِ اللَّهِ» سفارش شده است؟
پاسخ: «بِسْمِ اللَّهِ» آرم و نشانه ي مسلماني است و بايد همه كارهاي او رنگ الهي داشته باشد. همانگونه كه محصولات و كالاهاي ساخت يك كارخانه، آرم و علامت آن كارخانه را دارد خواه به صورت جزيي باشد يا كلّي. مثلًا يك كارخانه چيني سازي، علامت خود را روي تمام ظروف مي زند، خواه ظرف هاي بزرگ باشد يا ظرف هاي كوچك. يا اينكه پرچم هر كشوري هم بر فراز ادارات و مدارس و پادگان هاي آن كشور است و هم بر فراز كشتي هاي آن كشور در درياها، و هم بر روي ميز اداري كارمندان.

سؤال: آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيه اي مستقل است؟
پاسخ: به اعتقاد اهل بيت رسول اللَّه عليهم السلام كه صد سال سابقه بر ساير رهبران فقهي مذاهب دارند و در راه خدا به شهادت رسيده و در قرآن نيز عصمت و پاكي آنها به صراحت بيان شده است، آيه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آيه اي مستقل و جزء قرآن است. فخر رازي در تفسير خويش شانزده دليل آورده كه «بِسْمِ اللَّهِ» جزء سوره است. آلوسي نيز همين اعتقاد را دارد. در مسند احمد نيز «بِسْمِ اللَّهِ» جزء سوره شمرده شده است. (11)
برخي از افراد كه بسم اللَّه را جزء سوره ندانسته و يا در نماز آن را ترك كرده اند، مورد اعتراض واقع شده اند. در مستدرك حاكم آمده است:
روزي معاويه در نماز بسم اللَّه نگفت، مردم به او اعتراض نمودند كه «أ سرقت أم نَسيتَ»، آيه را دزديدي يا فراموش كردي؟! (12)
امامان معصوم عليهم السلام اصرار داشتند كه در نماز، بسم اللَّه را بلند بگويند. امام باقر عليه السلام در مورد كساني كه «بِسْمِ اللَّهِ» را در نماز نمي خواندند و يا جزء سوره نمي شمردند، مي فرمود: «سَرقوا اكرم آية» (13)
بهترين آيه قرآن را به سرقت بردند.
در سنن بيهقي در ضمن حديثي آمده است:
چرا بعضي «بِسْمِ اللَّهِ» را جزء سوره قرار نداده اند! (14)
شهيد مطهّري قدس سره در تفسير سوره حمد، ابن عباس، عاصم، كسايي، ابن عمر، ابن زبير، عطاء، طاووس، فخر رازي و سيوطي را از جمله كساني معرّفي مي كند كه بسم اللَّه را جزء سوره مي دانستند.
در تفسير قرطبي از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «بِسْمِ اللَّهِ» تاج سوره هاست.
تنها در آغاز سوره برائت (سوره توبه) بسم اللَّه نيامده و اين به فرموده حضرت علي عليه السلام به خاطر آن است كه «بِسْمِ اللَّهِ» كلمه امان و رحمت است، و اعلام برائت از كفّار و مشركين، با اظهار محبّت و رحمت سازگار نيست. (15)

سيماي «بِسْمِ اللَّهِ»
1 «بِسْمِ اللَّهِ» نشانگر رنگ و صبغه ي الهي و بيانگر جهت گيري توحيدي ماست. (16)
2 «بِسْمِ اللَّهِ» رمز توحيد است و ذكر نام ديگران به جاي آن رمز كفر، و قرين كردن نام خدا با نام ديگران، نشانه ي شرك. نه در كنار نام خدا، نام ديگري را ببريم و نه به جاي نام او. (17)
3 «بِسْمِ اللَّهِ» رمز بقا و دوام است. زيرا هر چه رنگ خدايي نداشته باشد، فاني است. (18)
4 «بِسْمِ اللَّهِ» رمز عشق به خدا و توكّل به اوست. به كسي كه رحمن و رحيم است عشق مي ورزيم و كارمان را با توكّل به او آغاز مي كنيم، كه بردن نام او سبب جلب رحمت است.
5 «بِسْمِ اللَّهِ» رمز خروج از تكبّر و اظهار عجز به درگاه الهي است.
6 «بِسْمِ اللَّهِ» گام اوّل در مسير بندگي و عبوديّت است.
7 «بِسْمِ اللَّهِ» مايه ي فرار شيطان است. كسي كه خدا را همراه داشت، شيطان در او مؤثّر نمي افتد.
8 «بِسْمِ اللَّهِ» عامل قداست يافتن كارها و بيمه كردن آنهاست.
9 «بِسْمِ اللَّهِ» ذكر خداست، يعني كه خدايا من تو را فراموش نكرده ام.
10 «بِسْمِ اللَّهِ» بيانگر انگيزه ماست، يعني خدايا هدفم تو هستي نه مردم، نه طاغوت ها و نه جلوه ها و نه هوس ها.
11 امام رضا عليه السلام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ»
به اسم اعظم الهي، از سياهي چشم به سفيدي آن نزديك تر است. (19)

پيام ها:
1 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز سوره، رمز آن است كه مطالب سوره، از مبدأ حقّ و مظهر رحمت نازل شده است.
2 «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در آغاز كتاب، يعني هدايت تنها با استعانت از او محقّق مي شود. (20)
3 «بِسْمِ اللَّهِ» كلامي كه سخن خدا با مردم و سخن مردم با خدا، با آن شروع مي شود.
4 رحمت الهي همچون ذات او ابدي و هميشگي است. «اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
5 بيان رحمت الهي در قالب هاي گوناگون، نشانه ي اصرار بر رحمت است.
(هم قالب «رحمن»، هم قالب «رحيم») «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
6 شايد آوردن كلمه رحمن و رحيم در آغاز كتاب، نشانه اين باشد كه قرآن جلوه اي از رحمت الهي است، همانگونه كه اصل آفرينش و بعثت جلوه لطف و رحمت اوست. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

سوره الفاتحة (1): آيه 2
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «2»
سپاس و ستايش مخصوص خداوندي است كه پروردگار جهانيان است.
نكته ها:
«رَبِّ» به كسي گفته مي شود كه هم مالك و صاحب چيزي است و هم در رشد و پرورش آن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقي عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پس همه هستي حركت تكاملي دارد و در مسيري كه خداوند معيّن كرده، هدايت مي شود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سوره ي انعام، كهف، سبأ و فاطر نيز با جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ» آغاز گرديده، ولي فقط در سوره حمد بعد از آن «رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده است.
مفهوم حمد، تركيبي از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال و زيبايي، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت و احسان ديگران، زبان به تشكّر مي گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايسته ي ستايش و به خاطر احسان ها و نعمت هايش، لايق شكرگزاري است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هر جا، با هر زباني، هر گونه ستايشي از هر كمال و زيبايي دارد، در حقيقت سرچشمه ي آن را ستايش مي كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزاري از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده است:
«رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي » (21)
پرودگار ما همه ي موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايت نموده است.
او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهي بمكد و به مورچه آموخته است كه چگونه قوت زمستاني خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازي نمايد. چنين خداوندي، شايسته حمد و سپاسگزاري است.
خداوند، پروردگار همه ي آفريده هاست. «وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ» (22)
آنچه در آسمان ها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما» (23)
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «مِنَ الْجَمَادَاتِ وَ الْحَيَوَانَات »
يعني او پروردگار جاندار و بي جان است.
«لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ»
هم آفرينش از اوست و هم اداره ي آن، و او پرورش دهنده ي همه است.
مراد از «عالمين» يا فقط انسان ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند: «أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ»
آيا ما تو را از ملاقات با مردم نهي نكرديم؟
و يا مراد همه ي عوالم هستي است. «عالم» به معناي مخلوقات و «عالمين» به معناي تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اين آيه فهميده مي شود كه تمام هستي يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضي از ملّت ها اعتقاد داشتند كه براي هر نوع از پديده ها خدايي است و آن را مدبّر و ربّ النوع آن مي پنداشتند، باطل است.
پيام ها:
1 همه ستايش ها براي اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» (24)
2 خداوند در تربيت و رشد هستي اجباري ندارد. زيرا حمد براي كارهاي غير اجباري است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
3 همه هستي زيباست و تدبير همه هستي نيكوست. زيرا حمد براي زيبايي و نيكويي است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ»
4 دليل ستايش ما، پروردگاري اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»
5 رابطه ي خداوند با مخلوقات، رابطه ي دائمي و تنگاتنگ است. «رَبِّ الْعالَمِينَ» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مي كند و مي رود، ولي مربّي بايد هر لحظه نظارت داشته باشد.)
6 همه ي هستي، تحت تربيت خداوند يكتاست. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
7 امكان رشد و تربيت، در همه ي موجودات وجود دارد. «رَبِّ الْعالَمِينَ»
8 خداوند هم انسان ها را با راهنمايي انبيا تربيت مي كند، (تربيت تشريعي) و هم جمادات و نباتات و حيوانات را رشد و پرورش مي دهد. (تربيت تكويني) «رَبِّ الْعالَمِينَ»
9 مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» مي گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعار را مي دهند كه «آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (25)

سوره الفاتحة (1): آيه 3
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «3»
(خدايي كه) بخشنده و مهربان است.
نكته ها:
كلمه «رحمن» به معناي مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگي آن است. از كاربرد دو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده مي شود كه رحمانيّت درباره همه ي مخلوقات و رحيم بودن، مربوط به انسان و موجودات مكلّف است.
خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است، «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (26)
و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ» (27)
همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (28)
آفرينش و پرورش او بر اساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مي دهد از روي لطف است. بخشيدن گناهان و قبول توبه ي بندگان و عيب پوشي از آنان و دادن فرصت براي جبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهرباني اوست.
پيام ها:
1 تدبير و تربيت الهي، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
2 هم چنان كه تعليم نيازمند رحم و مهرباني است، «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (29)
تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهرباني باشد. «رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
3 رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

سوره الفاتحة (1): آيه 4
مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ «4»
(خدايي كه) مالك روز جزاست.
نكته ها:
مالكيّت خداوند، حقيقي است و شامل احاطه و سلطنت است، ولي مالكيّت هاي اعتباري، از سلطه ي مالك خارج مي شود و تحت سلطه ي واقعي او نيست. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» با آنكه خداوند مالك حقيقي همه چيز در همه وقت است، ولي مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ي ديگري دارد در آن روز تمام واسطه ها و اسباب قطع مي شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» (30)
نسبت ها و خويشاوندي ها از بين مي رود. «فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ» (31)
مال و ثروت و فرزندان، ثمري ندارند. «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» (32)
بستگان و نزديكان نيز فايده اي نمي رسانند. «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ» (33)
نه زبان، اجازه عذر تراشي دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.
لفظ «دين» در معاني گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعه ي قوانين آسماني. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (34)
ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» (35)
ج: حساب و جزا. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» «يَوْمِ الدِّينِ» در قرآن به معناي روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مي باشد.
«يَسْئَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ» (36)
مي پرسند روز قيامت چه وقت است؟
قرآن در مقام معرّفي اين روز، چنين مي فرمايد:
«ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ. يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (37)
(اي پيامبر!) نمي داني روز دين چه روزي است؟ روزي كه هيچ كس براي كسي كارآيي ندارد و آن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
«مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» نوعي انذار و هشدار است، ولي با قرار گرفتن در كنار آيه ي «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» معلوم مي شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مي فرمايد:
«نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ» (38)
به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام، ولي عذاب و مجازات من نيز
دردناك است.
همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفي مي كند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ.» (39)
خداوند پذيرنده ي توبه مردمان و عقوبت كننده ي شديد گناهكاران است.
در اوّلين سوره ي قرآن، مالكيت خداوند عنوان شده است، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «مَلِكِ النَّاسِ»

پيام ها:
1 خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «الله» است، به خاطر احسان و تربيت او كه «رَبِّ الْعالَمِينَ» است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» است.
2 قيامت، پرتوي از ربوبيّت اوست. «رَبِّ الْعالَمِينَ» «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»
3 قيامت، جلوه اي از رحمت خداوند است. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»

سوره الفاتحة (1): آيه 5
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ «5»
(خدايا) تنها ترا مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوئيم.
نكته ها:
انسان بايد به حكم عقل، بندگي خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ي هستي است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوي ديگران برويم؟! عقل حكم مي كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست. نه بنده هوي و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگي از تمام خداپرستان مي گويد:
خدايا نه فقط من كه همه ي ما بنده توايم، و نه تنها من كه همه ي ما محتاج و نيازمند لطف توايم.
خدايا! من كسي جز تو را ندارم «إِيَّاكَ» ولي تو غير مرا فراوان داري و همه هستي عبد و بنده ي تو هستند.
«إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» (40)
در آسمان ها و زمين هيچ چيزي نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
جمله «نَعْبُدُ» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگي برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوي، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنا بر اين اوّل سوره ي حمد ثناست، آيه ي «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» ارتباط و آيات بعد، دعا مي باشد.
چون گفتگو با محبوب واقعي شيرين است، لذا كلمه «إِيَّاكَ» تكرار شد.
پيام ها:
1 ابتدا بايد بندگي خدا كرد، آن گاه از او حاجت خواست. «نَعْبُدُ» «نَسْتَعِينُ»
2 بندگي، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «إِيَّاكَ»
3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولي اراده ي خداوند حاكم و قوانينِ طبيعي، محكوم هستند. (41)
لذا فقط از او كمك مي خواهيم. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
4 گر چه عبادت از ماست، ولي در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (42)
5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مي بريم. «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
6 «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» يعني نه جبر است و نه تفويض. چون مي گوييم:
«نَعْبُدُ» پس داراي اختيار هستيم و نه مجبور. و چون مي گوييم: «نَسْتَعِينُ» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
7 عبادت، مقدّمه و وسيله ي استمداد است. ابتدا عبادت آمده آن گاه استمداد.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
8 شناخت خداوند و صفات او، مقدّمه دست يابي به توحيد و يكتاپرستي است.
«رَبِّ الْعالَمِينَ، الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خود را مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»
10 توجّه به معاد، يكي از انگيزه هاي عبادت است. «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ»

سوره الفاتحة (1): آيه 6
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «6»
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
نكته ها:
در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
الف: هدايت تكويني، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايي پرندگان در مهاجرت هاي زمستاني و تابستاني. آنجا كه قرآن مي فرمايد: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي. » (43)
بيانگر اين نوع از هدايت است.
ب: هدايت تشريعي كه همان فرستادن انبياي الهي و كتب آسماني براي هدايت بشر است.
كلمه ي «صراط» (44)
بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكري صحيح، نشانه ي شخصيت انسان است.
راههاي متعدّدي در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكي را انتخاب كند:
راه خواسته ها و هوس هاي خود.
راه انتظارات و هوس هاي مردم.
راه وسوسه هاي شيطان.
راه طاغوت ها.
راه نياكان و پيشينيان.
راه خدا و اولياي خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند و اولياي او را انتخاب مي كند كه بر ديگر راهها امتيازاتي دارد:
الف: راه الهي ثابت است، بر خلاف راه هاي طاغوت ها و هوس هاي مردم و هوس هاي شخصي كه هر روز تغيير مي كنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالي كه راه هاي ديگر متعدّد و پراكنده اند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست. «إِنَّ رَبِّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (45)
راه مستقيم، راه انبياست. «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (46)
راه مستقيم، راه بندگي خداست. «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» (47)
راه مستقيم، توكّل و تكيه بر خداست. «مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» (48)
راه مستقيم، يكتاپرستي و تنها ياري خواستن از اوست. (49)
راه مستقيم، كتاب خداوند است. (50)
راه مستقيم، راه فطرت سالم است. (51)
انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد.
مانند لامپي كه روشني خود را هر لحظه از نيروگاه مي گيرد.
در راه مستقيم بودن، تنها خواسته اي است كه هر مسلمان، در هر نماز از خداوند طلب مي كند، حتّي رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و آله و ائمّه اطهار عليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مي خواهند.
انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاي خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست، رشته ي تحصيلي و همسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولي در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه، خواستن راه مستقيم از خدا، ضروري است.
راه مستقيم مراتب و مراحلي دارد. حتّي كساني كه در راه حقّ هستند، مانند اولياي خداوند، لازم است براي ماندن در راه و زياد شدن نورِ هدايت، دعا كنند.
«وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً» (52)
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَي هِيَ الْجَادَّة» (53)
انحراف به چپ و راست گمراهي و راه وسط، جاده ي هدايت است.
راه مستقيم يعني ميانه روي و اعتدال و احتراز از هر نوع افراط و تفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكي در عقايد از راه خارج مي شود و ديگري در عمل و اخلاق. يكي همه كارها را به خدا نسبت مي دهد، گويا انسان هيچ نقشي در سرنوشت خويش ندارد. و ديگري خود را همه كاره و فعّال ما يشاء دانسته و دست خدا را بسته مي داند. يكي رهبران آسماني را همچون مردمان عادي و گاهي ساحر و مجنون معرّفي مي كند و ديگري آن بزرگواران را در حدّ خدا مي پندارد.
يكي زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مي داند و ديگري حتّي به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مي بندد. يكي اقتصاد را زير بنا مي داند و ديگري، دنيا و امورات آن را ناديده مي انگارد.
در عمل نيز يكي غيرت نابجا دارد و ديگري همسرش را بي حجاب به كوچه و بازار مي فرستد. يكي بخل مي ورزد و ديگري بي حساب سخاوت به خرج مي دهد. يكي از خلق جدا مي شود و ديگري حقّ را فداي خلق مي كند.
اينگونه رفتار و كردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا و استوار خود را، راه مستقيم معرّفي مي كند. (54)
در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مي فرمودند:
راه مستقيم، ما هستيم. (55)
يعني نمونه ي عيني و عملي راه مستقيم و اسوه و الگو براي قدم برداشتن در راه، رهبران آسماني هستند. آنها در دستورات خود درباره ي تمام مسائل زندگي از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روي سفارش كرده اند. (56)
جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مي نشيند. (57)
در قرآن و روايات، نمونه هاي زيادي آمده كه در آنها به جنبه ي اعتدال، تأكيد و از افراط و تفريط نهي شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا؛ (58)
بخوريد و بياشاميد، ولي اسراف نكنيد.»
«لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلي عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ؛ (59)
در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستي كن كه خود محتاج شوي.»
«الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً؛ (60)
مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه رو هستند.»
«لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا؛ (61)
نماز را نه بلند بخوان و نه آهسته، بلكه با صداي معتدل نماز بخوان.»
«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً؛ (62)
نسبت به والدين احسان كن»
امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بِي» «فَلا تُطِعْهُما» (63)
پيامبر هم رسالت عمومي دارد «وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» (64)
و هم خانواده خويش را دعوت مي كند. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» (65)
اسلام هم نماز را سفارش مي كند كه ارتباط با خالق است «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» و هم زكات را توصيه مي كند كه ارتباط با مردم است. «آتُوا الزَّكاةَ» (66)
نه محبت ها شما را از گواهي حقّ منحرف سازد «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلي أَنْفُسِكُمْ» (67)
و نه دشمني ها شما را از عدالت دور كند. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ» (68)
مؤمنين هم دافعه دارند «أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ» و هم جاذبه دارند. «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» (69)
هم ايمان و باور قلبي لازم است «آمَنُوا» و هم عمل صالح. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (70)
هم اشك و دعا و درخواست پيروزي از خدا لازم است «رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً» (71)
و هم صبوري و پايداري در سختي ها. «عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ» (72)
شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مي كرد و هم شمشير تيز مي كرد.
روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانه خدا دعا مي خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
اسلام مالكيّت را مي پذيرد، «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَي أَمْوَالِهِم » (73)
ولي اجازه ضرر زدن به ديگري را نمي دهد و آن را محدود مي سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» (74)
آري، اسلام دين يك بعدي نيست كه تنها به جنبه اي توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كاري اعتدال و ميانه روي و راه مستقيم را سفارش مي كند.

پيام ها:
1 همه ي هستي، در مسيري كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهي كه خود دوست داري قرار بده. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
2 درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم ترين خواسته ي يكتاپرستان است.
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ» «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
3 براي دست يابي به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»
4 ابتدا ستايش، آن گاه استمداد و دعا. «الْحَمْدُ لِلَّهِ» «اهْدِنَا»
5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»

سوره الفاتحة (1): آيه 7
صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّينَ «7»
(خداوندا! ما را به) راه كساني كه آنها را مشمول نعمت خود ساختي، (هدايت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
نكته ها:
اين آيه راه مستقيم را، راه كساني معرّفي مي كند كه مورد نعمت الهي واقع شده اند و عبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا و صالحين. (75)
توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوي پيمودن آن و تلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروي و قرار گرفتن در خطوط انحرافي باز مي دارد. بعد از اين درخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد. زيرا بني اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولي در اثر ناسپاسي و لجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مي نمايد: كساني كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه ي قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاي مادي را كفّار و منحرفين و ديگران نيز دارند.
هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهي كشيده نشود.

مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادي همانند فرعون و قارون و ابو لهب و امّت هايي همچون قوم عاد، ثمود و بني اسرائيل، به عنوان غضب شدگان معرّفي شده اند. (76)
بني اسرائيل كه داستان زندگي و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زماني بر مردم روزگار خويش برتري داشتند «فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمِينَ» (77)
لكن بعد از اين فضيلت و برتري، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ» (78)
اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است. دانشمندان يهود، دستورات و قوانين آسماني تورات را تحريف كردند، «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ» (79)
و تجّار و ثروتمندان آنان نيز به ربا و حرام خواري و رفاه طلبي روي آوردند، «أَخْذِهِمُ الرِّبَوا» (80)
و عامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روي تن پروري و ترس، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (81)
به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگي مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مي خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم. يعني نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مي روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوي و هوس خود و يا ديگران پيروي مي كنند. (82)
انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولّاي خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دوري مي جويد و اين مصداق تولّي و تبرّي است.

ضالّين در قرآن
«ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است.
گاهي در مورد تحيّر بكار مي رود، «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا» (83)
و گاهي به معناي ضايع شدن است، «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» (84)
ولي اكثراً به معناي گمراهي و همراه با تعبيرات گوناگوني نظير: «ضَلالٍ مُبِينٍ»، «ضَلالٍ بَعِيدٍ»، «ضَلالِكَ الْقَدِيمِ» به چشم مي خورد.
در قرآن افرادي به عنوان گمراه معرّفي شده اند، از جمله: كساني كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، (85)
مشركان، (86)
كفار، (87)
عصيان گران، (88)
مسلماناني كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، (89)
كساني كه مردم را از راه خدا باز مي دارند، كساني كه به خدا يا رسول خدا توهين مي كنند، آنان كه حقّ را كتمان مي كنند و كساني كه از رحمت خدا مأيوسند.
در قرآن نام برخي به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامري، دوست بد، رؤسا و نياكان منحرف.
گمراهان خود بستر و زمينه ي انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده، استفاده مي كنند. بسترهاي انحراف در قرآن عبارتند از:
هوسها، (90)
بت ها، (91)
گناهان، (92)
پذيرش ولايت باطل، (93)
جهل و ناداني. (94)
پيام ها:
1 انسان در تربيت، نيازمند الگو مي باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين و صالحان، نمونه هاي زيباي انسانيّت اند. «صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»
2 آنچه از خداوند به انسان مي رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مي آوريم. (95)
«أَنْعَمْتَ»، «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»
3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامي را در برابر پذيرش حكومت آنان، مقاوم و پايدار مي كند. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» (96) (97)

پاورقي

1- عدد هفت، عدد آسمان ها، ايّام هفته، طواف، سعي بين صفا و مروه و پرتاب سنگ به شيطان نيز مي باشد.
2- مستدرك، ج 4، ح 4365.
3- بحار، ج 92، ص 257.
4- بحار، ج 2، ص 100.
5- علّامه اميني قدس سره در تفسير فاتحة الكتاب، روايات زيادي را در اين زمينه نقل نموده است.
6- بحار، ج 20، ص 218.
7- هود، آيه 41.
8- نمل، آيه 30.
9- كنز العمّال، ح 29558.
10- تفسير برهان، ج 1، ص 43.
11- مسند احمد، ج 3، ص 177 ؛ ج 4، ص 85.
12- مستدرك، ج 3، ص 233.
13- بحار، ج 85، ص 20.
14- سنن بيهقي، ج 2، ص 50.
15- تفسير مجمع البيان و فخر رازي.
16- امام رضا عليه السلام مي فرمايد: بسم اللَّه يعني نشان بندگي خدا را بر خود مي نهم. تفسير نور الثقلين.
17- نه فقط ذات او، بلكه نام او نيز از هر شريكي منزّه است «سبّح اسم ربّك الاعلي» حتّي شروع كردن كار به نام خدا و محمد صلي اللَّه عليه و آله ممنوع است. إثبات الهداة، ج 7، ص 482.
18- «كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» قصص، آيه 88.
19- تفسير راهنما.
20- شايد معناي اينكه مي گويند: تمام قرآن در سوره حمد، و تمام سوره حمد در بسم اللَّه، و تمام بسم اللَّه در حرف (باء) خلاصه مي شود، اين باشد كه آفرينش هستي و هدايت آن، همه با استمداد از اوست. چنان كه رسالت پيامبر اكرم صلي اللَّه عليه و آله نيز با نام او آغاز گرديد. «اقرأ باسم ربّك»
21- طه، 50.
22- انعام، 164.
23- شعراء، 24.
24- الف و لام در «الحمد» به معناي تمام حمد و جنس ستايش است.
25- يونس، آيه 10.
26- انعام، آيه 54.
27- اعراف، آيه 156.
28- انبياء، آيه 107.
29- الرحمن، آيه 1- 2.
30- بقره، آيه 166.
31- مؤمنون، آيه 101.
32- شعراء، آيه 88.
33- ممتحنه، آيه 3.
34- آل عمران، آيه 19.
35- زمر، آيه 3.
36- ذاريات، آيه 12.
37- انفطار، آيه 18-19.
38- حجر، آيه 49-50.
39- غافر، آيه 3.
40- مريم، آيه 93.
41- در نظام خلقت، از اسباب و وسايل بهره مند مي شويم، امّا مي دانيم كارآيي يا بي اثري هر سبب و وسيله اي، بدست اوست. او سبب ساز است و سبب سوز.
42- «وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ» اگر هدايت الهي نبود ما هدايت نمي يافتيم. اعراف، آيه 43.
43- طه، آيه 50.
44- «صراط» در قيامت نام پلي است بر روي دوزخ كه همه ي مردم بايد از روي آن عبور كنند.
45- هود، آيه 56.
46- يس، آيه 3-4.
47- يس، آيه 61.
48- آل عمران، آيه 101.
49- بنا بر اينكه الف و لام در «الصراط» اشاره به همان راه يكتاپرستي در آيه قبل باشد.
50- بنا بر روايتي در تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 58.
51- بنا بر روايتي از امام صادق عليه السلام در تفسير صافي، ج 1، ص 86.
52- كسي كه مي گويد ( «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ») مراحلي از هدايت را پشت سر گذارده است، بنا بر اين درخواست او، هدايت به مرحله بالاتري است.
53- بحار، ج 87، ص 3.
54- «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» انعام، آيه 161.
55- تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 20.
56- در اين باره مي توان به كتاب اصول كافي، باب الاقتصاد في العبادات مراجعه نمود.
57- شيطان به خدا گفت: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»، اعراف، آيه 16.
58- اعراف، آيه 31.
59- اسراء، آيه 29.
60- فرقان، آيه 67.
61- اسراء، آيه 110.
62- بقره، آيه 83.
63- لقمان، آيه 15.
64- مريم، آيه 51.
65- مريم، آيه 15.
66- بقره، آيه 43.
67- نساء، آيه 135.
68- مائده، آيه 8.
69- فتح، آيه 9.
70- بقره، آيه 25.
71- بقره، آيه 250.
72- انفال، آيه 65.
73- بحار، ج 2، ص 272.
74- كافي، ج 5، ص 28.
75- «مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ»، كساني كه خدا و رسول را پيروي كنند، آنان با كساني هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پيامبران، راستگويان، شهدا و صالحان. نساء، 69 و آيه 59 سوره مريم.
76- در آيات متعدّدي از قرآن ويژگي هاي گمراهان و غضب شدگان و مصاديق آنها بيان شده است كه براي نمونه به موارد ذيل اشاره مي شود:
منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، آيه 116؛ فتح، آيه 6.
كافران به آيات الهي و قاتلان انبياء الهي. بقره، آيه 61.
اهل كتاب كه در برابر دعوت به حقّ سركشي كرده اند. آل عمران، آيه 110-112.
فراريان از جهاد. انفال، آيه 16.
پذيرندگان و جايگزين كنندگان كفر با ايمان. بقره، 108 و نحل، آيه 106.
پذيرندگان ولايت دشمنان خدا و دوستداران رابطه ي با دشمنان خدا. ممتحنه، آيه 1.
77- بقره، آيه 47.
78- بقره، آيه 61.
79- نساء، آيه 46.
80- نساء، آيه 161.
81- مائده، آيه 24.
82- «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ»، بگو: اي اهل كتاب! در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد و به دنبال خواهش هاي گمراهانِ پيش از خود نرويد، كه آنان افراد زيادي را گمراه كرده و از راه راست گمراه شده اند. مائده، آيه 77.
83- ضحي، آيه 7.
84- محمّد، آيه 1.
85- «مَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ»، بقره، آيه 108.
86- «وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً»، نساء، آيه 116.
87- «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ» «فَقَدْ ضَلَّ»، نساء، آيه 136.
88- «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ»، احزاب، آيه 36.
89- «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» «وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ»، ممتحنه، آيه 1.
90- «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ»، جاثيه، آيه 23.
91- «جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ»، ابراهيم، آيه 30.
92- «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ»، بقره، آيه 26.
93- «أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ»، حج، آيه 4.
94- «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ»، بقره، آيه 198.
95- درباره نعمت «أنعَمتَ» بكار رفته، ولي در مورد عذاب، نفرمود: «غَضبتَ» تو غضب كردي.
96- قرآن سفارش كرده است: «لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللَّه عليهم» هرگز سرپرستي گروه غضب شدگان الهي را نپذيريد. ممتحنه، آيه 13.
97- تفسير نور، محسن قرائتي، ج 1، ص 15-41، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، چاپ: يازدهم، تهران، 1383 ش.

بازگشت